ناشناس در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:
مفتون امینی. اکنون شهریار تنها شاعری است که در هر شیوه شعر سروده و نه تنها توفیق یافته بلکه اغلب گوی سبقت را ربوده است و عقیده ی عموم صاحب نظران منصف بر این است که روی هم رفته و با مالاحظه ی تمام جوانب او شاعر بزرگ عصر ماست. در خلوت شهریار جلد سوم
ناشناس در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۳۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:
منوچهر مرتضوی می گوید نام شهریار فرزند نامدار تبریز سال هاست که از مرز های ایران گذشته و در چهار گوشه ی گیتی هر جا که از ادب فارسی زبان حافظ و سعدی و فردوسی سخنی میرود از لاهور و کشمبر و پیشاور و کراچی تا مدرسه السنه شرقیه ی پاریس و مکتب تتبعات شرقی و افریقایی لندن و از فرانکفورت و توبینگن تا راهرو های دانشگاه هاروارد زبانزد پارسی شناسان است دیر زمانی است که نام شهریار با حدیث ادب معاصر ایران عنان بر عنان می رود و شعر فارسی معاصر با دیوان و اثار شهریار پیوندی استوار و ناگسستنی دارد.-در خلوت شهریار جلد سوم-
ناشناس در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:
منوچهر مرتضوی.نام شهریار فرزند نامدار تبریز سال هاست که از مرز های ایران گذشته ودر چهار گوشه ی گیتی هر جا که از ادب فارسی و زبان حافظ و سعدی و فردوسی سخنی می رود از لاهور و کشمیر و پیشاور و کراچی تا مدرسه السنه شرقیه ی پاریس و مکتب تتبعاتشرقی و افریقایی لندن و از فرانکفورت و توبینگن تا راهروهای دانشگاه هاروارد زبانزد پارسی شناسان است دیر زمانی است که نام شهریار با حدیث ادب معاصر ایران عنان بر عنان می رود و شعر فارسی معاصر با دیوان و اثار شهریار پیوندی استوار و نا گسستنی دارد.
لیلا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
به نظر من عاشقانه ترین شعر فارسیه.من با هر مصرعش زار میزنم.خصوصا این مصرع:او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان... آخه من خودم دلستانم رو روونه کردم تا بره و خوشبخت بشه و فقط خدای من میدونه تلخی این زهر تنهایی چه با روزگارم کرد.با خوندن این شعر همیشه احساس میکنم سعدی من و روزگارم رو داشته نظاره میکرده و سروده :من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
ناشناس در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:
محمد علی جمال زاده.برطبع این شاعر تبریزی که مایه ی افتخار زبان فارسی گردیده است از دل و جان افرین گفتم ....در باب قطعه ی شهریار نامدار -مولوی در خانقاه شمس -هر چه بگویم کم گفته ام و واقعا جا داردبگویم شرح شور انگیز شعر شهریار در غزل می پیچد و سیم سه تار نیمه یوشیج. بید بگویم شهریار تنها شاعری است که من در ایران دیدم.دیگران کم و بیش دست به وزن و قافیه دارنداز نظر اهنگ به دنبال شعر رفته اند و از نظر جور و سفت کردن بعضی حرف ها که قافیه ی شعر از ان جمله است.اما برای شهریار همه چیز علیحده است طبع ظریف شهریار به قدری باخته ی شعر است که بارها ...از خواندن شعرهای شهریارادم حالی راکه از علو غزل -به سبک غزلسرایی خودمان-منتظر است میبیند.همین حال را شهریار در اشعار به سبک نوین خود دارد.شهریار شعر را معنی داده است و در شعر ان شعر معنی می یابد. رازی است که ان نگار می داند چیست رنجی است که روزگار می داند چیست انی که چو غنچه در گلو خونم از اوست من می دانم و شهریار می داند چیست نیما یوشیج
ناشناس در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:
حسین منزوی.در کتاب -شهریار شاعر شیدایی وشیوایی-درمقدمه ی کتاب در صفحه ی 24می نویسد شهریار زبان مادریش ترکی است و در هر حال فارسی را در مدرسه اموخته ولی با بهره گیری از عطیه ای که خداوند به او بخشیده به درجه ای از زبان اوری میرسدکه فارسی زبانانی در شعر گفتن بزبان مادریشان از او بیروی کرده و الگو و شاخص قرارش می دهندو از همان ترکان فارسی گویی است که به روایت خواجه ی بزرگوار بخشندگان عمر اند شهریار بغزل فارسیعمر دوباره بخشیده است. ملک الشعرای بهار.به راستی حق او راست که با سخنان دلکش خود دل های اشفته رانیز درمان بخشدت و هم بزشک تن و هم طبیب روان باشد.
حمید زارعی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۰ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۷:
مصرع اول اینه
هرگز دلِ خون گشتهام از غم نگرفت
و توی تایپ (خون) به (گشته) چسبیده و باعثِ این ابهام شده برای دوستان
احمد رحمت بر در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲۱:
بیت 9:
اینت یعنی: (صوت )زهی و به به و خه خه که کلمه ٔ تحسین است . (برهان ) (هفت قلزم ). کلمه ٔ تحسین و تعجب به معنی زهی . (غیاث اللغات ). خه خه و لفظ تحسین نیز می آید. (آنندراج ) (انجمن آرا) :
جهاندارگفت اینت پتیاره ای
برو گر توانی بکن چاره ای «نظامی»
دوستدار در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۳۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۹:
خنگ با صدای زبر( فتحه) تباهی معنی میدهد.
لااااااا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۳۰ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » مسمطات » تضمین قطعهٔ سعدی:
چندان به سر کوی خرابات خرابم
کاسوده ز اندیشهٔ فردای حسابم
گر کار تو فضل است چه پر وا ز گناهم
ور شغل تو عدل است چه حاصل ز ثوابم
افسانه دوزخ همه باد است به گوشم
تا ز آتش هجران تو در عین عذابم
آه سحر و اشک شبم شاهد حال است
کز عشق رخ و زلف تو در آتش و آبم
نخجیر نمودم همه شیران جهان را
تا آهوی چشمت سگ خود کرده خطابم
سر سلسله اهل جنون کرد مرا عشق
تا برده ز دل سلسلهٔ موی تو تابم
گر چشم سیه مست تو تحریک نمیکرد
آب مژه بیدار نمیساخت ز خوابم
زان پیش که دوران شکند کشتی عمرم
ساقی فکند کاش به دریای شرابم
بر منظر ساقی نظر از شرم نکردم
تا جام شراب آمد و برداشت حجابم
گفتم که به شب چشمهٔ خورشید توان دید
گفت ار بگشایند شبی بند نقابم
از تنگی دل هر چه زدم داد فروغی
شکردهنان هیچ ندادند جوابم
احمد رحمت بر در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲۰:
بیت 26:
پلنگ در اینجا یعنی: برنگ پوست پلنگ . با خالهای درشت . هر چیز که در آن نقطه ها از رنگ دیگر باشد.
مانند این بیت:
به پرده درون خیمه های پلنگ
بر آئین سالار ترکان پشنگ .
واژهنامه دهخدا
احمد رحمت بر در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۹:
معنی این بیت چیست؟
بدو گفت خوی بد شهریار
درختیست خنگی همیشه به بار
احمد رحمت بر در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۹:
روایتی دیگر از بیت 16:
بدو گفت:«خویِ بدِ شهریار ----- درختی است جنگی، همیشه ببار
احمد رحمت بر در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:
بیت 50
به انبوه زخم زدن ؛ دسته جمعی حمله کردن . یکباره شبیخون وارد آوردن بر سپاه دشمن
واژه نامه دهخدا
احمد رحمت بر در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:
«چو برخاست آواز کوس از درم ...» یعنی هنگامی که آوای کوس از جانب من برخاست و پیدا شد که آهنگ جنگ دارم ...
روفیا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۴ - خاتمه:
سلام مرسده گرامی
حقیقتا به انسان ها از هر طایفه و با هر مرامی به دیده خواهر و برادر نگاه میکنم و نه رقیب و شگفتا که بیشتر مردم این احساس مرا دریافت می کنند ! وه که عجب اعجوبه ایست این آدمی !!
آدمیان پلکان ترقی ما هستند .این به معنای استفاده ابزاری از انسان ها نیست . میخواهم بگویم که ما اگر به فیدبک هایی که از انسانها در واکنش به رفتارهایمان میگیریم بیندیشیم هزار نکته باریکتر از مو می آموزیم .
صرفنظر از اینکه در زمینه تجارت و دانش و هنر و نیازهای فیزیکی به آدم ها نیاز داریم , اصلا بدون اندیشیدن به تعاملات انسانی ما هیچ نیستیم ...
اگرچه در کاخ باشکوهی در سیاره دیگری زندگی کنیم بدون انسانها همه دارایی مان به هیچ نمی ارزد .
این جایگاه والای یک یک انسانها را نشان می دهد . گاهی از آدمهای اطرافم سپاسگزاری می کنم و انها را میبوسم فقط برای اینکه هستند . و با بودنشان به من فرصت می دهند تا بیندیشم و بیاموزم .
نردبان هاییست پنهان در جهان ....
دوست عزیز !
به نظر شما می در شعر تامل برانگیز پدر چگونه میی است ؟
جلال در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:
سلام بر نا آشنا
کدام مغایرت؟
مغایرت شراب با ماه حرام؟
مغایرت خوردن با ماه حرام؟
آخر ما کجا و نقد امثال دولابی ها کجا؟؟؟؟
ببین تفاوت ره ازکجاست تا به کجا
مرتضی ( باران ) در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲ - سخنی چند در عشق:
تصحیح فاصله واژگان
مرا-کز عشق به ناید شعاری
فرزاد در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۳۴:
به نظر میرسد که در مصرع اول پیر درست است و "پیری" فارغ از اینکه بیت را از وزن خارج کرده مفهوم را نیز قلب نموده است.
یغمایی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت میراند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر میکرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بیکدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوماند ملعون نهاند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب: