مسعود سعیدی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۸:
جناب ناشناس ناشناس
راست میگویید
گمان میکردم همه ی خرافات از غلو ها ناشی میشود
ولی گویا تعصب و خشک اندیشی هم ید طولایی دارد
باز هم همت والای شما که ایستاده اید
این حقیر کم جراًت ترم
ناصر در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۱:
خیام » ترانههای خیام (صادق هدایت) » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۷
!!!?
ناشناس ناشناس در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۸:
جناب سعیدی
گفتگو از اغراق شاعرانه نیست ، سخن از برخی بد آموزیهاست ، واقع گریزی ، خرافه گستری و..
مسعود سعیدی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۸:
جنابان ، ناشناس و ناباور
خواهش میکنم سخت نگیرید
غلو در ادبیات فارسی کولاک میکند
اجازه دهید هرکس با عقاید خود اگر چه نادرست خوش باشد
شما نیز برعقاید خود پابیند
زنده و شاد باشید
ناشناس ناشناس در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۸:
جناب خراسانی
حقیر مرتکب هیچ گونه اسایه ادب یا بی احترامی نشده است.
گمان می برم کسی که از کودکی خدارا میدیده و بر زیروزبر عالم علم داشته است استغفروالله
از پیامبران نیز بالاتر بوده است ور نه مصداق همان است که گفته آمد.
مجتبی خراسانی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۸:
ناشناس
بله، الله اعلم بالصواب!
حقیر متاسفانه کمی تلخ زبان هستم، البته در گنجور پیش نیامده مرتکب آن شوم، زیبنده است ادب و احترام را پیشه کنیم.
مشعوف، موید باشید.
مجتبی خراسانی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۸:
بسم الله الرحمن الرحیم
بیت اول، انا بنیناها و انا موسعون
«ما آسمان را با قدرتی بنا کردیم که با هیچ مقیاسی توصیف و اندازه گیری نمی شود» ذاریات، آیۀ 47
بیت دوم، تایبون العابدون الحامدون السایحون
«توبه کنندگانند، پرستندگانند، ستایندگانند، روزه دارانند» توبة ، آیۀ 112
بیت سوم، ذی المعارج: صاحب درجات / تعرج الروح الیه و الملایک اجمعون
«فرشتگان و روح به سوی او بالا می روند» معارج، آیۀ 4
بیت چهار، کل الینا راجعون
«همه به سوی ما باز می گردند» انبیاء، آیۀ 93
بیت پنجم، یلقاها الا الصابرون
«پاداش خدا بهتر است و جز شکیبایان آن را نیابند»قصص، آیۀ 80
بیت ششم، نحن الغالبون
«ما حتما پیروزیم» شعراء، آیۀ 44
بیت هفتم، السابقون السابقون
«سبقت گیرندگان، پیشگامان» واقعة، آیۀ 10
بیت هشتم، انا لنحن الصافون
«ما همگی (برای اطاعت فرمان خداوند) به صف ایستاده ایم» صافات، آیۀ 165
بیت نهم، تم الفقر فهو الله: هرگاه فقر به کمال رسید به خدا منتهی می شود.
لا یفقهون
«قدرت درک ندارند» توبة، آیۀ 87
بیت دهم، مایسطرون (ن والقلم و ما یسطرون)
«آن چه می نویسند» قلم، آیۀ 1
بیت یازدهم، سوف یبصر: خواهید دید / یبصرون: ببینند / مداهن: چرب زبان / یدهنون: «نرمی نمایند»قلم، آیۀ 9
بیت دوازدهم، لا ریب فیه
«در آن هیچ شکی نیست» بقرة، آیۀ 2
ریب المنون
«انتظار مرگ» طور، آیۀ 30
بیت سیزدهم، هم نایمون
«در خواب هستند» اعراف، آیۀ 97
پوزش از پریشان درج کردن!
بمنه و کرمه
چهارشنبه - 8 مهر 1394، الأربعاء - 16 ذوالحجه 1436
طوفان در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۵۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۵ - این قطعه را در تعزیت پدر بزرگوار خود سرودهام:
پدر زن عزیزم که برایم مثل پدر بودی 2 ماه است که رفتی و هنوز آخرین نگاهت جلوی چشمانم هست بگو چطور به دخترت بگم که دیگه نیستی چطور بهش بگم که بابای مظلومش که هیچ وقت از هیچ چیز شکایت نداشت دیگه نیست .بگو چطور آرومش کنم هر کجا میرم و با هر کس که حرف میزنم صورت تو جلوی چشمانم هست . همش فکر میکنم که تقصیر من بود که رفتی . همش فکر میکردم که میای خونه جدید پیش دوستات و حالت خوب میشه افسوس که نشد بیای افسوس ....
ناشناس ناشناس در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۸:
آنگونه که افلاکی روایت کرده است، شمس تبریزی این نور مطلق ، این آفتاب ، این صنم گریزپا، این مه خوب خوش لقا این نگار و عقیق بی بهای جلال الدین، از کودکی به روان پریشی دچار بوده است و بی گمان همگام با بالا رفتن زاد بیماری او نیز رو به وخامت نهاده بوده است، و البته خداوند آگاه تراست.
Hamishe bidar در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۳۴ - جواب:
چقدر ژرف و ساده سخن میگه و در همین حال با معنی:
نه مخلوق است آن کو گشت واصل
نگوید این سخن را مرد کامل
عدم کی راه یابد اندر این باب
چه نسبت خاک را با رب ارباب
هومن در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۲۸ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:
آهنگ همخواب با صدای محسن چاوشی بر روی این غزل را از این لینک دانلود کنید…
پیوند به وبگاه بیرونی
هومن در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۲۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳:
آهنگ همخواب با صدای محسن چاوشی بر روی این غزل را از این لینک دانلود کنید…
پیوند به وبگاه بیرونی
Hamishe bidar در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۷ - جواب:
خدمت مدیران سایت گنجور عرض کنم که خدا خیرتون بده. بدانید که شما در صواب همه کسانی که این اشعار را میخوانند شریک هستید. دست حق شما را یاری کند.
حسن در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵:
بی شک تمام احساس وحشی بافقی در صدای چاووشی تبلور پیدا کرد
مهدی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۴۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۹:
مردان هزار دریا خوردند و تشنه مردند
تو مست از چه گشتی چون جرعهای نخوردی
مولانا هم این بیت رو جایی گفته و در ادامه بیت زیر رو آورده:
برخیز و خاک ره شو در زیر پای مردان
بر فرق ها نشینی وقتی که گرد گردی
ناشناس در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:
2
ناشناس در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۵:
در مصرع اول بین دوم:
"ده" به معنی بده نیست بلکه
ده=قریه، روستا
پس هشیاران باید با کسره اضافی خوانده شود.
مهدی کاظمی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را:
ور حسد گیرد تو را در ره گلو
در حسد ابلیس را باشد غلو
کو ز آدم ننگ دارد، از حسد
با سعادت جنگ دارد، از حسد
عقبه یی زین صعبتر در راه نیست
ای خنک آن ، کش حسد همراه نیست
این جسد، خانه ی حسد آمد، بدان
از حسد آلوده باشد خاندان
حسد از جمله رذائلی است که مولانا خیلی به آن حساس است و در جای جای مثنوی به شکل های مختلف ما را از آن منع میکند و از زوایای مختلف به مضرات خانمان برانداز آن اشاره میکند. در دفتر دوم حسد را از همه ی عیبها و نقصانها بدتر می شمرد.:
خود حسد نقصان و عیبی دیگر است
بلکه از جمله کمی ها بتر است
دفتر دوم بیت 807
مولانا دلیل اصلی رانده شدن شیطان را از بهشت، حسدی می داند که به آدم ورزید و او را از سجده به او که فرمان خدا بود، بازداشت، "ترک سجده از حسد گیرم که بود". اگر انسان نیز حسد بورزد، ابلیس میشود.
هان و هان ترک حسد کن با شهان
ور نه ابلیسی شوی اندر جهان
دفتر دوم بیت 3438
در اینجا نیز مولانا به موضوع حسد پرداخته است و میگوید: "نباید حسد گلوی سالک در راه خدا را بگیرد، چون همیشه کسانی هستند که در این راه از او جلوترند. سالک باید بداند که حسادت و غلو و زیاده روی در آن، کار شیطان است. در راه رسیدن به حق دشوارترین عقبه ( گردنه، سربالایی ) همین حسادت است. جسد مادی ما خانه حسد است و اگر حسد در کار باشد، خاندان انسان آلوده میشود.
شاید مولانا در این ابیات خواسته باشد ناخشنودی خود را از مریدانی که به حسام الدین چلبی حسادت میکردند، ابراز کند. مخصوصا این که این ابیات پس از آن آمده است که مولانا از دیگر مریدان میخواهد که از حسام الدین تبعیت کنند.
مهدی کاظمی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را:
سایهی یزدان چو باشد دایه اش
وارهاند از خیال و سایه اش
سایهی یزدان ، بود بنده ی خدا
مرده او زین عالم و زنده ی خدا
دامن او گیر زودتر، بی گمان
تا رهی در دامن آخر زمان
کیف مد الظل ، نقش اولیاست
کو دلیل نور خورشید خداست
اندر این وادی مرو بی این دلیل
"لا احب الآفلین" گو ، چون خلیل
اگر "سایهی یزدان" که همان مرد حق و پیر است ، مربی و دایه ی چنین شخصی سرگشته و متوهمی شود ، میتواند او را از این پریشانی ها و بیهوده دویدنها به دنبال سایه برهاند. این سایه ی حق کسی است که از این عالم مادی بریده است و فقط با خدا زندگی میکند. بدون شک و گمان دست به دامن او شو تا از کمراهی آخر زمان برهی. مولانا میگوید: " این که خداوند در قرآن سخن از گسترانیدن سایه و تابیدن خورشید میکند، اشاره به اولیا و مردان حق است که دلالت بر وجود خورشید الهی میکنند. مردان حق سایه ی یزدان هستند و همیشه سایه دلالت بر وجود آفتاب و نور نیز دارد، پس اینان نیز نشانه ی وجود حق هستند. بنابراین، بدون راهنمایی این راهنمایان نباید قدم در وادی معرفت گذاشت و باید همچون ابراهیم خلیل عشق خود را نثار موجودی کنی که جاودان است و افول نمیکند و او تنها خداست.
رو، ز سایه آفتابی را بیاب
دامن شه شمس تبریزی بتاب
ره ندانی جانب این سور و عرس
از ضیاء الحق حسام الدین بپرس
از طریق این سایه ها ی یزدان که همان اولیاء الهی هستند، آفتاب را ( یعنی خدا را ) پیدا کن. چون سایه هر چند بر آفتاب دلالت دارد، آن چه مطلوب است سایه نیست، بلکه آفتاب است. باید دست به دامن پیری چون شمس تبریزی شوی و اگر راه رسیدن به این میهمانی الهی را نمیدانی ، میتوانی از حسام الدین بپرسی.
معمولا هر جا سخن از خورشید و شمس و آفتاب می شود ، مولانا به یاد مراد خود ، شمس تبریزی میافتد و در اینجا نیز همین اتفاق افتاده است.
مسعود سعیدی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۸ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۴ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۷: