گنجور

حاشیه‌ها

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۶ - جواب:

شراب بی خودی درکش زمانی
مگر از دست خود یابی امانی
معادل همین مفهوم در ادبیات غرب :
" وقتی عاشق تو بودم "
وقتی عاشق تو بودم
دلیر و پاک بودم
و تا فرسنگها در اطرافم شگفتی و شادی می رویید
و رفتارم همه نیک و دلپسند بود.
اکنون آن عشق گذشته است
و از آن شگفتیها هیچ بر جای نمانده
و تا فرسنگها در اطرافم همه چیز فریاد می زند و خبر می کند
که من دوباره همان خودم هستم.
آلفرد ادوارد هاوسمَن
When I Was in Love with You ""
Oh, when I was in love with you,
Then I was clean and brave,
And miles around the wonder grew
How well did I behave. And now the fancy passes by,
And nothing will remain,
And miles around they'll say that I
Am quite myself again.
Alfred Edward Housman

کتایون در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۴:

لطف میکنید معنی اون بیت سر زلف تو نباشد و بگید چیه؟.

مرد در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۰ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۸ - در هجو سید احمد کسروی:

درود بر شرف ملک شعرای ایران زمین. واقعا آثار کسروی واپسگرا فاقد استدلالات علمی تقلیل گرا ضعیف بدون پشتوانه تاریخی است

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۳ - اشارت به بت:

رود در مدرسه چون مست مستور
فقیه از وی شود بیچاره مخمور
این فقیه مخمور همان فقیه هشیار است که پس از دیدار بت ترسابچه مست می شود و فتوای بی غرض میدهد :
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۳ - اشارت به بت:

voshagh در بیت دوم یعنی غلام جوان که هنوز صورتش مو در نیاورده . وشاقی دلها کردن یعنی خدمتگزاری دلها !!

روفیا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۷ - اشارت به خرابات:

در ادامه :
از دوستم که فردی کاملا مذهبی بود پرسیدم عزیزم میدانی علت این رفتار مسئول ارائه پاسخ ازمایش چیست ؟
گفت نه !
گفتم شرک است دیگر .
کارمند مربوطه یا میپندارد اصلا خدایی وجود ندارد که خدمت به عیالش خدمت به او باشد یا بر این باور است ان پزشک متنفذ در بیمارستان شریک در قدرت خداوند است که اگر کار بستگانش را راه بیندازد ان پزشک به دردش می خورد یا اگر کارشان را به تعویق اندازد پزشک عالیمقام به خدمتش خواهد رسید .
التوحید اسقاط الاضافات یعنی این !
یعنی همه اضافات را بریزیم دور ...
یعنی نگوییم کسی چوب لای چرخم گذاشت کسی کارم را راه انداخت کسی به من توهین کرد کسی اب داد کس دیگری نان داد ....
یعنی اندیشه توحیدی داشته باشیم و بدانیم همه زنجیره های علت و معلولی در واقع همه معلول هستند و تنها یک علت حقیقی وجود دارد ...
مولانا می فرماید :
ان عداوت اندرو عکس حقست
کز صفات قهر انجا مشتق است
وان گنه در وی ز جنس جرم تست
باید آن خو را ز طبع خویش شست
یعنی اگر همه علت ها را که در اصل معلول هستند یک به یک بررسی کنی در نقطه مبدا به قوانین الهی میرسی که علت حقیقی هستند و تحت تاثیر ان قوانین بوده که تو یا کامیاب شدی یا ناکام ماندی ...

میاحیان در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵:

با سلام در مصرع اول بیت دوم ره گذری درست است . رهگذر فاعل است .

هنگامه حیدری در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸:

حضرت مولانا در این ابیات می فرمایند: از کوزه همان برون تراود که در اوست.
کسی که اصلش جغد است نمی تواند صورت پرنده باز به خود گیرد . کسی که سیر خورده باشد از دهانش بوی پیاز نخواهد آمد.
اگر پای تو کوچک شده به خاطر پاپوش تنگت بوده است پایت را از آن پاپوش درآور تا ببینی پایت تا کجاها تو را خواهد برد.
حیز: نامرد
غر: زن فاحشه
در بیت آخر می فرماید:
چنگا تو سری برکن، در حلقه سر اندر کن
تو خویش تهی تر کن، تا جنگ به ساز آید
مصراع دوم این بیت اشاره دارد به این حدیث که :
مثل المومن کمثل المزمار لا یحسن صوته الا بخلاء بطنه:
مثل مومن مثل سازی است که زیبایی صدایش جز با تهی شدن بطن و درونش به گوش نخواهد رسید.

احد محمودی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:

میان گریه می‌خندم که چون شمع اندر این مجلس زبان آتشینم هست لیکن در نمی‌گیرد
(9-149)
خواجه تمام صور خیال رادر این بیت در زمینۀیک تشبیه تمثیل آورده است ،یعنی خود را به شمعی تشبیه کرده ... ودربیت تداعی معانی مشابهت وجود دارد .
میان گریه می خندم زیرا همانند شمع زبانی آتشین دارم اما سخنانم در اهل این مجلس تأثیر ندارد

کاظم ایاصوفی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰:

مصراع دوم بیت چهارم از نظر وزن و معنی درست نیست. شاید به این صورت باشد:
وگر آن لعل تو در .....

هنگامه حیدری در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳:

بلاساقون نام شهری در تزکستان است . حضرت مولانا در کل این غزل به بیهودگی مال و منال دنیوی اشاره دارد.
در بیت اول می فرماید: می گویند در شهر بلاساقون یک فرد ترکی دارای دو کمان است. حالا اگر یکی از این کمان ها را نداشته باشد چه اتفاقی برای ما می افتد و بعد در بیت بعد ادامه میدهد که اینقدر حساب کتاب نکنبد که دیگران چه دارند و چه ندارند. کل فضای غزل بیان کننده ی آن است که جز وجود ،خشم و رضایت شاه شاهان (ذات مقدس حق) باقی مسایل واهی و هرزه است. حتی به خداوند می فرماید اگر تو طاعت من باشی من از تمامی ترس های بی طاعتی ام در امان هستم.

هنگامه حیدری در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۱:

در مناقب العارفین افلاکی مصراع اول بیت اول به این شکل نیز آمده است:
آن روح که او پاکی زان اروح جم دارد
بشنو که چه م یگوید بنگر که چه دم دارد.

احمد در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲:

معنی با این تغییر از بین نمی رود اتفاقا وزن هم مقداری تصحیح می شود یعنی به این سلام مردمک دیده ام روشنایی می یابد

mehr در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

شاه منصور برادرزاده شاه‌شجاع وبرادر شاه یحیی است و سالها در تحت فرمان شاه‌شجاع و در دستگاه او با حافظ مأنوس بوده است. این غزل را حافظ در پیرانه سر برای شاه منصور سروده و تاریخ آن احتمالاً قبل از سال 790 باشد زیرا شاه منصور در سال 790 پس از شکست شاه‌یحیی بر شیراز مسلط و تا پایان عمر حافظ یعنی سال 792 حاکم شیراز بود ودر سال 795 در جنگ با تیمور کشته شد.
شاعردر مطلع غزل حالت چشم انتظاری و آرزوی باطنی خود را که او به سلطنت وقدرت دست یابد، بازگو کرده و در بیت دوم چنین وانمود می‌کند که آیا پس از سالها انتظار آیا وقت آن نرسیده که چشممان به جمال تو بر سریر سلطنت بیفتد. و در بیت سوم این خال موروثی خانواده آل‌مظفر را که در صورت اکثر مردان این خانواده فی‌الجمله شاه‌منصور بود می‌ستاید. در بیت چهارم شاه منصور را تشجیع به قیام کرده و در بیت پنجم راه و رسم حکومت را به او یادآور می‌شود و با کنایه به او می‌فهماند که مردم در زیر فشار و دربند اسارت استبدادند. قیام کن و آنها را رهایی بخش و بالاخره دربیت ششم خود را مانند بادصبا سرگردان و بی‌حاصل نامیده و از اینکه در آرزوی توفیق او به سر می‌برد غزل را به پایان می‌رساند و مضمون بیت مقطع این غزل را جای دیگر چنین سروده است:
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمی‌آید
این غزل یکی از غزلهای ذو وجهین حافظ است که صورت ظاهر عاشقانه آن بسیار لطیف و ایهامات آن بسیار با ظرافت جا افتاده است.
شرح جلالی

ا.م. در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶۰:

فرهنگ فارسی معین
(قُ ض ) [ ع . قراضة ] (اِ.) 1 - براده های فلز که هنگام تراشیدن می ریزد. 2 - هرچیزی که از شکل درآمده و خراب شده باشد.

کسری عرشیان در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴:

سعدی دیگر جفا مکن چشم عاشق راتر مکن
کردی جفا دیگر مکن.......

reza در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹:

سلام
واقعا خسته نباشید یعنی لذت میبرم از این سایت واقعا
خیلی خوبه میشه گفت بهترین سایت در زمینه فرهنگی کشوره
عالیه دمتون گرم

سید محمد زعفرانچی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۱ - خطاب زمین بوس:

با سلام
بسیار وزین و پرمایه بود
متشکرم

جلال در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:

بیت ششم مصرع دوم
دلی یا دلم بجای "دل"
دل ز غم برهانی، مرا ز غم برهایی
دلی ز غم برهانی، مرا ز غم برهایی
دلم ز غم برهانی، مرا ز غم برهایی

جلال در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:

سلام
یک ویرگول این مصرع را زیباتر می کند
ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی؟

ز هجر ، جان من اینک به لب رسید کجایی؟

۱
۴۲۶۲
۴۲۶۳
۴۲۶۴
۴۲۶۵
۴۲۶۶
۵۴۷۴