روفیا در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
این سوم هست آدمیزاد و بشر
نیم او ز افرشته و نیمیش خر
نیم خر خود مایل سفلی بود
نیم دیگر مایل عقلی بود
در این قسمت مولانا به روشنی توصیفی از خر وجود انسان می گوید .
حقیر این روزها عمیقا در جدایی ماده و معنا تردید دارم و گمان میکنم انسانها این تقسیمات را از باب آموزش ایجاد و تعریف کرده اند وگرنه احتمال دارد واقعا ماده و معنا دو مقوله جدا از هم نباشند .
همانطور که زمان و مکان را تقسیم کرده اند ولی واقعا شکافی بین ثانیه ها یا کهکشانها نیست .
سهو قلم در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۹:
ایهام تناسب در بیت اول وجود دارد که معنی غیرمورد نظر را در حاشیه پیشین به خوبی توضیح داده اند.
در واقع بعد از خواندن مصرع دوم بار دیگر باید مصرع اول را خواند.
روفیا در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
ببخشید هم اکنون مانای ان را در دهخدا دیدم .
ظاهرا این افراد از خر نگاهداری هم می کرده اند یعنی خدماتی به خران می دادند . درست مانند انسانهایی که بیشتر توانشان را صرف خدمت رسانی به بخش خر وجودشان میکنند .
روفیا در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
سلام مرسده گرامی
خربنده یعنی چه ؟
ایا حرفه ای بدین نام وجود دارد ؟
هنگامه حیدری در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۹:
در بیت اول می فرماید :
عاشق چو منی باید می سوزد و می سازد
ور نی مثل کودک ، تا کعب همی بازد
کعب: استخوان پای گوسفند و منظور از کعب بازی همان قاب بازی یا بجول است.
بازی محلی قاب بازی ،بجول (آشیق)
یکی از بازیهای دسته جمعی و جالب بیدخت قدیم "پادشا - وِزیرک " (padešã-vezirak) بود. ابزاری که در این بازی به کار برده میشد یک بجول (bejōl) یا مجول (mejōl) و به بیان دیگر، یک قاپ بود و بجول در واقع همان استخوان بندگاه پا و ساق یعنی استخوانی است که در مچ پا بین دو غوزک قرار دارد.
گفتنی است هر بجول چهار وجه دارد که با توجه به نوع بازی، نام آن فرق می کند. به طور مثال، در پادشا وزیرک طرف دارای فرورفتگی بجول "دزد" و طرف برجسته اش "عاشق" نامیده میشود. اگر بجول را طوری روی زمین قرار دهیم که طرف فرورفته اش روی زمین و قسمت شاخکدار آن رو به جلو باشد، طرف چپ آن "پادشاه"، و طرف راست آن "وزیر" نامیده میشود. در بازی "کار پیشه ی ..." که در واقع نوعی تفأل طنز است نیز همین نام ها به کار برده می شود. اما در بازی "سه مجول" (سه قاب / سه قاپ)، و بازییی که صرفاً "بجول بازی" خوانده میشود، وجه شاه آن "اسب"، وجه وزیر آن "خر"، وجه عاشق آن " پُک" (pok) و وجه دزد آن "جک" (jek) خوانده میشود. جک و پک در واقع همان "جیک" و "بُک" (bok) فارسی است.
شیوهی انجام "پادشا وزیرک" بدین ترتیب بود که بچهها دور هم مینشستند و هرکدام به نوبت بجولی را که از قبل آماده کرده بودند، در دست گرفته و مثل طاس در بازی نرد، آن را در دست تکان داده وبه وسط محل بازی می انداختند. این عمل آن قدر ادامه می یافت که یک نفر " پادشاه" بیاورد و تکلیف سرگروه بازی که پادشاه خوانده می شد، روشن شود. بعد، سایر بازیکنان به انداختن بجول ادامه می دادند تا وزیر هم مشخص شود. شاه و وزیر که انتخاب می شدند، اصل بازی شروع می شد و در حالی که این دو نفر از انداختن بجول معاف بودند، بقیه به نوبت آنقدر به انداختن بجول ادامه می دادند تا یک نفر " دزد" بیاورد. وقتی که دزد مشخص می شد، وزیر خطاب به پادشاه می گفت:" قبله عالم، دزدی گرفتم". پادشاه خطاب به دزد می گفت:" چرا پسر دزدی می کردی؟" و دزد جواب می داد که" خرجی نداشتم". و پادشاه با لحنی خشم آلود می گفت:" مگر نمی دانی که دزدی جرم است و مجازات دارد؟" و در حالی که دزد سکوت اختیار می کرد، پادشاه حکم مجازاتش را صادر می کرد و وزیر هم مأمور اجرای حکم می شد. مجازات ها طوری تعیین می شد که بازیکن ها از عهده ی انجامش برآیند.
مثلا به دزد دستور داده می شد که برود دستانش را در نهر قنات یا حوضی که در آن نزدیکی قرار داشت خیس کند و برگردد. از لحظه ی شروع اجرای حکم، وزیر با دستمال، کلاه یا هر وسیله ی دیگری که در اختیار داشت شروع می کرد به ضربه زدن به پشت دزد و دزد هم سعی می کرد از دست وزیر فرار کند و هرچه زودتر فرمان پادشاه را عملی سازد و به محل بازی باز گردد. شدت ضربه ها به انصاف وزیر بستگی داشت. گاهی پادشاه احکام جالبی صادر می کرد که مایه ی خنده بازیکنان می شد. مثلاً به دزد دستور داده می شد که برود و درب منزل فلان همسایه را بزند و پس از آن که جوابی از داخل منزل شنیده شود، سوٌالی از او بپرسد و جوابش را بیاورد. در تمام مدت اجرای حکم، دزد بد بخت همچنان زیر ضربات سبک و سنگین وزیر قرار داشت. و بازی همین طور ادامه مییافت.
سهو قلم در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۱۷ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
در پاسخ به ناباور عزیز
در نوشته پیشین اشاره خاص نداشته ام. نسبت بی اطلاعی به جناب عالی نداده ام، توصیه عام است که برای حاشیه نوشتن، کسب دانش مرتبط با موضوع شود. لذا بدون این امر هر کسی مانند من از پس حاشیه نوشتن بر هر شعری و برای هر شاعری برنیاید.
سهو قلم در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
در پاسخ به kokab
من چیزی به غزل نچسبانده ام و هر آنچه در مورد معنی واژگان و اندیشه شاعر گفته ام مستدل می باشد مگر آنچه که نظر خودم باشد و از دیدگاه شما برنیاید از قلم من بر می آید هرچند سهوا
برای دارو مصرف کردن هم نسخه لازم است هرچند که من نسخه ای تجویز نکرده ام.
شما هم مختار هستید نظرات مختلف را نیوشیده و هر کدام و یا هیچ کدام را بر گزینید یا فهم کنید. لیکن نیازی نیست هر چه پسند شما نباشد نظر شاعر هم نباشد
معلم۹۳ در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را:
ببخشید تا 48
معلم۹۳ در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را:
تا بیت 38 ام
جز تکلیف درسی من است
معلم۹۳ در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را:
سلام دوستان
من این شعر رو برای امتحان باید خودم بخونم
خیلی از بیت ها رو در معنی و مفهوم ایراد دارم
خواهش می کنم کمک کنید
ممنونم
شهریار۷۰ در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
با سلام
به واقع نمیدانم دوست عزیز، آقا یا خانم ایران نژاد از کدام بخش نوشتههای من به این نتیجه رسیدهاند که من مصدری به شکل «سخن کردن» را بیان داشتهام؟
سخنی دیگر، جناب ایران نژاد، از کی و با استناد به کدامین منبع و مرجع میگویید که «فراموش نشود که در زبان شعرلزوما تمامی نکات دستوری مراعات نمی شود»؟
دوست عزیز اگر به این گونه باشد که صد آه و افسوس بر شعر و ادب ما. اساساً مگر چنین فرض یا گمانی شدنی است؟
دستور زبان فارسی به مانند پی و اساس کاخ شعر و ادب فارسی است؛ خانهای بدین سربلندی و پیبنایی متزلزل؟
به نظرم جالب باشد که بدانید یکی از معیارها و منابع اساسی در سرایش شعر کلاسیک فارسی و انتخاب واژگان و افعال در زبان فارسی، شاهنامهی حکیم توس است. از ابتدا تا انتهای این اثر جاودان شما بیتی را نخواهید یافت که ارکان دستور زبان فارسی در آن رعایت نشده باشد و یا به گمان شما «لزوما تمامی نکات دستوری مراعات نشود.» جدای از شاهنامه در بخش گستردهای از آثار بزرگانی چون نظامی، سعدی و حافظ نیز این اصل برقرار است، مگر این که بیمبالاتیهایی نظیر آنچه هماکنون شاهد آن هستیم به مبارزه با آن کمر همت بربندد.
باری من باز تاکید میکنم که مصدر ما «دردْ کردن» است و «سخن» مفعول آن. ضمن اینکه معنی کلمه به کلمه این بیت چندان موضوع مهمی نیست؛ چرا که مقصود حافظ تا حد زیادی روشن است. نکتهی اساسی نحوهی خوانش مصرع دوم است که در تایید اینکه چنین مصدری وجود دارد میتوانید به لغتنامه دهخدا مراجعه کنید. خود روانشاد دهخدا نیز این بیت حافظ را به عنوان بیت شاهد ذیل این مصدر آوردهاست. پس جای هیچ بحثی نیست که خوانش با کسرهی زیر دال دوم واژهی «درد» هیچ پشتوانهای از منظر دستور زبان فارسی ندارد. در زیر چند نمونه از ابیات بزرگان پیش از حافظ را که روانشاد دهخدا ذیل این مصدر فهرست کردهاند، آوردهام:
(سعدی)
*این همه خار میخورد سعدی و بار میبرد
سنگ جفای دوستان درد نمیکند بسی
(خاقانی)
*مغزت نمیبرد سخن سرد بیاصول
دردت نمیکند سر رویین چون جرس
این هم لینک واژهی «دردْ کردن» در لغتنامهی دهخدا در سایت واژهیاب:
پیوند به وبگاه بیرونی
امیدوارم فردی از سخنان من ناراحت نشود. من صرفاً آن اندکی را که دریافتهام با شما دوستان در میان میگذارم و همچنین منابع مطالب مذکور را بیان میکنم.
با سپاس از توجه شما
Zari در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اَندر آفرینشِ عالم:
با سلام
در جمله "نپوید چو پیوندگان هر سویی" واژه "پویندگان" درست می باشد که خواهشمند است بررسی و اصلاح فرمایید.
مصطفی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۴ - وداع کردن طوطی خواجه را و پریدن:
شعر کاملا گویا است، ولی میتوان گفت مولوی بزرگوار این پند و درس زندگی را به زیبا ترین نحو از زبان تاجر به انسانها در طول تاریخ میگوید:
جان من کمتر ز طوطی کی بود
جان چنین باید که نیکوپی بود
مهدی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:
بسیاری از حاغظ شناسان و حافظ پژوهان اصراری بر این موضوع که منظور حافظ شراب عرفانی است ندارند.
نیکی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۳۸:
در انتهای صرع سوم گفتا صحیح است
امیرحسین عاشق در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:
در بیت ششم باید می نوشت حلقه بر در نتوان زد از دست رقیبان
ان توانم که بیایم سر کویت به گدایی
شبرو در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
در نظر حقیر نیز دیدگاه آقا یا خانم دوست گرامی و سایر دوستان بسیار درست تر می نماید و آنچه شهریار70 گرامی نوشته دور از ذهن است. توجه به معنی مصرع قبلی کاملاً راهگشاست.
علیرضا پیشگو در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:
سلام.درود و هزاران درود بر خاک شیراز که نین اعجوبه ای را زاد.
غزل فوق با صدای همایون شجریان با همنوازان کرد بسیار شنیدنی و زیباست.در آپارات دانلودش کنید.
ناشناس در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۶:
برو زاهدا خرده بر ما مگیر
که کار خدایی نه کاریست خرد
نظامی در ۱۰ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را: