شهریار۷۰ در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
با سلام
از دوست گرامی آقای «دوست» تقاضا دارم قدری از وضوحی را که در کلام شارحان یافتهاند، بر من کمترین عرضه دارند تا دست کم ناشنیده پند از این دنیا نرویم.
آقای دوست شما به چه شکل من و سایرین را میتوانی قانع کنی که «دردِ سخن نکردن» به معنای «عدم تاثیر سخن» است. چه بیت و یا متنی پیشتر و یا حتی پس از حافظ وجود دارد که حاکی چنین مضمونی باشد؟ «به درد نمیخورد» چه ارتباطی با «دردِ سخن کردن» یا «دردِ سخن نکردن» دارد؟ دست کم چیزی بگویید که در صندوقچهی طبیبان نامحرم یافت شود و راهی به دهی داشته باشد.
خوانش درست این بیت به این شکل است: «تیغ سزاست هر که را دردْ، سخن نمیکند» یعنی از درد سخن نمیگوید. به همین سادگی با کمی درنگ و دقت میتوان از عریضهسُرایی و داستان سر هم کردن گریخت و به یک معنی واضح و مشخص رسید. با سپاس
بر گرفته از جلسات برنامه تماشاگه راز - به کلام حسین آهی
اصغر در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » قاصد:
خود شهریار "ایلن" تلفظ میکنه.
به صحت کلام خودش که شک نمیشه کرد.
اکبر تک دهقان در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:
هنر حافظ فقط در زییابی فوق العاده آن نیست، بلکه در تازه گی و جاودانگی آن هم هست!
ناشناس در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:
من فک نمیکنم ک واقعا درک نکنید منظور از بو چیه:-؟ صرفا برای خاطره سازی بوده نه اینکه اونجا یه بوی خاصی بده
هرچند هر فضایی بوی ویژه ی خودشو داره
ناشناس در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:
این جو ب هیچ وجه جوی اب ک الان مرسومه نیست،جوی مولیان اسم یه محله تو بخاراست
حمید در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:
جناب آقای یا خانم مانی هم تفسیر خودشان را داشته باشند، اما خیلی خوب میشد در همین غزل بفرمایند منظور لسان الغیب از این کلمات چه بوده است؟ جلوه ذات، زکات، هاتف، سحر خیزان....
محمدرضا در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
سلام به همه دوست داران فضل وادب و دست اندر کاران سایت دوست داشتنی گنجور.
من یک شکایت دارم از این که چرا از حسن بیگ عتابی شاعر قرن یازدهم اثری در این سایت دیده نمیشه ، خواهش می کنم توجه کنید به آثار ایشون .ایشون دارای مثنویاتی به نام (ایرج و گیتی ،سام و پری، و مثنوی حدائق الازهار) هستن ،همچنین ایشون اشعاری به نام ساقی نامه دارن ببینید که چقدر این شاعر تواناست گوشه ایی از شعر های زیباشو می نویسم تا لذت ببریم:
خیالت به چشمم چو همدم نشیند
چو عکس اندر آیینه یک دم نشیند
دلم در سیه خانه چشم شوخت
چو مسکین که بر خان حاتم نشیند
دلم می خواست که بیشتر بنویسم ، می دونم که به هر حال سخته که همه شعر شعرا رو تو یک سایت جمع کرد ولی به قول این شاعر عزیز
مرا به دلق مرقع مبین و خوار مدار
که باده نشئه دهد گرچه در سفال بود
شرح سرخی بر حافظ در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:
وزن و بحر غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن ( بحر رمل مثمن مخبون محذوف )
تاریخ و شان نزول غزل :
تاریخ غزل در حدود سال 786 و قبل از وفات شاه شجاع است و حافظ در این سال نزدیک به هفتاد سالگی است و این است که به پیری خود اشاره می نماید و می فرماید :
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش تا سحــــــرگه ز کنار تـــو جوان برخیزم
شاه شجاع که برای تصرف آذربایجان رفته بود و بعد از تصرف تبریز سپاهیان خود را برای تصرف ارمنستان می فرستد ولی به او خبر می رسد که شاه یحیی قصد تصرف شیراز را دارد و از این نظر پیروزی خود را ناتمام گذاشته و به شیراز باز می گردد و در بازگشت است که بیماری نقرس او شدت می گیرد و گفته ایم که دلیل آن افراط در نوشیدن شراب بود و این باعث می شود که پزشکان او را از سوار بر اسب شدن منع نمایند و شاه مجبور است به صورت خوابیده حرکت نماید و این باعث کندی حرکت شاه می شود و برای همین هم حافظ می فرماید :
خیز و بالا بنما ای بت شیرین حـرکات کز سر جـان و جهان دست فشان برخیزم
غزل به نظر می رسد که نوعی دلداری است که حافظ به شاه می دهد و این نشان گر آن است که طبیبان دست از معالجه ی شاه برداشته و دیگر امیدی به زنده ماندن او ندارند و این است که حافظ در بیت مقطع صریحا می فرماید :
روز مرگم نفسی مهلت دیــــدار بده تا چــو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم
یعنی آرزو دارد قبل از مرگش او را ببیند . در ظاهر چنان به نظر می رسد که حافظ مرگ خود را می گوید ولی با کمی دقت متوجه می شویم که منظور مرگ شاه است و حافظ در واقع مرگ شاه را پیش بینی می نماید و مدتی نه چندان دور در همان سال یعنی 786 در شیراز فوت می نماید .
در پایان اشاره می کنم که این غزل بر روی سنگ مزار حافظ که از مرمر است حک شده است .
شرح غزل 336
بیت 1
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهـــان برخیزم
شرح :
سعدی :
گفتی به غمم بنشین ، یا از سر جان بر خیز جانا برمت فرمان ، بنشینم و بــــــــــر خیزم
چنان که در مقدمه اشاره شد به دلیل دیر آمدن شاه شجاع به شیراز این غزل را سروده است و می فرماید :
آن لحظه ای که به وصال تو برسم جانم را به عنوان مژدگانی تقدیم خواهم کرد و به سوی مکان اولیه ی خودم که بهشت است و دار باقی خواهم رفت و این جهان فانی را ترک خواهم کرد . منظور حافظ این است که جز دیدار تو آرزویی ندارم .
بیت 2
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی
از سر خواجگی کـون و مکان برخیزم
شرح :
در ادامه ی بیت مطلع خواجه خطاب به شاه می فرماید :
به دوستی تو قسم که اگر مرا غلام خود بخوانی در همان لحظه از هر چه که دارم ، حتی اگر سرور جهان هم باشم دست می کشم و به سوی تو می آیم .
بیت 3
یا رب از ابر هــــدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گــردی ز میان برخیزم
شرح :
روی سخن با خداوند است و می فرماید :
خداوندا قبل از این که مانند غباری دار فانی را وداع گویم و به سوی تو بشتابم این محبت را در حق من بنما و مرا به دیدار شاه نایل گردان .
باریدن باران سبب گل شدن خاک می شود و ذرات گرد و غبار در جای خود می ماند و به آسمان نمی رود و حافظ از خداوند می خواهد که تا آمدن شاه به او عمر دهد تا او بتواند شاه را ببیند .
بیت 4
بر سر تربت من با می و مطـرب بنشین
تا به بویت ز لحـد رقص کنان برخیزم
شرح :
روی سخن حافظ با شاه است و می فرماید :
اگر به شیراز آمدی و دیدی که من مرده ام بر سر گور من با می و مطرب بیا تا بوی تو مرا زنده کند و رقص کنان و دست زنان از گور بیرون بیایم .
بیت 5
خیز و بالا بنما ای بت شیرین حـرکات
کز سر جـان و جهان دست فشان برخیزم
شرح :
این بیت تاریخ دقیق سرایش غزل را نشان می دهد یعنی زمانی که شاه شجاع به دلیل بیماری نقرس و شدت یافتن آن زمین گیر شده است و حکیمان از سوار شدن بر روی اسب او را منع کرده بودند و این است که مجبور بود با حالت خوابیده حرکت کند و از این نظر حافظ می فرماید بلند شو و با حرکات شیرین خود ما را خشنود گردان که اگر چنین کنی ما دست افشان و پای کوبان به خاطر این حرکت تو از هر چه داریم دست بر می داریم . جان خود را تقدیم سلامتی تو می کنیم .
بیت 5
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه ز کنار تـــو جوان برخیزم
شرح :
این بیت هم نشان گر این است که غزل در دوران پیری حافظ سروده شده است و چنان که در مقدمه ی غزل اشاره کرده ایم که حافظ در تاریخ سرایش غزل یعنی 786 نزدیک به هفتاد سال دارد و خطاب به شاه شجاع می فرماید :
هر چند که پیر و ضعیفم ولی تو یک شب مرا در آغوش بگیر تا هنگام صبح به صورت جوان از کنار تو بر خیزم .
غزل نشان گر این است که هم شاه و هم حافظ و دیگران دریافته بودند که کار شاه تمام است و شاه از این بیماری جان سالم به در نخواهد برد .
بیت 6
روز مرگم نفسی مهلت دیــــدار بده
تا چــو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم
شرح :
روی سخن حافظ با شاه است و از شاه می خواهد که قبل از مرگش به بالین او بیاید تا او بتواند فقط برای یک لحظه او را ببیند و سپس جان داده و از جهان مادی چشم بپوشد . جان و جهان جناس اضافی می باشند .
نفسی مهلت دیدار بده یعنی به اندازه ی یک نفس کشیدن ...
چنان که در مقدمه ی غزل گفتیم غزل نوعی دلداری است که حافظ به شاه می دهد .
روفیا در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:
هر که امروز نبیند به جهان طلعت دوست
غالب ان است که فرداش نبیند دیدار
"Who has not found the heaven below"
Who has not found the heaven below
Will fail of it above.
God’s residence is next to mine,
His furniture is love.
Emily Dickinson
آن کس که بهشت را روی زمین نیافته است
در آسمان نیز نخواهد یافت
خانۀ خدا کنارخانۀ ماست
و اثاثیه اش عشق است
ناشناس در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۲:
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
به تخت ار پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمان در نگین است
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
داکتر ق. مصلح بدخشانی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۲۱:
با پیر خرد نهفته میگفتم دوش
کز من سخن از سر جهان هیچ مپوش
نرمک نرمک مرا همی گفت بگوش
کین دانستنیست گفتنی نیست خموش
روفیا در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴ - جواب:
"دایره بزرگ"
دایره ای کشید و مرا بیرون گذاشت
و نام کافر و طاغی و نامهای زشت دیگر بر من نهاد،
اما من و عشق آنقدر فهم و ذوق داشتیم که دراین بازی برنده شویم.
ما دایره ای بسیار بزرگتر کشیدیم که او را نیز در برگرفت.
"The Great Circle"
He drew a circle and shut me out
Heretic, rebel, a thing to flout
But love and I had the wit to win
We drew a circle that took him in
.
Edwin Markham
احد محمودی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰:
مژگان تو تا تیغ جهان گیر برآورد بس کشته دل زنده که بر یک دگر افتاد
5-110)
تیــغ جهانگیــر: یعنی شمشیری که جهان را تسخیر کند، و از این جهت صفت مژه قرار گرفته که موهای مژه مثل تیغ تیز است و همه جهان در برابر زیبائی آن تسلیم می شوند، دل زنــده : هوشیار، دل آگاه ازوقتی که به غمزه و اشارات چشم آغاز دلبری کردی، بسیار کسان دل آگاه و جمال شناس کشته عشق تو شدند، و کشته ها بر روی هم انباشته گردیدند. که دربیت تداعی معانی مشابهت وجود دارد .
فرید در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
به حاجب در خلوت سرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست
علیرضا در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
مهم نیست سعدی عرف باشد یا نباشد مهم این است که ما از ادبیات غنی ایرانی چه بهره ای می گیریم. با خودمان بازی نکنیم .کمی عاقلانه تر فکر کنیم ما با این نوع جدل ها خودمان را از واقعیت ها دور میکنیم و همیشه حالت توهم داریم . برای همین است که ما بشتر احساسی هستیم و با احساسات ما بازی می شود ، ایرانی با قدمت تمدنی نباید الان در این جایگاه فرهنگی در دنیا باشد.
فضل الله شهیدی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۲۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱ - آغاز سخن:
باسلام
پیداست که تغییری در معنی وچیدمان کلمات مصرعها پیدا نمیشود اما از نظر شاعر ترجیح داشته که با بسم الله مطلب را شروع کند چنانکه در قرآن کریم سوره ها با بسم الله شروع شده است
پانید در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۴:
گمان میدارم مصرع دوم بیت اول صحیح می باشد؛ چرا که مقصود این است که "سر " از مستی این چنین بیان کرده است.
با سپاس.
محمدرضا در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱ - آغاز سخن:
با سلام.سؤالی دارم، اگر ما در بیت اول به جای اینکه بگیم:
بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم
بگیم که :
هست کلید در گنج حکیم بسم الله الرحمن الرحیم
آیا مشکلی در وزن شعر یا نوع چیدمان آن شعر پیدا خواهد شد؟ یا نه درسته که این کارو انجام بدیم؟یعنی فرقی نداشته باشه که جای مصرع ها رو عوض کنیم؟ اگه راهنماییم کنید ممنون میشم.
روفیا در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۴:
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد
حتی عشق های زمینی هم اگر حقیقی باشند از این کارکرد بی بهره نیستند و یک استغنای درونی نسبت به خواسته های ابتدایی به ارمغان می آورند .
ناشناس در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۲: