لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
اقبال لاهوری

چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما

ای جوانان عجم جان من و جان شما

غوطه‌ها زد در ضمیر زندگی اندیشه‌ام

تا به دست آورده‌ام افکار پنهان شما

مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت

ریختم طرح حرم در کافرستان شما

تا سنانش تیز تر گردد فرو پیچیدمش

شعله‌ای آشفته بود اندر بیابان شما

فکر رنگینم کند نذر تهیدستان شرق

پارهٔ لعلی که دارم از بدخشان شما

می‌رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند

دیده‌ام از روزن دیوار زندان شما

حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گل

آتشی در سینه دارم از نیاکان شما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما

آبروی خوبی از چاه زَنَخدان شما

عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده

باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟

کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت

[...]

صوفی محمد هروی

می کند دل آرزوی سفره و خوان شما

زان که قوت جان بود پالوده و نان شما

کی بود یارب که اندر پیش ما جمع آورند

آن برنج روح افزای پریشان شما

خوان حلوائی همی بردند بس آراسته

[...]

محتشم کاشانی

ای به شغل جرم بخشی گرم دیوان شما

مغفرت را گوش بخشایش به فرمان شما

عاصیان را در تنت از مژدهٔ جانی نو که هست

دوزخ اندر حال نزع از ابر احسان شما

طبع کاه و کهربا دارند در قانون عقل

[...]

فیض کاشانی

ای فروغ شرع و دین از روی رخشان شما

آبروی طاعت از مهر محبان شما

عزم دیدار تو دارد، جان بر لب آمده

بازگردد یا برآید، چیست فرمان شما؟

خاک شد سرها بسی در انتظار مقدمت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
بیدل دهلوی

ای جگرها داغدا‌ر شوق پیکان شما

چاکهای دل نیام تیغ مژگان شما

ازشکست‌کار هاآشفته‌حالان نسخه‌ای‌ست

دفتر آشوب یعنی سنبلستان شما

شعله‌درجانی‌که‌خاک حسرت‌دیدار نیست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه