گنجور

حاشیه‌ها

وشایق در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

با سلام ( امشب به راستی شب ما روز روشن است .... عید وصال دوست علیرغم دشمن است ) دشمن عرفا کیست ؟ عرفا همه مخلوقات خداوند را دوست دارند ( به جهان خرم از انم که جهان خرم از اوست ...... عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست ) گویند خداوند به موسی فرمود بدترین مخلوق مرا نزد من بیاور موسی ابتدا بین ادمیان سیر کرد و نتوانست بدترین را انتخاب نماید هر کس را که دید گفت شاید کاری شایسته انجام داده باشد که از چشم من مخفی مانده است و بنابراین نمی تواند بدترین باشد مخلوقات دیگر را نیز مشاهده کرد عاقبت سگ مفلوکی را افسر انداخت و به سوی کوه طور روان شد در بین راه با خود فکر کرد برای چه این سگ بدترین باشد این سگ که کار بدی نکرده و انرا رها کرد و به تنهایی به طور رفت خدا به او گفت اگر چیزی اورده بودی از مقامت خلع می شدی بنابراین نزد عرفا دشمنی غیر از نفس خود انسان نیست و اگر کسی بتواند این دشمن را از سر راه بر دارد به وصال دوست میرسد بس باید رستم وار با دیو سفید که همانا نفس ماست جنگید و خوان هفتم را بشت سر گداشت ہ ان شب قدری که گویند اهل خلوت امشبست ..... یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است )

محمد در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:

این شعر مال خودمه نمی دونم چرا هر کار مینم وزن اشعارم درست نمیشه
باز شب شد دل قصد سحر کند
بارش چشم خستگی را بی اثر کند
می رود اب از چشمم همچون زنده رود
بعید دانم این زنده رود بر دلش اثر کند
به تمنای رویش خود به پایش انداختم
گوید نه تا صد بار دل پر شرر کند
می گریم بر گریه ام خنده مستانه کند
می خندد تا چشم صد بار دیگر تر کند
باور نمی کند اشک دیده ام ومی رود
میرود تا یک جای از دلم ابتر کند
میرود از پسش موی را افشون میکند
باد می اید تا اینکار با جای دیگر کند
رفته است پیامی نمی دهد چشم باز
هزار گریه بی ثمر بر بی خبر کند
آمد صبا گفت قصد فرستادن پیامی دارد
خونی بده تا قلمش به خون تو تر کند
خون دل در سبوئی برایش فرستادم
خدا کند که این سبو بردلش اثر کند

امیر محمد شهسوارانی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۱ - سرآغاز:

بیت اول بنظرم نیازمند تصحیح است:
به نام خداوند جان آفرین،
حکیم سخن در زبان آفرین
من تا حال هرچی بوستان دیدیم اینطور نوشته بودن. ممنون میشم در صورت ابرام بر مطلبی که نگاشتین، منبعش رو هم ذکر بفرمایید <3

امین افشار در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹:

درود بر خواننده
با رای آقای «محمد جعفر محجوب» به طور کامل موافقم. سپاس از غیرت ایشان در پاسداری گنجینه ادب پارسی! معلوم و بدیهی است که حتی یگانه استاد آواز ایرانی‌- که به جان دوستشان دارم و ارادت بسیار- نیز حق دخل و تصرف در آثار هیچ یک از بزرگان شعر و ادبمان را ندارد.

نیما منصوری در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:

✴ در توضیح بیت: این همه شهدو شکر...و شاخه نبات حافظ:
شاخه نبات حافظ قلم یا کلک اوست چنانچه در بیتی گوید:حافظ چه طرفه شاخه نباتیست کلک تو ،کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است
که اشاره به صبر او در تراش دادن سخن و به کمال رسانیدن و سپس ارائه ی صبورانه ی غزل ناب و شیرین دارد.../

فاطمه در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

به نظر حقیر منظور شخص شخیص فردوسی این بوده است که اندیشه ها از خرد وعقل بالا تر نمیرود و خرد وعقل هیچ گاه پایانی ندارند تا زمانی که به حضرت حق ختم شوند واینحاست که ما دربرابر خالق حان وخرد سر تعظیم فرود می آوریم

فاطمه در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

سلام
درادامه حرف اقای گوهری باید بگم این ترجمه که الان خدمتتون عرض میکنم از زبان بهترین شاگرد استاد میر جلال الدین کزازی٬خانم مژگان شیرزادی ٬که تمام تفاسیر شاهنامه رو از زبان استاد کزازی نقل میکند واز تمام سخنان ایشون یادداشت برداری میکرده است
حالا با این ترجمه هر کس هر برداشتی دارد به خودش مربوط است ولی اصل این شعر این است که خدا خالق روح وعقل ماست ودر این شکی وجود ندارد ونیایش فقط مختص به کسی است که لایق ان باشد وان شخص فقط حضرت حق است
ترجمه
سخن را با نام خدایی که خالق جان وخرد است آغاز میکنیم
زیرا خداوند از همه اندیشه ها وخردها بالا تر است
با تشکر از توجه شما

بینام در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰:

آیا ابیات حافظ قرآن را نباید با این آیه از قرآن خواند که فرمود
Surah Aal-e-Imran, Verse 7:
هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ
او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات «محکم» [= صریح و روشن‌] است؛ که اساس این کتاب می‌باشد؛ (و هر گونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف می‌گردد.) و قسمتی از آن، «متشابه» است [= آیاتی که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می‌رود؛ ولی با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار می‌گردد.] اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر (نادرستی) برای آن می‌طلبند؛ در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‌دانند. (آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی) می‌گویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمی‌شوند (و این حقیقت را درک نمی‌کنند).
(Farsi)
via iQuran

نازبانو در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۴:

پاینده عمر باد روان لطیف ما ...... حقاً که پاینده و جاودانی ، هما نطور که خودت گفتی ،
اگر عالم بقایا بد هزار ان قرن و من رفته
میان عاشقان هر شب سمر باشم سمر باشم

نازبانو در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۱:

شمس تبریزی بیا زینهار دست از ما مدار

داریوش ابونصری در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵:

یک معنای دیگر واژ که در اوستا واچ هم آمده را در فرهنگ واژه های شاهنامه بنام واژه نامک در پیوند زیر ببینید که به خاطر حروف ویژه قابل کپی کردن نبود:
.
پیوند به وبگاه بیرونی

d.n.a در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:

سلام دوستان عذر میخوام که در محضر بزرگانی مثل شما نظری میدم.میخواستم بگم که این شعر 34 بیت هست. بعد هم دوستان در مورد بیت اول سوالی مطرح کرده بودند میخواستم بگم که معنی اصلی این بیت این هست که در زمانی که طول شب و روز یکسان میشه(اشاره به صبح کاذب در بهار داره) نشستن به تماشای دشت و بهار بسیار لذت بخشه. در رابطه با سوالی که در رابطه با بیت 5 بود باید بگم که معنی اصلی اینه که کسی که راجع به این نقش و نگار ها فکر نکند مثل یک عکس روی دیوار بی احساسه ا.

داریوش ابونصری در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵:

واژ در همهء ابیات شاهنامه دارای یک چم نیست و در جا های مختلف معانی متفاوتی دارد که اگر تعدادی از آنها را بیابم در اینجا قرار خواهم داد که این اطلاعات در دسترس باشند با مطالعه ابیات زیر خواهید دید که واژ همیشه دعا و ورد خواندن زیر لب و زمزمه کردن نیست:
.
بیامد یکی مرد مهترپرست
بباغ از پی و واژ و برسم بدست
نهادند خوان گرد باغ اندرون
خورش ساختند ازگمانی فزون
.
به جایی که بود اندران واژگاه
بر مهتر زرق شد بی‌گذار
.
چو برسم بدید اندر آمد بواژ
نه گاه سخن بود و گفتار ژاژ
.
نگیرم بخوان واژ و ترسا شوم
تو تنها همی کژگیری شمار
.
نیامد همی در غم از واژ یاد
گرفتند واژ و بخوردند نان
.
چوبر واژه برسم بگیرد بدست
نشاید چشیدن یکی قطره آب
.

داریوش ابونصری در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵:

واژ در جا های مختلف معانی گوناگونی دارد که شوربختانه تمام معانی در دسترس نیست و باید با زرتشتیان آگاه به این کار تماس گرفت واج هنوز هم در میان زرتشتیان کار برد دارد.
یک معنای دیگر برای واژ بر طبق فرهنگ لغات شاهنامه بقرار زیر است:
واژ : در آیین زرتشتی سرودیست که زیر لب زمزمه بکنند آدرس منبع را در زیر ببینید:
پیوند به وبگاه بیرونی

ناشناس در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:

با سلام بنظر میرسد که در بیت هشتم لغت لوءلویی اشتباها للیی نوشته است

Hamishe bidar در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۶ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۷ - جواب:

بعضی از عرفا معتقد هستند که صفات عین ذات هستند.البته این معنی نمیده که با دیدن صفات ذات هم دیده بشه. مثلأ تمام صفات جلالی و جمالی خداوند در انسان کامل دیده میشوند ولی ذات حضرت حق فقط با چشم دل قابل مشاهده هست. ولی حق را فقط خود حق مشاهده میکنه و نه غیر حق. من فکر می کنم که دسترسی به ذات خود ما هم امکان ندارد چه رسد به ذات حضرت حق و خداوند بهتر میداند.

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:

درود آقای ایزد جوی گرامی
اقبال لاهوری میگوید :
میان آب و گل خلوت گزیدم
ز افلاطون و فارابی بریدم
نکردم از کسی دریوزه چشم
جهان را جز به چشم خود ندیدم
این یعنی چه دوست عزیز ؟
یعنی ما همه اطلاعات را از محیط میگیریم و در نهایت با چشم خود آن را تفسیر میکنیم .
یعنی فاکتور شخص و individuality یا فردیت اودر این میان چنین نیست که هیچ کاره باشد .
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست
فردیت شما در جهان آفرینش رسمیت دارد . همانطور که اثر انگشت شما .
به شما گوهر بی همتایی عطا شده همانطور که به مسلم گرامی و به من نیز .
این یعنی چه ؟
یعنی شما میتوانید به گونه ای منحصر به فرد نگاه کنید و بیندیشید .
هر چند ما در ویژگیهای کلی شباهتهای اساسی داریم .
ولی تفاوتها رانیز نمیتوان نادیده انگاشت .
نگاه شما شما را یگانه میسازد .
همانطور که نگاه حافظ ، نگاه اقبال ، نگاه فروید ، و نگاه افلاطون …
آیا کسی میتواند بگوید من این گوهر یگانه را نمیخواهم ؟
و میخواهم دقیقا مثل این یا آن فرد بیندیشم ؟
همه زیبایی زندگی و شکوه رشد و تکامل بشر به همین است .
وگرنه شما تصور کنید دنیایی که در آن همه سنی یا همه مسیحی یا همه شیعه اثناعشری یا همه بودایی یا همه حافظ یا همه مولانا باشند و همه دقیقا نظیر یکدیگر فکر کنند .
براستی دنیای ملال آوریست !!!
مشیت خداوند ، آن هوش برتر ، بر این قرار گرفته که حتی دو نفر نظیر یکدیگر نباشند .
حتی دوقلوهای همسان با فرمول ژنتیکی برابر افکار و سلیقه ها یشان دقیقا یکسان نیست .
میلیاردها کنش و واکنش صورت گرفته تا شما به این نقطه رسیدید .میلیاردهای دیگر نیز در راه است .
شما هر لحظه در حال پویش هستید .
چون کل یوم هو فی شان ، چون او هر روز و هر ثانیه در امر تازه ایست .
من نه تنها به فردیت شما احترام میگزارم بلکه به تغییر شما هم احترام میگزارم .
شاید امروز با عابد و زاهد دوست داشتنی ای ملاقات کنید که آنچنان دل از شما ببرد که بخواهید مانند او باشید . و.بگویید :
گفت مقصودم تو بودستی نه آن
لیک کار از کا خیزد در جهان
باز هم حق دارید .
شاید من امروز با مسیحی وارسته ای دیدار کنم و بگویم :
ای لقای تو جواب هر سوال
مشکل از تو حل شود بی قیل و قال !
زیاد به خود سخت نگیرید و اندیشه تان را بپرانید تا در فضای بیکران حق جستجو کند و از آن آزادی ای که خداوند عطایش کرده لذت ببرد .

داریوش ابونصری در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵:

واژگان ثقیل بجای سقیل در بالا که اشتباه تایپی داشت اصلاح میشود.

Hamishe bidar در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۵۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۵ - جواب:

واقعا تکاندهنده و ژرف سخن میگه:
تو تا خود را بکلی در نبازی
نمازت کی شود هرگز نمازی
واقعأ آدم در میمونه و هیران میشه و نا امید میشه
مو از قالوا بلی تشویش دیرم
گنه از برگ و باران بیش دیرم
اگر لاتقنطوا دستم نگیرد
مو از یاویلنا اندیش دیرم

علی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:

محسن نامجو در ترانه‌ی "بی‌نظیر" از آلبوم "آوخ" به مصرع «رو سینه را چون سینه ها، هفت آب شو از کینه ها» بدین شکل اشاره میکند : آواز خوانا گوجو رِها رو سینه را هفتا بوشو از کینه.

۱
۴۲۵۸
۴۲۵۹
۴۲۶۰
۴۲۶۱
۴۲۶۲
۵۶۲۳