گنجور

حاشیه‌ها

کیوان در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲:

ای طبیب از ما گذر درمان درد ما مجوی
تاکند جانان ما از لطف خود درمان ما

ناشناس در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲:

ای طبیب از ما گذر درمان درد ما مجوی
تاکند جانان ما از لطف خود درمان ما

جمشید پیمان در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۲۳:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

در غزل بالا، بیت پیش از آخر را اینگونه تغییر داده ام:
یادش به خیر پیرِ خراباتِ می پَـرست
کاندیشه های اوست به گیتی مرام ما

امین در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۲۰:۵۴ دربارهٔ عطار » پندنامه » بخش ۷ - در بیان صفت اهل ایمان و در عمل خالص:

چون نباشد پاک اعمال از ریا

است بی حاصل چو نقش بوریا
به نظر در مصرع دوم(است) به (هست) اصلاح شود

امیر در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۱۱ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۹۲ - صاعقهٔ ما، ستم اغنیاست:

با سلام
بخاطر حس خوبی که از خواندن سعر دوران کودکی ام از زنده یاد پروین اعتصامی در سایت شما به من دست داد از صمیم قلب متشکرم

مسعود در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:

واقعا چرا ما باور نداریم که مخزن زر و گنج و درم نخواهد ماند

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ هجویری » کشف المحجوب » بابُ اثباتِ العلم » بخش ۳ - فصل:

لیس کمثله شی چه معنای غوری دارد

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ هجویری » کشف المحجوب » بابُ اثباتِ العلم » بخش ۱ - بابُ اثباتِ العلم:

اگر هر ملتی ارمغانی برای جهان داشته است ارمغان ایران عرفان است

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » حدیث جوانی:

اهوی مردم ندیده ترکیبی بسیار زیباست

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۴۴ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » شاهد افلاکی:

رهی بسیار روان نویس می نماید در این شعر وبه دید بنده کمتر کسی از شاعران همروزگارمان به زیبایی رهی روان و اهنگین نوشته است.خداوند به ایران چون اویی دوباره دهاد و روانش بیامرزاد

فرهود در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۸:۰۱ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵:

سلام. یک ویرگول بگذارید:
...
آدم میان حلقهٔ آن دام ، دانه بود

عابد در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۳:۵۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷:

خود خیام می‌گوید: بر شاخ امید اگر بری یافتمی/هم رشته خویش را سری یافتمی
تا چند ز تنگنای زندان وجود/ای کاش سوی عدم دری یافتمی******
ز آن می که حیات جاودانیست بخور/سرمایه لذت جوانی است بخور
سوزنده چو آتش است لیکن غم را/سازنده چو آب زندگانی است بخور**********
دریاب که از روح جدا خواهی رفت/در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمده‌ای/خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت******
وقت سحر است خیز ای طرفه پسر/پر بادهٔ لعل کن بلورین ساغر
کاین یکدم عاریت در این کنج فنا/بسیار بجویی و نیابی دیگر**********
ای آمده از عالم روحانی تفت/حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمده‌ای/خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت***********
این اشعار نشان میده که خود خیام،احتمالاً دچار شک و تردید زیاد بود و نظراتش پیوسته تغییر می کرد؛یعنی در بعضی مواقع امیدوار به جاودانگی بود و حقیقت وجودی و سر رشته هستی خود را یافته بود و سحر خیز بود و دعا و مناجات می کرد و بقیه را هم سفارش به این کار می کرد و می دانست که از عالم روحانی و ملکوت می باشد و در خیلی از مواقع هم با همه حتی خدا هم مشکل پیدا می کرد و حقیقت را متوجه نمی شد و سرگشته و حیران بود؛ و اما نقدِ تفکرِ مادی گرایان(پوچ گرایان):
** اعتقاد به معاد و جاودانگی به انسان آرامش می بخشد، از فشارهائی که در طریق انجام مسئولیت ها بر او وارد می شود نه تنها رنج نمی برد که از آن استقبال می کند، همچون کوه در برابر حوادث می ایستد، در برابر بی عدالتی ها تسلیم نمی شود، و مطمئن است کوچک ترین عمل نیک و بد، پاداش و کیفر دارد، بعد از مرگ به جهانی وسیع تر که خالی از هر گونه ظلم و ستم است انتقال می یابد و از رحمت وسیع و الطاف پروردگار بزرگ بهره مند می شود.
**ناراحتی از مرگ یکی از علل پیدایش بدبینی فلسفی است . فلاسفه بدبین ، حیات و هستی را بی هدف و بیهوده و عاری از هر گونه حکمت تصور می‏کنند . این تصور ، آنان را دچار سرگشتگی و حیرت ساخته و احیانا فکر خودکشی را به آنها القاء کرده و می‏کند ، با خود می‏اندیشند اگر بنابر رفتن و مردن‏ است، نمی‏بایست می‏آمدیم ، حالا که بدون اختیار آمده‏ایم این اندازه لااقل از ما ساخته هست که نگذاریم این بیهودگی ادامه یابد ، پایان دادن به‏ بیهودگی خود عملی خردمندانه است (خودکشی(
**نگرانی از مرگ زاییده میل به خلود و جاودانگی است ، و از آنجا که در نظامات طبیعت هیچ میلی گزاف و بیهوده نیست ، می‏توان این میل را دلیلی‏ بر بقاء بشر پس از مرگ دانست . این که ما از فکر نیست شدن رنج می‏بریم‏ خود دلیل است بر اینکه ما نیست نمی‏شویم . اگر ما مانند گلها و گیاهان ، زندگی موقت و محدود می‏داشتیم ، آرزوی خلود به صورت یک میل اصیل در ما بوجود نمی‏آمد . وجود عطش دلیل وجود آب است . وجود هر میل و استعداد اصیل دیگر هم دلیل وجود کمالی است که استعداد و میل به سوی آن متوجه‏ است .
مولوی: پیل باید تا چو خسبد اوستان /خواب بیند خطه هندوستان
خر نبیند هیچ هندستان به خواب /خر زهندستان نکرده است اغتراب
ذکر هندستان کند پیل از طلب /پس مصور گردد آن ذکرش به شب
**مرگ ، نسبی است
اشکال مرگ از اینجا پیدا شده که آن را نیستی پنداشته‏اند و حال آنکه‏ مرگ برای انسان نیستی نیست ، تحول و تطور است ، غروب از یک نشئه و طلوع در نشئه دیگر است ، به تعبیر دیگر ، مرگ نیستی است ولی نه نیستی‏ مطلق بلکه نیستی نسبی ، یعنی نیستی در یک نشئه و هستی در نشئه دیگر .
دنیا ، رحم جان
طفل در رحم مادر به وسیله جفت‏ و از راه ناف ، تغذیه می‏کند ، ولی وقتی پا به این جهان گذاشت ، آن راه‏ مسدود می‏گردد و از طریق دهان و لوله هاضمه ، تغذیه می‏کند . در رحم ، ششها ساخته می‏شود اما بکار نمی‏افتد و زمانی که طفل به خارج رحم منتقل شود ، ششها مورد استفاده او قرار می‏گیرد.
شگفت آور است که جنین تا در رحم است کوچک ترین استفاده‏ای از مجرای‏ تنفس و ریه‏ها نمی‏کند ، و اگر فرضا در آن وقت این دستگاه لحظه‏ای بکار افتد ، منجر به مرگ او می‏گردد ،
استعدادهای روانی انسان ، بساطت و تجرد ، تقسیم ناپذیری و ثبات نسبی من انسان ، آرزوهای بی پایان ، اندیشه‏های وسیع و نامتناهی او ، همه ، ساز و برگهایی است که متناسب با یک زندگی وسیع تر و طویل و عریض تر و بلکه جاودانی و ابدی است . آنچه انسان را غریب و نامتجانس با این جهان فانی و خاکی می‏کند همین هاست . آنچه سبب شده که انسان در این جهان حالت نِیی داشته باشد که او را از نیستان بریده‏اند ، از نفیرش مرد و زن بنالند و همواره جویای سینه‏ای شرحه شرحه‏ از فراق باشد تا شرح درد اشتیاق را بازگو نماید همین است . آنچه سبب شده انسان خود را بلند نظر پادشاه سدره نشین بداند و جهان را نسبت به خود کنج محنت آباد بخواند و یا خود را طایر گلشن قدس و جهان را دامگه حادثه ببیند همین است.
**دنیا ، مدرسه انسان
دنیا برای بشر نسبت به آخرت مرحله تهیه و تکمیل و آمادگی است . دنیا نسبت به آخرت نظیر دوره مدرسه و دانشگاه است برای یک جوان ، دنیا حقیقتا مدرسه و دار التربیه است.
یعنی دنیا که تلفیق و ترکیبی از موت و حیات است آزمایشگاه نیکوکاری بشر است.باید توجه داشت که «آزمایش» خدا برای نمایان ساختن استعدادها و قابلیّتها است. نمایان ساختن یک استعداد همان رشد دادن و تکامل دادن آن است. این آزمایش برای پرده برداشتن از رازهای موجود نیست، بلکه برای فعلیّت دادن به استعدادهای نهفته چون راز است. در اینجا پرده برداشتن، به ایجاد کردن است. آزمایش الهی، صفات انسانی را از نهانگاه قوّه و استعداد به صفحه فعلیّت و کمال بیرون می‌آورد. آزمایش خدا تعیین وزن نیست، افزایش دادن وزن است.
**اینکه برخی از افراد بشر حیات و زندگی را لغو می‌پندارند بدین جهت است که آرزوی جاوید ماندن دارند و این آرزو را غیر قابل تحقق می‌پندارند. اگر آرزو و میل به جاوید ماندن نبود، حیات و زندگی را لغو و بیهوده نمی‌دانستند
انسان غیر مؤمن به حیات ابدی‏ میان ساختمان وجود خود از یک طرف و اندیشه و آرزوی خود از طرف دیگر ناهماهنگی می‏بیند ، با زبان سر می‏گوید : پایان هستی نیستی است و همه‏ راهها به فنا منتهی می‏شود پس حیات و زندگی لغو و بیهوده است ولی با زبان استعدادها که رساتر و جامع تر است می‏گوید : نیستی در کار نیست‏ ، راهی بی پایان در پیش است ، اگر زندگی من محدود بود با استعداد جاودان ماندن و آرزوی جاودان ماندن آفریده نمی‏شدم .

عابد در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۳:۴۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰:

خود خیام می‌گوید: بر شاخ امید اگر بری یافتمی/هم رشته خویش را سری یافتمی
تا چند ز تنگنای زندان وجود/ای کاش سوی عدم دری یافتمی******
ز آن می که حیات جاودانیست بخور/سرمایه لذت جوانی است بخور
سوزنده چو آتش است لیکن غم را/سازنده چو آب زندگانی است بخور**********
دریاب که از روح جدا خواهی رفت/در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمده‌ای/خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت******
وقت سحر است خیز ای طرفه پسر/پر بادهٔ لعل کن بلورین ساغر
کاین یکدم عاریت در این کنج فنا/بسیار بجویی و نیابی دیگر**********
ای آمده از عالم روحانی تفت/حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمده‌ای/خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت***********
این اشعار نشان میده که خود خیام،احتمالاً دچار شک و تردید زیاد بود و نظراتش پیوسته تغییر می کرد؛یعنی در بعضی مواقع امیدوار به جاودانگی بود و حقیقت وجودی و سر رشته هستی خود را یافته بود و سحر خیز بود و دعا و مناجات می کرد و بقیه را هم سفارش به این کار می کرد و می دانست که از عالم روحانی و ملکوت می باشد و در خیلی از مواقع هم با همه حتی خدا هم مشکل پیدا می کرد و حقیقت را متوجه نمی شد و سرگشته و حیران بود؛ و اما نقد شعر بالا:
** اعتقاد به معاد و جاودانگی به انسان آرامش می بخشد، از فشارهائی که در طریق انجام مسئولیت ها بر او وارد می شود نه تنها رنج نمی برد که از آن استقبال می کند، همچون کوه در برابر حوادث می ایستد، در برابر بی عدالتی ها تسلیم نمی شود، و مطمئن است کوچک ترین عمل نیک و بد، پاداش و کیفر دارد، بعد از مرگ به جهانی وسیع تر که خالی از هر گونه ظلم و ستم است انتقال می یابد و از رحمت وسیع و الطاف پروردگار بزرگ بهره مند می شود.
**ناراحتی از مرگ یکی از علل پیدایش بدبینی فلسفی است . فلاسفه بدبین ، حیات و هستی را بی هدف و بیهوده و عاری از هر گونه حکمت تصور می‏کنند . این تصور ، آنان را دچار سرگشتگی و حیرت ساخته و احیانا فکر خودکشی را به آنها القاء کرده و می‏کند ، با خود می‏اندیشند اگر بنابر رفتن و مردن‏ است، نمی‏بایست می‏آمدیم ، حالا که بدون اختیار آمده‏ایم این اندازه لااقل از ما ساخته هست که نگذاریم این بیهودگی ادامه یابد ، پایان دادن به‏ بیهودگی خود عملی خردمندانه است (خودکشی(
**نگرانی از مرگ زاییده میل به خلود و جاودانگی است ، و از آنجا که در نظامات طبیعت هیچ میلی گزاف و بیهوده نیست ، می‏توان این میل را دلیلی‏ بر بقاء بشر پس از مرگ دانست . این که ما از فکر نیست شدن رنج می‏بریم‏ خود دلیل است بر اینکه ما نیست نمی‏شویم . اگر ما مانند گلها و گیاهان ، زندگی موقت و محدود می‏داشتیم ، آرزوی خلود به صورت یک میل اصیل در ما بوجود نمی‏آمد . وجود عطش دلیل وجود آب است . وجود هر میل و استعداد اصیل دیگر هم دلیل وجود کمالی است که استعداد و میل به سوی آن متوجه‏ است .
مولوی: پیل باید تا چو خسبد اوستان /خواب بیند خطه هندوستان
خر نبیند هیچ هندستان به خواب /خر زهندستان نکرده است اغتراب
ذکر هندستان کند پیل از طلب /پس مصور گردد آن ذکرش به شب
**مرگ ، نسبی است
اشکال مرگ از اینجا پیدا شده که آن را نیستی پنداشته‏اند و حال آنکه‏ مرگ برای انسان نیستی نیست ، تحول و تطور است ، غروب از یک نشئه و طلوع در نشئه دیگر است ، به تعبیر دیگر ، مرگ نیستی است ولی نه نیستی‏ مطلق بلکه نیستی نسبی ، یعنی نیستی در یک نشئه و هستی در نشئه دیگر .
دنیا ، رحم جان
طفل در رحم مادر به وسیله جفت‏ و از راه ناف ، تغذیه می‏کند ، ولی وقتی پا به این جهان گذاشت ، آن راه‏ مسدود می‏گردد و از طریق دهان و لوله هاضمه ، تغذیه می‏کند . در رحم ، ششها ساخته می‏شود اما بکار نمی‏افتد و زمانی که طفل به خارج رحم منتقل شود ، ششها مورد استفاده او قرار می‏گیرد.
شگفت آور است که جنین تا در رحم است کوچک ترین استفاده‏ای از مجرای‏ تنفس و ریه‏ها نمی‏کند ، و اگر فرضا در آن وقت این دستگاه لحظه‏ای بکار افتد ، منجر به مرگ او می‏گردد ،
استعدادهای روانی انسان ، بساطت و تجرد ، تقسیم ناپذیری و ثبات نسبی من انسان ، آرزوهای بی پایان ، اندیشه‏های وسیع و نامتناهی او ، همه ، ساز و برگهایی است که متناسب با یک زندگی وسیع تر و طویل و عریض تر و بلکه جاودانی و ابدی است . آنچه انسان را غریب و نامتجانس با این جهان فانی و خاکی می‏کند همین هاست . آنچه سبب شده که انسان در این جهان حالت نِیی داشته باشد که او را از نیستان بریده‏اند ، از نفیرش مرد و زن بنالند و همواره جویای سینه‏ای شرحه شرحه‏ از فراق باشد تا شرح درد اشتیاق را بازگو نماید همین است . آنچه سبب شده انسان خود را بلند نظر پادشاه سدره نشین بداند و جهان را نسبت به خود کنج محنت آباد بخواند و یا خود را طایر گلشن قدس و جهان را دامگه حادثه ببیند همین است.
**دنیا ، مدرسه انسان
دنیا برای بشر نسبت به آخرت مرحله تهیه و تکمیل و آمادگی است . دنیا نسبت به آخرت نظیر دوره مدرسه و دانشگاه است برای یک جوان ، دنیا حقیقتا مدرسه و دار التربیه است.
یعنی دنیا که تلفیق و ترکیبی از موت و حیات است آزمایشگاه نیکوکاری بشر است.باید توجه داشت که «آزمایش» خدا برای نمایان ساختن استعدادها و قابلیّتها است. نمایان ساختن یک استعداد همان رشد دادن و تکامل دادن آن است. این آزمایش برای پرده برداشتن از رازهای موجود نیست، بلکه برای فعلیّت دادن به استعدادهای نهفته چون راز است. در اینجا پرده برداشتن، به ایجاد کردن است. آزمایش الهی، صفات انسانی را از نهانگاه قوّه و استعداد به صفحه فعلیّت و کمال بیرون می‌آورد. آزمایش خدا تعیین وزن نیست، افزایش دادن وزن است.
**اینکه برخی از افراد بشر حیات و زندگی را لغو می‌پندارند بدین جهت است که آرزوی جاوید ماندن دارند و این آرزو را غیر قابل تحقق می‌پندارند. اگر آرزو و میل به جاوید ماندن نبود، حیات و زندگی را لغو و بیهوده نمی‌دانستند
انسان غیر مؤمن به حیات ابدی‏ میان ساختمان وجود خود از یک طرف و اندیشه و آرزوی خود از طرف دیگر ناهماهنگی می‏بیند ، با زبان سر می‏گوید : پایان هستی نیستی است و همه‏ راهها به فنا منتهی می‏شود پس حیات و زندگی لغو و بیهوده است ولی با زبان استعدادها که رساتر و جامع تر است می‏گوید : نیستی در کار نیست‏ ، راهی بی پایان در پیش است ، اگر زندگی من محدود بود با استعداد جاودان ماندن و آرزوی جاودان ماندن آفریده نمی‏شدم .

عابد در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۳:۱۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱:

خود خیام می‌گوید: بر شاخ امید اگر بری یافتمی/هم رشته خویش را سری یافتمی
تا چند ز تنگنای زندان وجود/ای کاش سوی عدم دری یافتمی******
ز آن می که حیات جاودانیست بخور/سرمایه لذت جوانی است بخور
سوزنده چو آتش است لیکن غم را/سازنده چو آب زندگانی است بخور**********
دریاب که از روح جدا خواهی رفت/در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمده‌ای/خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت******
وقت سحر است خیز ای طرفه پسر/پر بادهٔ لعل کن بلورین ساغر
کاین یکدم عاریت در این کنج فنا/بسیار بجویی و نیابی دیگر**********
ای آمده از عالم روحانی تفت/حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمده‌ای/خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت***********
این اشعار نشان میده که خود خیام،احتمالاً دچار شک و تردید زیاد بود و نظراتش پیوسته تغییر می کرد؛یعنی در بعضی مواقع امیدوار به جاودانگی بود و حقیقت وجودی وسر رشنه هستی خود را یافته بود و سحر خیز بود و دعا و مناجات می کرد و بقیه را هم سفارش به این کار می کرد و می دانست که از عالم روحانی و ملکوت می باشد و در خیلی از مواقع هم با همه حتی خدا هم مشکل پیدا می کرد و حقیقت را متوجه نمی شد و سرگشته و حیران بود؛ و اما نقد شعر بالا:
** اعتقاد به معاد و جاودانگی به انسان آرامش می بخشد، از فشارهائی که در طریق انجام مسئولیت ها بر او وارد می شود نه تنها رنج نمی برد که از آن استقبال می کند، همچون کوه در برابر حوادث می ایستد، در برابر بی عدالتی ها تسلیم نمی شود، و مطمئن است کوچک ترین عمل نیک و بد، پاداش و کیفر دارد، بعد از مرگ به جهانی وسیع تر که خالی از هر گونه ظلم و ستم است انتقال می یابد و از رحمت وسیع و الطاف پروردگار بزرگ بهره مند می شود.
**ناراحتی از مرگ یکی از علل پیدایش بدبینی فلسفی است . فلاسفه بدبین ، حیات و هستی را بی هدف و بیهوده و عاری از هر گونه حکمت تصور می‏کنند . این تصور ، آنان را دچار سرگشتگی و حیرت ساخته و احیانا فکر خودکشی را به آنها القاء کرده و می‏کند ، با خود می‏اندیشند اگر بنابر رفتن و مردن‏ است، نمی‏بایست می‏آمدیم ، حالا که بدون اختیار آمده‏ایم این اندازه لااقل از ما ساخته هست که نگذاریم این بیهودگی ادامه یابد ، پایان دادن به‏ بیهودگی خود عملی خردمندانه است (خودکشی(
**نگرانی از مرگ زاییده میل به خلود و جاودانگی است ، و از آنجا که در نظامات طبیعت هیچ میلی گزاف و بیهوده نیست ، می‏توان این میل را دلیلی‏ بر بقاء بشر پس از مرگ دانست . این که ما از فکر نیست شدن رنج می‏بریم‏ خود دلیل است بر اینکه ما نیست نمی‏شویم . اگر ما مانند گلها و گیاهان ، زندگی موقت و محدود می‏داشتیم ، آرزوی خلود به صورت یک میل اصیل در ما بوجود نمی‏آمد . وجود عطش دلیل وجود آب است . وجود هر میل و استعداد اصیل دیگر هم دلیل وجود کمالی است که استعداد و میل به سوی آن متوجه‏ است .
مولوی: پیل باید تا چو خسبد اوستان /خواب بیند خطه هندوستان
خر نبیند هیچ هندستان به خواب /خر زهندستان نکرده است اغتراب
ذکر هندستان کند پیل از طلب /پس مصور گردد آن ذکرش به شب
**مرگ ، نسبی است
اشکال مرگ از اینجا پیدا شده که آن را نیستی پنداشته‏اند و حال آنکه‏ مرگ برای انسان نیستی نیست ، تحول و تطور است ، غروب از یک نشئه و طلوع در نشئه دیگر است ، به تعبیر دیگر ، مرگ نیستی است ولی نه نیستی‏ مطلق بلکه نیستی نسبی ، یعنی نیستی در یک نشئه و هستی در نشئه دیگر .
دنیا ، رحم جان
طفل در رحم مادر به وسیله جفت‏ و از راه ناف ، تغذیه می‏کند ، ولی وقتی پا به این جهان گذاشت ، آن راه‏ مسدود می‏گردد و از طریق دهان و لوله هاضمه ، تغذیه می‏کند . در رحم ، ششها ساخته می‏شود اما بکار نمی‏افتد و زمانی که طفل به خارج رحم منتقل شود ، ششها مورد استفاده او قرار می‏گیرد.
شگفت آور است که جنین تا در رحم است کوچک ترین استفاده‏ای از مجرای‏ تنفس و ریه‏ها نمی‏کند ، و اگر فرضا در آن وقت این دستگاه لحظه‏ای بکار افتد ، منجر به مرگ او می‏گردد ،
استعدادهای روانی انسان ، بساطت و تجرد ، تقسیم ناپذیری و ثبات نسبی من انسان ، آرزوهای بی پایان ، اندیشه‏های وسیع و نامتناهی او ، همه ، ساز و برگهایی است که متناسب با یک زندگی وسیع تر و طویل و عریض تر و بلکه جاودانی و ابدی است . آنچه انسان را غریب و نامتجانس با این جهان فانی و خاکی می‏کند همین هاست . آنچه سبب شده که انسان در این جهان حالت نِیی داشته باشد که او را از نیستان بریده‏اند ، از نفیرش مرد و زن بنالند و همواره جویای سینه‏ای شرحه شرحه‏ از فراق باشد تا شرح درد اشتیاق را بازگو نماید همین است . آنچه سبب شده انسان خود را بلند نظر پادشاه سدره نشین بداند و جهان را نسبت به خود کنج محنت آباد بخواند و یا خود را طایر گلشن قدس و جهان را دامگه حادثه ببیند همین است.
**دنیا ، مدرسه انسان
دنیا برای بشر نسبت به آخرت مرحله تهیه و تکمیل و آمادگی است . دنیا نسبت به آخرت نظیر دوره مدرسه و دانشگاه است برای یک جوان ، دنیا حقیقتا مدرسه و دار التربیه است.
یعنی دنیا که تلفیق و ترکیبی از موت و حیات است آزمایشگاه نیکوکاری بشر است.باید توجه داشت که «آزمایش» خدا برای نمایان ساختن استعدادها و قابلیّتها است. نمایان ساختن یک استعداد همان رشد دادن و تکامل دادن آن است. این آزمایش برای پرده برداشتن از رازهای موجود نیست، بلکه برای فعلیّت دادن به استعدادهای نهفته چون راز است. در اینجا پرده برداشتن، به ایجاد کردن است. آزمایش الهی، صفات انسانی را از نهانگاه قوّه و استعداد به صفحه فعلیّت و کمال بیرون می‌آورد. آزمایش خدا تعیین وزن نیست، افزایش دادن وزن است.
**اینکه برخی از افراد بشر حیات و زندگی را لغو می‌پندارند بدین جهت است که آرزوی جاوید ماندن دارند و این آرزو را غیر قابل تحقق می‌پندارند. اگر آرزو و میل به جاوید ماندن نبود، حیات و زندگی را لغو و بیهوده نمی‌دانستند
انسان غیر مؤمن به حیات ابدی‏ میان ساختمان وجود خود از یک طرف و اندیشه و آرزوی خود از طرف دیگر ناهماهنگی می‏بیند ، با زبان سر می‏گوید : پایان هستی نیستی است و همه‏ راهها به فنا منتهی می‏شود پس حیات و زندگی لغو و بیهوده است ولی با زبان استعدادها که رساتر و جامع تر است می‏گوید : نیستی در کار نیست‏ ، راهی بی پایان در پیش است ، اگر زندگی من محدود بود با استعداد جاودان ماندن و آرزوی جاودان ماندن آفریده نمی‏شدم .

امین کیخا در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷:

کاج بمعنی کاش امده است

فرهادی در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۲۲:۴۶ دربارهٔ قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

در مسره آخر باید (از) اضافه شود چونکه از سکته گی شعر جلوگیری نماید:
چون مرغ بس است دانه‌ای(از) توشه مرا

سعید در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۳۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

در مصراع دوم این بیت اشکال وزنی وجود دارد و تو زاید به نظر می رسد .
دل چه شناسد که چیست قیمت سودای تو
قدر تو چه داند صدف در شب‌افروز را

مصطفی در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:

این یک مناظره ساده نیست بلکه توصیفات نابی از عشق در آن گنجانده شده ،عاقل به ماه اشارت می کند نادان به نوک انگشت می نگرد

سنی واقعی در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ عطار » اسرارنامه » بخش سوم » بخش ۲ - فی فضیلت امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عرض شد
منتظرتونم مطالب منو بخونید
باتشکر[گل]

شاهرخ در ‫۱۲ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:

عارف وشاعر بزرگی است که افتخار تمام عالم است .به نظرم به یک هزارم دنیا و ادراک این بزرگان هم راه نبرده ایم بنابراین بهتر است در میدان بزرگان و نکته دانان سخن بسیار سنجیده گوئیم. ممنون

۱
۴۸۸۵
۴۸۸۶
۴۸۸۷
۴۸۸۸
۴۸۸۹
۵۲۶۱