مجتبی خراسانی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۸ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
بسم الله الرحمن الرحیم
چو نیکو بنگری در اصل این کار / هم او بیننده هم دیده است و دیدار
چون به اصل این کار ـ که هستی مطلق اوست ـ با دیدۀ دل و نور ایمان نظر شود، عالم و معلوم و علم، و یا به تعبیر دیگر ناظر و منظور و نظر همه او می باشند.
حدیث قدسی این معنی بیان کرد / «فَبی یَسمَع وَبی یُبصِر» عیان کرد
فرمودۀ گذشتۀ نجم الدین را حدیث قدسی، که خداوند می فرماید: «فَبی یَسمَع وَبی یُبصِر»= (به من می شنود، و به من می بیند.) روشن می کند، ولی شخص همه او باید شود، یعنی در نور حضرتش ذوب گردد، تا معنای حدیث در مورد او صدق کند.
خلاصه این که این ابیات در مقام آن است که بگوید اگر به دیدۀ دل و نور ایمان نظر شود، در عالم یکی بیش نیست، اگر چه به اعتبار مرائی و تعینات، کثیر می نماید.
بمنه و کرمه
روفیا در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۷ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
سلام همیشه بیدار گرامی
بارها تلاش کردم پاسخ دوستی را که درباره این ابیات پرسیده ام بدهم ولی جگر نکردم .
ابیات بسیار دشواری است .
عدم آیینه عالم عکس و انسان
چو چشم عکس در وی شخص پنهان
تو چشم عکسی و او نور دیده است
به دیده دیده را هرگز که دیده است
جهان انسان شد و انسان جهانی
از این پاکیزهتر نبود بیانی
استادم فرمودند انسان کنایه از مردمک چشم است .
به دهخدا مراجعه کردم .
دیدم معنای مردم برایش آورده است ولی مردمک نه !
بعد یادم افتاد که معادل انگلیسی مردمک pupil است که باید با واژه people خویشاوند باشد .
نام مردمک احتمالا از آن جهت مردمک است که ما میتوانیم در مردمک خود در آیینه تصویر کوچکی از خود ببینیم .
تصویری از آدمیت خودمان .
جهان انسان شد و انسان جهانی احتمالا یعنی همه جهان در مردمک آدمی میگنجد و مردمک استعاره از آدمیست که با همه کوچکی ظرفیت مشاهده و ادراک همه جهان را دارد .
Hamishe bidar در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:
جهان انسان شد و انسان جهانی
از این پاکیزهتر نبود بیانی
من ازین بیت این طور برداشت میکنم: نتیجه همه تکامل و آفرینش جهان انسان است که بلقوه آینه تمام نمای حضرت حق است. و انسان چون مظهر حق و نماینده خداست در درون خود جهانی دارد که هر چه در جهان بیرون هست، در جهان درون هم وجود دارد. این درک این حقیر است که البته که خداوند بهتر میداند. با احترام
دکتر ترابی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰:
زحمت افزا میشوم،
( و در من این عیب قدیم است و...)
در باره بیت سوم؛
من اگر خارم ، اگر گل، چمن آرایی هست
که از آن دست که بر می کشدم میرویم
۷ در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:
کسی که همچو عراقی اسیر عشق تو نیست
شب فراق چه داند که تا سحر چند است؟
سعدی غزلی دارد با مطلع:
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
عراقی و سعدی هم دوره بوده اند و به نظر میرسد چند سال زودتر از عراقی به دنیا آمده باشد..سعدی بین 585 یا 606 در شیراز به دنیا آمده و بین سالهای 690 تا 694 هجری در شیراز درگذشته است و عراقی به سال 610 هجری قمری در کمیجان متولد شده و در سال 688 ه. ق. در دمشق درگذشته است
در بسیاری از غزلها زبان شعر عراقی به سعدی نزدیک است.
مهدی کاظمی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را:
وز صفیری باز دام اندر کشی
جمله را در داد و در داور کشی
هنگام صبح دوباره خداوند همانند صیادانی که صدای مرغان را تقلید میکنند تا آنها را به دام بیندازند، روحها را به بدنها باز میگرداند و دوباره آنها گرفتار تکالیف و داوریهای دنیایی میشوند.
چون که نور صبحدم سر بر زند
کرکس زرین گردون پر زند
فالق الاصباح ، اسرافیل وار
جمله را در صورت آرد زآن دیار
روحهای منبسط را تن کند
هر تنی را باز آبستن کند
صبح که میشود "کرکس زرین گردون" یعنی خورشید، پر میزند( طلوع میکند). فالقالاصباح (شکافندهی صبحگاهان) که بنابر آیهی قرآن همان پروردگار است، جانهای همهی خفتگان را که در آن صحرای بیچون رفته و به آسایش رسیده بودند، به عالم صورت که همین دنیا باشد، بازمیگرداند. درست مانند کاری که اسرافیل در روز قیامت میکند و با صدای شیپور او مردگان زنده میشوند، دوباره جسم و جان به هم میپیوندد. یعنی، خداوند که فالق الاصباح است این روحی را که هنگام خواب از قید و بند مادیات آزاد شده بود، دوباره در لباس تن درمیآورد و تن را به وجود روح آبستن میکند.
ایران نژاد در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
این سرایی است که البته خلل خواهد یافت
و صد البته نه خلل خواهد کرد، چه سرای در خود خلل ایجاد نمی کند ، که خلل می یابد.
روفیا در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:
چند روز وقت صرف خواندن این همه نظرات متناقض کردم . میتوانستم به جایش به آدم های زنده خدمت کنم .
می توانستم لختی بیندیشم .
می توانستم طرحی نو دراندازم .
ولی اکنون پس از چند روز در همان نقطه اول ایستاده ام .
در مورد وقت گرانبهایمان صرفه گر باشیم .
چرا وقتی کالایی را ... تومان گرانتر بخریم متاثر میشویم .
ولی وقتی عمر ما را در ازای یک کالای توخالی از ما میگیرند حساسیتی به خرج نمیدهیم ؟؟
چرا اینهمه وقت و انرژی را صرف اثبات درستی سلیقه خود یا نادرستی سلیقه دیگری می کنیم ؟
به جایش بیایید اگر حقیقت بزرگی در یک بیت شهریار یا حافظ پیدا کردید به ما هم بگویید تا ما هم در خرمی شما سهیم شویم .
شاعر که نباید فقط احساسات لطیف و شاعرانه اش را بگوید .
از این دست حرفها در طول تاریخ بسیار گفته اند .
شاعر ، هنرمند ، باید نگاه نویی را به من نشان دهد که قبل از او کسی این نگاه را نداشته و عرضه نکرده است .
شاعر ، هنرمند ، باید چراغ امید در دل من گمگشته روشن کند .
شاعر ، هنرمند ، باید گره ای از زلف یار بگشاید .
نه اینکه گره دیگری بر گره هایش بیفزاید .
هرکه یاری ام کند گوشه ای از این جهان پهناور را بهتر بفهمم من در مقابلش سر می اندازم .
شهریار یا حافظ یا یک حاشیه نویس بی نام و نشان ...
مهدی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:
با توجه به شماره غزل، (313) و مفهوم آن، احتمالا برای امام زمان (عج) سروده شده است.
شاید در بیت های اول غیبت امام مدنظر است.
روزبه در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲:
ننوشتی یا ننوشتیم...
من به شخصه کار به سخن دیگران ندارم
وقتی شجریان بخواند ننوشتیم پس ننوشتیم درسته...
Hamishe bidar در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:
(1) اشعار حاجی سبزواری چنین است:(1) اشعار حاجی سبزواری چنین است:
شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست.
منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست.
نیست یک مرغ دلی کش نفکندی به قفس.
تیر بیداد تو تا پر به پری نیست که نیست.
ز فغانم ز فراق رخ و زلفت، به فغان.
سگ کویت همه شب تا سحری نیست که نیست.
نه همین از غم او سینه ما صد چاک است.
داغ او لاله صفت، بر جگری نیست که نیست.
موسیای نیست که دعوی اناالحق شنود.
ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست.
چشم ما دیده خفّاش بود ورنه تو را.
پرتو حسن به دیوار و دری نیست که نیست.
گوش اسرار شنو نیست وگرنه «اسرار».
برش از عالم معنی خبری نیست که نیست.
ناشناس در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:
سلام روفیای عزیز، در بیت اول حضرت حافظ می فرمایند " الزاما" همه صوفیان صاف نیستند . واژه " نه همه" دال بر احتمال است نه اکثریت. با تشکر.
price۲ در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:
چقد این شعر با صدای محسن چاوشی دلنشین تر شده
اجرای فوق العاده هست .........از دست ندینش
Hamishe bidar در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:
هر چه خواستم چیزی ننویسم نشد: درود و سلام خداوند بر کسانی باد که بی غرض و مرض از استادی چون شهریار شجاعانه و با عدلهٔ محکم دفاع میکنند. واقعا متاسف هستم برای کسانی که از روی جهل یا از ان بدتر از روی غرض و مرض به این مرد بزرگ تهمتها زدنند. که ایشان در مقابل اجداد آن سید جوابگو هستند. البته این که فردوسی پاکزاد را دروغگو ختاب کنیم مشکل از کسی حل نمیشود. خدمت خانم دریا عرض شود که اگر شما مدارکی دال بر این ادعا داشتید هم شرط ادب نبود که آبروی یک انسان را ببرید. آن هم کسی که در زنده نگاهداشتن این زبان نقش بزرگی را بازی کرده. چه رسد به اینکه من فکر نمیکنم چنین مدارکی موجود باشند. مثل شما با این اتهام برای دفاع از استاد شهریار مثل کسی هست که با لجن بر دیوار مینویسد "نضافت را رعایت فرمایید". وسلام
مهدی کاظمی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را:
نه غم و اندیشهی سود و زیان
نه خیال این فلان و آن فلان
مردمان در خواب به یاد سود و زیان دنیایی و یا به یاد این و آن نمیافتند.
البته باید توجه داشت که این انقطاع کامل از مسایل دنیوی در همهی خوابها صورت نمیگیرد بلکه فقط زمانی رخ میدهد که روح کاملا از قفس تن رها شده و از حواس ظاهری منقطع شود.
حال عارف این بود بیخواب هم
گفت ایزد: "هم رقود" زین مرم
خفته از احوال دنیا روز و شب
چون قلم در پنجهی تقلیب ربّ
عارف در بیداری نیز چنین حالی دارد. یعنی، شخص عارف در حالت بیداری نیز از دنیا و آنچه به آن مربوط است، گسسته و وارد عالم دیگری شده است. خداوند نیز فرموده است که " آنان خفتگاناند" از این تعجب نکن و نگریز، چون آنها از این دنیا صرف نظر کردهاند، مانند این است که خوابیدهاند و مانند قلمی هستند که در دست پروردگار قرار گرفتهاند و او هر آنگونه که بخواهد آنها را میچرخاند.
در این دو بیت اشاره یی به آیهی 18 سوره کهف است: و تحسبهم ایقاظا و هم رقود و نقلبهم ذاتالیمین و ذاتالشمال. یعنی : و تو میپنداشتی که آنها بیدارند، در حالی که آنها خفتهاند و ما آنان را به راست و چپ میگردانیم.
عباس در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۸:
با سلام و عرض ادب خدمت ادب دوستان
به نظر حقیر مصرع اول و تمامی مصراعهای زوج پرسشی اند که به گمانم این نوع پرسشی را استفهام انکاری گویند که جواب نیاز نیست مثلا می گوید
قرار ماند؟ معلوم است نه نمی ماند
خار خار ماند؟ نه نمی ماند
اما به نظرم جالبتر مصرع دوم است
مه در شمار ماند؟ نه نمی ماند اضافه کنم اینجا مولانا خواسته بگوید با وجود تو کسی توجهش جانب ماه نمی ماند و حساب ماه از دستشان در خواهد رفت
awwinar در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:
چقدر خوب اجرا کرد این شعرو چاوشی
ایزدجو در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰:
جناب استاد شمش الحق
با دورد
کاملاً حق با شماست
بنده ”از آن دست “را به معنی” آن طور“ و ”آن سبک “گرفتم
ولی نمیدانستم دست کشیدن معنای پروردن و تربیت کردن هم میدهد
مَن عَلّمَنی حَرفاً ، قَد سَیّرَنی عَبدا
ضمناً در مورد ” می کِشَتَم“ که جناب مشهور اشاره فرمودند چه میفرمایید؟
چون گمان نمیکنم خار و گل را کِشت کنند ، بلکه میپرورند
با سپاس
عباس در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۹:
با سلام خدمت دوستان و اساتید ادب
از رنگ همچو چنگی باری دوتات کردند
میگه از نیرنگ دوتات کردند یعنی کمرت رو خم کردن میشه گفت از غم و اندوه آنها کمرت را شکست و دوتا شدی
مجتبی خراسانی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات: