امیر طلوعی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۵۲:
با سلام. بنظر حقیر همان نخاید از مصدر خائیدن درست تر مینماید. دیوانه ، از سرِ دیوانگی خویش ، با زنجیر (به اصطلاح امروزی) وَر می رود و خائیدن در اینجا به این معناست...
امیر طلوعی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۲۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۸۵:
در مصراع دوم کلمه ی خوانِ کرم به اشتباه خون کرم نوشته شده است
امیر طلوعی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۹۴:
در مصراع دوم میکنی به اشتباه مسکینی درج شده است
امیر طلوعی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۴۵:
با سلام. در مصراع سوم "ز استاد بگوشم آمد" درست است
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:
منتقد درود به شما میرچا ألیاده کتابی به همین نام دارد
منتقد در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۶:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲۹:
اینجا یک «ی» در آخر مصرع جا گذاشته اید:
مدمن جوهر و مرجان
صحیحش:
مدمن جوهر و مرجانی
منتقد در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۶:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:
مشاهده شدن ِاوجِ «عرفی کردن امر قدسی» در این شعر و کار محسن آقای چاووشی که آن را دوبل کرده است و بل بیشتر...
:)
وحید در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۴:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:
نمیتونیم انقدر ساده بگیم که حافظ اهل دین بوده یا نبوده چون در اشعارش ضد و نقیض بسیار است، پس خواهش مندم نظریه پردازی نکنیم به قول خود حافظ:
حافظم در مجلسی، دُردی کشم در محفلی/ بنگر این شوخی که با خلق صنعت می کنم
خموش در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۵:
نفحات وصلک اوقدت،جمرات شوقک فی الحشا
ز غمت به سینه کم آتشی،که نزد زمانه کم آتشا
تو چه مظهری که ز جلوه ی،که صدای صیحه ی قدسیان،
گذرد ز ذروه لا مکان که خوشا جمال ازل خشا
شکوه در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۱:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:
همچون بازگشت و پژواک صدا در کوه اعمال و کارهایمان نیز در همین دنیا بازتاب دارند ..
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:
محمد این یک syncretism است یعنی پذیرش نیکی دیگران ، تو بزرگواری ، درود به تو
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۹:
باز باید بگویم از مهربانترین مردم ما شیرازی ها هستند که برای من بسیار عزیز و ارزشمند هستند.
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۹:
والله حمید جان نشانی دقیقش را ندارم ذحیر مرا نیز مبتلا کرده است ، اما یقینا در کتابی خوانده ام ، و گر نه به ذهن من نمیرسید ، بهرسو برای نگارش ارزش فراوانی قائل نیستم نگارش فقط حجاب کلمات است تنها صدا است که می ماند .بعد از اموختن فرانسه دیگر نگارش را فراموش کردم ، اولین خط ما به یاری بابلی ها نگاشته شده است ، در حال حاضر هم فارسی زبانی ست با دو خط عربی و روسی( در تاجیکستان) . خوش نویسی را دوست دارم ولی اماده بهم ریختن هر ریختار( فرمول) نگارشی هستم .
رامین راقب در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:
گویند که در شهر یکی میکده باز است
لیکن که کجا هست پس پرده و راز است
گویند که شربیست در این میکده کز آن
افزون نشود مستی و اندازه مجاز است
گویند که از اول شب تا به سحر گاه
هر کس شده در میکده در حال نیاز است
گویند که یک ساقی پیمانه نگهدار
می میدهد از جام صفا اهل حجاز است
گویند که گر ملتمس مستی جامی
رو باده از او گیر که پر غمزه و ناز است
گویند که مستان پس هر جرعه بگریند
زیرا که سبویش پر از سوز و گداز است
گویند که این سوزش دل لذت حال است
محصول تمنا و نشیب است و فراز است
گویند که شاهین ترازوی عدالت
در هر قدحش رخ به رخ و عین تراز است
گویند که آیینه مکن دل که در آن حال
تصویر رخ یار در آیینه مجاز است
گویند که خاک در این میکده داروست
منت کش این خاک منم نی که گراز است
گویند که در خلوت آن یک شب میمون
روبنده چو افتاد لب و چشم جهاز است
گویند که رازیست میان شب عشاق
وان راز همان کوتهی راه دراز است
گوید که ساقی بجز آن شیر خدا نیست
وان میکده سجاده و محراب نماز است
گویند که راقب هذیان گفت پس از نوش
اما هذیان نیست که این نغمه و ساز است
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۵ - تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل:
و البته محمد جان تنها کسی که گفته من پاراکلیتوس هستم مانی بوده است !
امین کیخا در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:
تب سنتی هیچ نبوده خیالت راحت نوگرا باش ، حجامت ، بهمن پیچ و شکر سرخ ! هیچ نبوده الا نیایش یک مومن برای درمان بیماران که البته به رحمت پروردگار کارساز بوده است .
فریدون منتقمی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۱۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۶:
نکند دانا مستی، نخورد عاقل می
ننهد مرد خردمند، سوی پستی پی
tvdn,k lkjrld در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۶:
متن صحیح به صورت زیر است
نکند دانا مستی، نخورد عاقل می
ننهد مرد خردمند، سوی پستی پی
محمد بهمنی در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱:
به نظر می رسد در بیت چهارم، چشم قناعت را در مقابل چشم طمع و حرص و افزونخواهی آورده، که موجب فرسایش روح و جسم آدمی می شود و آن را تشبیه به سرمه ای می کند که در نهایت باعث کوری و ندیدن زیباییهای جهان می شود.
ناشناس در ۱۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۰ - بنیاد نهادن کتاب: