رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت
که آفتاب بدان رشته می توان آویخت
روان شدی و مرا از میان همچون موی
به آشکار ببستی و در نهان آویخت
چه کرد پیش رخت گل که گل فروش او را
به دست خود به گلو بسته ریسمان آویخت
دلم چو رشته قندیل از آتش رخ خویش
بسوختی و به محراب ابروان آویخت
بماند تا به قیامت به موی آویزان
کسی که یک سر مویی در آن میان آویخت
عنان گشاده به دنباله تو آب دو چشم
دو دسته مردمک دیده در عنان آویخت
دلم ز دیده برون شد، بماند در مژگان
گزیر کرد ز باران به ناودان آویخت
ز چشم و ابروی او گوشه گیر شو، خسرو
ز ترک مست حذر به چو در کمان آویخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.