گنجور

حاشیه‌ها

مهدی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۲ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰ - فی‌الحکمة:

با سلام و تشکر در بیت سوم مصراع دوم آیا به جای واژه -(آنجا) -(آنها )صحیح تر نیست؟

مرتضی ( باران) در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۸ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۵۴:

احتمالا مصراع دوم نیاز به اصلاح دارد
جز در ره مردمی "" نپریم ""‌ با تو
"" نپویم ""

مصطفی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۸:

منطور از
مصرع اخر را متوجه نمی شم.
نوبت به تو خود نیامدی از دبگران

شهریار۷۰ در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

با سلام
نخست باید بیان شود که ابیاتی که ایشان به زعم خود به عطار نسبت دادند متعلق به ایشان نیست و ایشان تنها مقاله‌ای نه چندان قوی را از شبکه جهانی "کپی" و پس آنگاه "پیست" کرده‌اند. لینک مقاله را نیز در زیر قرار داده‌ام تا اگر تمایل داشتید مطالعه کنید.
پیوند به وبگاه بیرونی
و اما اصل قضیه:
دو نکته وجود دارد که باید به آن‌ها توجه کرد:
نخست این‌که اساساً «درک سخن کردن» در هیچ یک از (تاکید می‌کنم) هیچ یک از سی و چند
نسخه‌ی متاخر و مستند موجود از حضرتمان وجود ندارد. یعنی این عبارت اساساً ضبطی ذوقی است و فاقد هرگونه ارزش علمی.
و دوم آن‌که با فرض شما این گونه بخوانیم: «دردِ سخن نمی‌کند» آن وقت مصدر ما چه می‌شود؟
واضح است که در این جمله سخن، مفعول جمله است و لذا «درد کردن» مصدر خواهد بود. حال چگونه مصدر را با کسره‌ی زیر دال پایانی واژه‌ی «درد» بپذیریم؟ یعنی مصدر ما «دردِ کردن» است؟ ملاحظه می‌کنید که اگر به ابتدایی‌ترین مسائل دستور زبان فارسی توجه کنیم، خیلی از مسائل مشخص می‌شود و هرگز نیازی به درهم بافتن آسمان توسط ریسمان‌های به اصطلاح فلسفی و
ایراد تعابیر نابه‌جا نیست.
یعنی این‌که می‌گویم «تیغ سزاست هر که را دردْ، سخن نمی‌کند» بر پایه‌ی دستور زبان فارسی و اصول آن است و نه چیز دیگر.
امیدوارم سخنانی که دوستان ابراز می‌دارند همراه با دلیل و برهانی باشد که تا جای ممکن همگان توان فهم آن را داشته باشند.

ایران نژاد در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

دوستان شاید با واژه‌ی ' بی درد' آشنا باشند
معنای آن چیست؟
کسی که مسایل را جدی نمی گیرد.
دردچیزی یا کسی داشتن و
مصرع نخست بیت آخرچنان روشن است که معنای دیگری جز پند ناشنیدن به آن نمی چسبد.
حافظ پند نشنو کشته‌ی غمزه‌ی تو شده است
و تیغ سزای پند نا شنو است.

وحید ج در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۴ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸:

اولی در معنی هم کاربرد صفت فاعلی ساده را دارد هم صفت تفضیلی و بار معنایی دوگانه دارد (مقدّم_ مقدّم تر) لذا از این لحاظ ایرادی به حافظ علیه الرحمه وارد نیست.

سر به هوا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۲۸:

سال وفات ایشان را حدود 577 نوشته اند
حال آنکه گفته می شود سعدی حدود سال 600 زاده شده است
پس:
- یا سال وفات این بانو درست نیست
- یا سعدی از مضمون شعر ایشان بهره جسته
- یا این شعر سروده ایشان نیست و بعد از سعدی سروده به نام ایشان درآمده است
- یا هر دو شاعر جدای از هم یک تشبیه زیبا با دل و سنگ و آسیاب آفریده اند!

محمد هارون صادقی در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۴:

ملاحظات اوزان را میگذاریم به اهل خبره فنون زبان و ادبیات ولی آنچه که من دریافتم همانا یکسان بودن دو غزل در عین مطلع و مقطه است البته همین غزل های باشماره 822 و 824 امید بزرگواری نموده تصحیح و تجدید نظر صورت گیرید.

امین در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۶:

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من ازو جانی ستانم جاودان
او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ
ایا ابیات بالا درست نیستند؟

بهرام در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

متشکرم سعدی عزیزم

وحید ج در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۴:

الپته این قطعه ی حافظ خود تضمین بیتی از انوری ابیوردی ست:
همی گویم به آوازی که جز جان را خبر نبود
عسی الایام ان یرجعن قوماً کالذی کانوا
و نهایتاً انوری و حافظ هردو، مصراعی از یکی از شعرای جاهلی عرب به نام فند زمانی (بر وزن: رند زندانی، متوفای حدود 70 ق) تضمین کرده‌اند.

کریم در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

سلام و تشکر از شابق جان
فکر می کنم بیت الغزل این شعر بیت چهارم باشد.

شایق در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

با سلام معنی مصرع اخر بیت دوم شاید این باشد که هیچ احتمالی نیست که شخص نا شکیبا بتواند صبر و شکیبایی کند

شایق در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

با سلام کریم جان سعد یکی از امرای سلغری فارس بوده و بنی سعد نیز فرزند او واز امرا بوده است وبردگانی داشته که وقتی به سفره های عمومی می رسیدند چیزی در ان سفره باقی نمی ماند و ان سفره به تاراج می رفت خوان یغما یعنی سفره ای که عموم مردم به ان دعوت بودند

سهو قلم در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۲۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

از دوستان گرامی که نظر می دهند خواهشمندم در معنی اشعار و هدف شاعر، لختی اندیشه کنند لذا شاعر به هیچ وجه نمی خواهد بگوید که من هم بت پرستم و هم زرتشتی هستم و هم مسلمان هستم یا می خواهم نامسلمان بودن خود را اظهار کنم. اینگونه نیست.
این کار که هر بیت را علی الظاهر معنی کنیم و همان کلمات و جملات را از وزن عروض خارج کنیم و بنویسیم؛ حاشیه بر شعر نوشتن نمی باشد.
برای حاشیه نوشتن باید اندکی از تفکر شاعر، عرفان، تاریخ و زبان اطلاعاتی موجود باشد.

وحید ج در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۵ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۴:

دوست خراسانی بزرگوارمان هادی جهان آبادی در تضمین این قطعه شعر حافظ به زیبایی این چنینی سرود:
عسی الایام ان یرجعن قوماً کالذی کانوا
بیا گیسو پریشان کن به روی شانه ام بانو
چنان آشفته احوالم که بر حقم اگر گویم
به سان شهر بغدادم پس از تسخیر هولاکو

وحید در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:

سخنوری این است

merce در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

جناب شهریار 70
جناب دوست دلیل محکمی بر معنی ” درد ِ سخن نمی کند ” از عطار آوردند و شما باتندی رد کردید
شرمت نبود زمن زهی چشم دردت نکند سخن زهی گوش
که دردت نکند سخن یعنی سخن در تو اثر نمی کند
اگر به زعم شما معنی کنیم می شود ” آفرین بر گوش تو که از درد سخن نمی گویی یا نمی گوید .که معنی درستی نمی دهد
پس می توان گفت دردِ سخن نمی کند هم یعنی سخن اثر ندارد
با احترام
مرسده

merce در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

اجازه می خواهم از استادان ، نظرم را بگویم ، اگر صحیح نبود تصحیح بفرمایند
کشته ی غمزه ی تو شد حافظ نا شنیده پند تیغ سزاست هرکه را درد ِ،سخن نمی کند
اینجا ، هرکه را دردِسخن نمی کند ، می تواند به هرکه پند در او اثر نمی کند معنی بدهد
دلیل من هم مصراع اول است که حافظ خود را کشته ی غمزه ی یار می داند و پند در وی اثر نکرده، و میگوید
چون پند نشنیدم ونصیحت در من اثر نکرد پس سزای من کشته شدن بود
درد سخن کردن به معنی از سخن پند آمیز متاًثر نشدن و پند نپذیرفتن است
در بعضی نسخ ” درک سخن “ نیز آمده که شاید مناسب تر به نظر برسد
در جواب سارای گرامی : ساقی سیم ساق من
می فرماید : ساقی اگر دُرد شراب { نه شراب صاف } را هم بدهد کیست که تمام بدنش مانند جام نشود و از آن ننوشد
جام را به دهان تشبیه کرده که برای نوشیدن دُرد شراب از دست ساقی سیم ساق باز است
با درود
مرسده

سر به هوا در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۰۷ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۶:

در مصرع آخر «دل غمش» چندان مناسب نمی نماید.
شاید «دست غمش» یا «داغ غمش» یا ... بوده و به خطا تغییر یافته.

۱
۴۲۵۷
۴۲۵۸
۴۲۵۹
۴۲۶۰
۴۲۶۱
۵۴۷۴