TV در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
اینجا شمع و زیبایی و فروغ ان را در شب به کسی تشبیه کرده که به فروغ معشوق حسادت و دشمنی میورزد
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۶:
تفاوت عرفان مولانا با عرفان نظری صدرالدین قونوی که تفاوت از زمین تا آسمان است
فرشید در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱:
به نام درسته. بنام خدا غلطه درستش کنید
مهراد در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳:
ببخشید بیت منظورم بود D:
عیسی سده در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۷۰:
زیباست این شعر، و چقدر به زبان لارستانی خنجی نزدیکه
مهراد در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳:
درود.
این دو بیتی استاد خیام، به قدری واضح هستش که نیازی به توصیف نداره.
مصرع اول: گروهی تو راه دین شک دارن و درموردش فکر میکنن، گروهی هم
فکر میکنن که این راه دینی که دارن میرن درسته
مصرع دوم: میترسم از این که روزی بفهمن که کارشون اشتباه بوده(میشه گفت که استاد اینجا میگه که وقتی مردن میفهمن کارشون بیهوده بوده و وقت تلف کردن)
تفسیر دیگه از این شعر فکر نکنم درست باشه :)
جلال در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:
سلام
عاشق این غزلم چون باب ورود مولایم علامه حسن زاده-روحی فدا- به حوزه و علم و... است
در کودکی به حافظ تفالی می زند و این غزل برای او اتمام حجت می شود که
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۶ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۱۲ - فیالحکمة و سبب رزق الرازق:
غلط بیت 9
گر دو ر >>>>. گر دو در
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۱ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۱۱ - التمثیل فی قوم یؤتون الزکوة:
بیت 7
غلط ها
زا >>> را
در >>> دری
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۹ - فصل اندر درجات:
غلط بیت 22
ساسانس >>>ساسانی
علی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:
خیام با صراحت رباعی را سروده او عاشقی را عیب نمی دانسته چونکه فقط با دلی پاک می توان عاشق شد و مستی با شراب انگور هم چیزی متداول بوده و مثال مستی و راستی هم در فرهنگ ما هست . آنهایی که تاریخ زمانه خیام را خوانده و می دانند که در کنار کسانی فناتیک همچون حسن صباح زندگی و دوستی کرده ولی سر تعظیم به هیچ یک از زورگویان زمانش فرود نیاورد او مردی آزاده و عاشق و اهل می و شراب هم بوده حا لا نمی دانم چرا بعضی ها ( مذهبیون ) سعی بر این دارند که همه شعرا ی
بزرگ را به خودشان منتصب کنند .
قاسم قزل ارسلان در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۶ - حکایت قزل ارسلان با دانشمند:
فامیلی منم قزل ارسلانه خیلی از این شعر خوشم اومد
Sad Sweetheart در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:
سلام
بنده خواهشمندم از دوستان مطلع که معنی این
شعر زیبا را برای ما ارسال کنند پیشاپیش متشکرم
آرزوی رستگاری
مهدی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت
پاسخ سعدی به محمد و ایران
میرزا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۹ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱ - گرفتاران:
درود.
فوق العاده زیباست
فکر میکنم تو این مصرع، وزن بهم ریخته!
« صبوحی آنقدر نگذاشت آن زلف تا برجا »
ممنون میشم نظر بدید.
سپاس.
s.miazoi در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:
shekeiba jaan eshtebaah maikonad.in doaa ast, aarzo ast.
سعید سلطانی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸۰:
با درود به دقت شما خانوم شقایق. به نظر می رسه که نکته بینی شما درست باشه...
محمدامین مروتی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۱ - تفسیر قول حکیم: به هرچ از راه وا مانی، چه کفر آن حرف و چه ایمان، به هرچ از دوست دور افتی، چه زشت آن نقش و چه زیبا، در معنی قوله علیهالسلام ان سعدا لغیور و انا اغیر من سعد و الله اغیر منی و من غیر ته حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن:
غم و شادی نزد عارفان
محمد امین مروتی
Amin-mo.blogfa.com
ما در زندگی روزمره مان دائما به دنبال شادی و دفع غم هستیم. اما برای عاشق نیکی و بدی را خواست و دلخواه معشوق معنی می کند. هر چه او بخواهد نیک است نه هر چه ما بخواهیم. مولانا می گوید هر چه را معشوق بپسندد خوب است و هرچه را نپسنددبد.
خدا دعا و ناله و زاری عاشق را دوست دارد و وسیلة تقرب به خود قرار داده. در واقع چیزی می خواهد که خود ندارد. از سوی دیگر شکستگی نفس و دل، بهترین نردبان عاشق برای وصال معشوق است:
نالم؛ ایرا نالهها خوش آیدش از دو عالم ناله و غم بایدش
عاشقم بر رنج خویش و درد خویش بهر خشنودیّ ِ شاهِ فردِ خویش
خاک غم را سرمه سازم بهرِ چشم تا ز گوهر پر شود دو بحر چشم
اشکی که برای معشوق ریخته شود، اشک نیست، مانند گوهر ارزشمند است.
اشک کان از بهر او بارند خلق گوهرست و اشک پندارند خلق
من ز جان جان شکایت میکنم من نیم شاکی روایت میکنم
لذا آنچه از درد دل و گله گزاری نزد معشوق می شود، جدی نیست. نوعی نفاق بی مبنا و بهانه ای برای همدمی با معشوق است:
دل همیگوید کزو رنجیدهام وز نفاقِ سست میخندیدهام
سپس مولانا از جان پاره پاره شده و داغ دلش به معشوق گله می کند:
ده زکات روی خوب ای خوبرو
شرح جانِ شرحه شرحه بازگو
کز کرشم غمزهای، غمازهای
بر دلم بنهاد داغی تازهای
من حلالش کردم ار خونم بریخت
من همیگفتم حلال، او میگریخت
چون گریزانی ز ناله ی خاکیان؟
غم چه ریزی بر دل غمناکیان؟
ای که هر صبحی که از مشرق بتافت
همچو چشمه ی مشرقت در جوش یافت
محبوب ابد و ازل به عاشق بهانه ای برای گله گزاری داده است:
چون بهانه دادی این شیدات را
ای بها، نه شکّر لبهات را
ای جهان کهنه را تو جان نو
از تن بی جان و دل افغان شنو
شرح گل بگذار از بهر خدا
شرح بلبل گو که شد از گل جدا
این دیالوگ های سوزنا ک را معشوق دوست دارد و به حال عاشق نیز سودمند است:
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
اندرین ره میتراش و میخراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
عشق مقامی برتر از شادی و غم متعارف است و این گله گزاری ها بر سبیل نفاقی عاشقانه و حساب شده است که معشوق برای عاشق خواسته است. نزد مردم عادی غم و شادی معنایی متعارف و روزمره دارد که هر روزش تجربه می کنند:
جسم جسمانه تواند دیدنت
در خیال آرد غم و خندیدنت
دل که او بسته غم و خندیدنست
تو مگو کو لایق آن دیدنست
آنک او بسته ی غم و خنده بود
او بدین دو عاریت زنده بود
اما:
باغ سبز عشق کو بی منتهاست
جز غم و شادی درو بس میوههاست
عاشقی زین هر دو حالت برترست
بی بهار و بی خزان سبز و ترست
از غم و شادی نباشد جوش ما
با خیال و وهم نبود هوش ما
مولانا به منکران احوال عارفانه می گوید مبادا این احوال را انکار کنید فقط بدان سبب که در غم و شادی های متعارف غرق شده اید:
حالتی دیگر بود کان نادرست
تو مشو منکر که حق بس قادرست
تو قیاس از حالت انسان مکن
منزل اندر جور و در احسان مکن
جور و احسان رنج و شادی حادثست
حادثان میرند و حقشان وارثست
و از شراب طهوری سخن می گوید که شراب انگوری بندة آن است. از احوالی که در وصف نمی گنجد. گردش افلاک و جوشش باده حاصل عشق است و این می عشق است که به کائنات و من جمله باده انگوری، سرخوشی و مستی می دهد:
تافت نور صبح و ما از نور تو
در صبوحی با می منصور تو
داده ی تو چون چنین دارد مرا
باده که بود کو طرب آرد مرا؟
باده در جوشش، گدای جوش ماست
چرخ در گردش گدای هوش ماست
باده از ما مست شد نه ما ازو
قالب از ما هست شد نه ما ازو
محمدامین مروتی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۳ - برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده:
گمنامی
محمد امین مروتی
Amin-mo.blogfa.com
یکی از مهم ترین آموزه های عارفانه در مقام رهایی، گمنامی است. در حدیث قدسی هم آمره که اولیایی تحت قبابی. اولیاء من از چشم ها پنهانند. در داستان طوطی و بازرگان، طوطی پس از آزاد شدن می گوید آن طوطیان هندی مرا به عمل خویش آموختند که از خودنمایی یا نمایش دارایی هایم دست بکشم تا همچو تویی به اسارتم نگیرد. در واقع صدای خوش من مرا اسیر تو کرد. لذا خود را به مردن زدم تا تو از آواز من طمع بر کنی و رهایم سازی:
گفت طوطی کو به فعلم پند داد
که رها کن لطفِ آواز و وداد
زان که آوازت تو را در بند کرد
خویشتن مرده، پیِ این پند کرد
طوطیان هند به من گفتند که برای همه نخوان، با همه نیامیز و سخن مگو؛ مثل غنچه خودنمایی مکن و زیبایی ات را به مزایده مگذار، بل مانند گیاهی که روی بام می روید، از چشم مردم بیفت:
یعنی ای مطرب شده با عام و خاص
مرده شو چون من که تا یابی خلاص
دانه باشی، مرغکانت بر چنند
غنچه باشی، کودکانت بر کنند
دانه پنهان کن، به کلی دام شو
غنچه پنهان کن، گیاه بام شو
هر که داد او حُسن خود را در مزاد
صد قضای بد سوی او رو نهاد
خاطره در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲: