ناشناس در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۵:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:
روایتی که من از بیت پنجم شنیده ام و گویاتر هم بنظر می رسد چنین است:
من رمیده دل آن به که در سرای نیایم
که چون به پای خود آیم به در برند بدوشم
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۵۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:
مشکل خیام در واقع شکوه و رایومندی و حل نشدن مسایل هستی ست وگویا مشکل هستی با توانایی فکر حکیم و استادش ابوعلی سینا و حکمت مشاه ناگوار دنی است از این در به بیابان سرگشتگی فلسفی امده است او دانایی است که عالمیان باید به او بنازند بار امانت را هر کس بداند که نتواند کشید سرگشته می شود امام محمد بغدادی داماد خیام مرگش را چنین می نویسد خیام دندان هایش را خلال میکرد به ناگه ایستاد گفت کسان را خبر کنید تا اندرز ( وصیت) کنم و نخورد ونیاشامید تا خاکبوسی کرد گفت خدایا تورا تا دسترس خردم شناختم پس مرا بیامرز که شناخت من راه منست تا تو و سپس جان داد
محمد غافری در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۶ - قصهٔ آن مرغ گرفته کی وصیت کرد کی بر گذشته پشیمانی مخور تدارک وقت اندیش و روزگار مبر در پشیمانی:
با سلام
موارد زیر، به نظر اینجانب، نیاز به اصلاح دارند:
ابتدای بیت دوم واژه ی "به" زاید است
مصراع اول بیت ششم به صورت"وآن سوم پندت دهم..." درست است
در مصراع دوم از بیت سیزدهم فرار دادن یک کاما پس از "ناله دارد" خواندن را آسان تر می کند و معنای بیت را مشخص تر
در پایان بیت چهاردهم علامت سئوال لازم است
همچنین در بیت پانزدهم کاما پس از "رفت" و علامت سئوال پس از "می خوری"
در پایان بیت هفدهم هم علامت سئوال لازم است
همچنین در پایان بیت نوزدهم
کیوان هاشم در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:
"بنی آدم اعضای یک دیگرند" درست است زیرا شاعر گرانقدر منظورش اعضای بدن نبوده بلکه منظورش همان روح اقدس خداوندی است که همه ما از اوئیم و بسوی او باز میگردیم برای اثبات این منظور میبینیم که در مصرع دوم میگوید " که در آفرینش ز یک گوهرند" درواقع اگر "یک" و "دیگر" جدا نوشته شوند صحیحتر است.
ناشناس در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۱۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۶ - در صفات ذات اقدس باری:
هر که گوید که خدا را به قیامت بتوان دید
correct word is
هر که گوید که خدا را به قیامت نتوان دید
Nazanin در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:
سلام
با توجه به وزن مصرع اول بیت دوم, همان " خدایی به خدا " درست میباشد!
موفق باشید
خدانگهدار
همیرضا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۱:
دربارۀ اصطلاح «نطق زدن» در بیت آخر و سابقۀ کاربرد آن این نوشته از استاد محمدرضا ترکی را ببینید:
پیوند به وبگاه بیرونی
ناشناس در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:
در مصرع اول بیت 4 کلمه شد باید بشود بود.
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد:
ناشناس خرمندانه خرده گیری کرده است و طالب نخوانده بر او تاخته است . ولی مولانا می خواسته بنلادها و شالوده های گذر از خرد را بنویسد نمونه می اورم ایا کودکان از شیر گرفته شده قصد و رای مادر را از شیر ندادن درست میدانند ویا انرا بیدادی بزرگ می شمارند؟ البته که کودک با سامانه خرد استدلال و پروهان یابی خود هرگز نمی تواند بفهمد برای گذر از شیر خواری باید خوراک سخت مزید داستان ما چنین است گروهی مانند فردوسی و خیام خرد را افسر ادمی میدانند و گروهی از ان می گذر ند مانند مولانا و حافظ و گروهی از هردو راه بر می خورند مانند سهروردی ،عین القضاه ، ابوحیان توحیدی ، ابو حسن عامری ، و البته دردانه کیهان ، پور سینا و صد البته همه این بزرگان بر راه خویش دل نهاده اند و باور دارند و برتری در پیوستگی به افریدگار است که کان گوهرهای ناب است
شهاب نعمتی (ثاقب ) در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:
شعر قشنگی رو از استاد خوندم
بیت اول شعر استاد رو عوض کردم و ادامش دادم :
یار و همسر نگرفتم که نگویم چه خَرَم
پسران مرد شدند ، بنده هنوزم پسرم
همه صیدند در این پهنه ی آلوده ی عشق
منِ بی مایه از این صیدِ طلا می گذرم
دختران یک دو سه چندی پسر آواره کنند
لاف با شُوی زنند خالص و یکتا گهرم
پسران صبح به آغوش گلی تازه روند
نیمه شب ها بنوازند که خونین جگرم
دام صیاد بود پهن و خودش عاشق زار
خود به دام است و بنالد که درآمد پدرم
سخن از عاطفه گویند در این بحر کثیف
که من آن عاشق صاحبدل و صاحبنظرم
ترسم آن روز که از دلبر خود گیرم کام
بوی عشق دگری باز بیاید به سرم
پاک بازی و صداقت بود آرام دلم
" شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم "
درّ ناب از دل این بحر شود یافت هنوز
لاجرم شبهه و تردید نباشد به سرم
" از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم "
" ثاقب " از گفته ی اغیار نباشد خطری
تا زمانی که بگویند من آن تاج سرم
شهاب نعمتی ( ثاقب ) 29 فروردین 92
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۰:
مثال عملی دیگر دوستی میان فیلسوف مومن ایرانی کمتر شناخته شده مان ابو حیان توحیدی است با ابوعلی عیسی بن زرعه که فیلسوفی کاملا مسیحی است ابوحیان کتاب هایی دارد با طعم عرفان و نگار شی فیلسوفانه این مرد شاگرد ابو حسن عامریست که او هم فیلسوف و نیز عارف است بهرسو مومنان مولانا گون کمند اما شکر ایزد را باز دلهایمان به ایشان پر نور است و چشم دارم باز به امدن مومنان بلند نظر دلهایمان نورانی گردد
علیرضا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد:
پالودگر :خلوص
علیرضا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:
شمع طراز کنایه از محبوب است ولی طراز به معنی یراق و حاشیه پارچه هم بوده و همینطور به معنی نقش و نگار روی پارچه
علیرضا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸ - دریافتن آن ولی رنج را و عرض کردن رنج او را پیش پادشاه:
خلعت جامه پیشکشی بوده که بزرگی یا امیری به کسی میبخشیده و خلع به معنی بیرون کشیدن نیز به کار میرود مانند خلع لباس و خلع سلاح و شاید بتوان گفت که لباسی که پادشاه از تن خود خارج میکرده
علیرضا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک:
غاتفر نام شهریست پر از زیبا رو و سرو های بلند!و نیز نامی پسرانه
محمّد در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۵۷ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۶۰:
به نظر بنده این شعر به این صورت تصحیح گردد بهتر است .
چشم ترک تو چو مست برخیزد
شور از می و می پرست انگیزد
زلفت چو به رقص در میان می آید
صد فتنه به یک نشست برخیزد
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۰:
اینجا نور محمد در علی مرتضی در اسفندیار زردشتی و در عیسی مسیح در ابراهیم در سلیمان پادشاه بنی اسرائیل دیده شده است و این بزرگی مردیست که با جهان دوستی دارد و نهایت زیبایی را در محمد ص و نورش می بیند و همه نیکی را می ستاید و انچه حتی در نزد خود ما نیست
علیرضا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۵۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۲:
طفیل به معنای انگل و سربار ومهمان ناخوانده است و کوچک مردی بوده عرب که هر گاه گروهی به مهمانی میرفته اند نا خوانده همراه میشده
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۰:
نهایت تصور وانگارش مثبت به انسان دیده میشود انسان مهم و پیشرفتنی و بزرگ و نیک انجام دیده میشود این طرز فکرنرم و زیبای دینی در هیچ تفکر مادیی دیده نمی شود ونیز نمونه مذهبی ان هم کم است زیرا انچه مردم از دینداری در طول تاریخ دیده اند شوربختانه کمتر مانند این نمونه است ، بیشتر دین معاویه و خلیفه های عباسی است و امویان خونریز و نرمی و بزرگواری این مومنان حقیقی کمتر یافت میشود .
مجید در ۱۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۲۱:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳: