دکتر ترابی در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
زحمت افزا میشوم:
بیایید این غزل کوتاه را مصداق شطح و طامات بدانیم، چه صوفیان گاه در حالتی که خود وجد و سرور میخوانند ، از این گونه سخنان هذیان گونه بر زبان می آورده اند. جستجوی معانی و تفسیر به احسن سروده هایی از این دست که ای بسا زیر تاثیر مواد روان گردان بر زبان آمده اند ( عطار بی گمان بدان مواد دسترسی داشته است) اگر نا ممکن نباشد بسیار سخت خواهد بود.
گرچه در جایی دیگرمی فرماید:
بیا که قبله ما گوشه خرابات است
بیار باده، که عاشق نه مرد طامات است
پیاله ای دو به من ده، که صبح پرده درید
پیاده ای دو فروکن، که وقت شه مات است
.........
اگر دمی به مقامات عاشقی برسی
شود یقینت، که جز عاشقی خرافات است
( گاه ، المعنا لیس فی بطن شاعر!!)
روفیا در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را:
چرا ایران نژاد گرامی ؟
چرا باید در به تفاسیر عرفانی ببندیم ؟
آیا میتوان با اطمینان گفت که انسان های دگر باش نمی توانند دیدگاه عرفانی داشته باشند ؟
من که مطمین نیستم !
آیا دگرباش بودن انسانها آسیبی به کسی وارد می کند ؟
پس :
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در طریقت ما غیر ازین گناهی نیست
فقط یک مصراع شعر خوش آهنگ است و دیگر هیچ ؟!
ابدا قصد مجادله ندارم . خودم هم پاسخ این پرسش را نمی دانم . بلکه تنها میخواهم بیاموزم دوست عزیز .
فرامرز در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵:
از مترادفات کران:
کرانگین = حدی = فرین
ایرج در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
چرا این غزل
"دل میرود ز دستم، صاحب دلان، خدا را! دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی نشستگانیم، ای باد شُرطه، برخیز! باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل، خوش خواند دوش بلبل هاتَ الصبوح هبوا، یا ایها السکارا!
ای صاحب کرامت! شکرانه سلامت روزی تفقدی کن، درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است: «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
آن تلخوَش که صوفی اُم الخبائِثَش خواند اشهی لَنا و احلی، مِن قُبلة العُذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی، قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
ترکان پارسیگو بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه میآلود ای شیخ پاکدامن، معذور دار گدا را"
سانسور شده؟
بابک در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:
مسکین عاشق عزیز،
از زبان خود خواجه:
"میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان بر خیز"
از زبان عطّار:
"هر یک از اهل هنر وز اهل عِیب
آفتابی دارد اندر غیبِ غیب
عاقبت روزی بود کان آفتاب
با خودش گیرد، بر اندازد حجاب"
و در رابطه با "تو"،
"تا تو باشی نیک و بد اینجا بود
چون تو گم گشتی همه سودا بود
ور تو مانی در وجود خویش باز
نیک و بد بینی بسیّ و ره دراز"
"عطار"،
"منطق الطیر وادیِ پنجم"
نکته جالب در کلام شیخ مستثنی نبودن حتّی اهلِ عیب از یکی شدن با آفتاب میباشد، او در باره زمان آن صحبتی در اینجا نکرده ولی یحتملاً پس از عاری شدن از عیب ویا عیوب میباشد که خود بحثی دارد مفصّل.
آبتین در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۴:
چرا حکایات گلستان سعدی اغلب ناقص است؟
الیما در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۴:
گونه ای دیگر:
"مردکی را چشم درد خاست . پیش بیطار(1) رفت که دوا کن . بیطار از آنچه که در چشم خَرها میکرد در چشم او ریخت و کور شد . مردک شکایت به قاضی برد و گفت : این بیطار من را خر فرض کرد و از آنچه که در چشم خرها میریخت در چشم من فرو ریخت و کور شدم ، قاضی گفت : بر بیطار هیچ تاوان نیست اگر تو خر نبودی با حضور طبیبان حاذق پیش بیطار نمیرفتی .
ندهد هوشمندِ روشن رای --- به فرومایه ، کارهای خطیر
بوریاباف(2)اگر چه بافنده است --- نبرندش به کارگاه حریر
1- بیطار : دامپزشک ، پزشک حیوانات
2- بوریاباف : حصیر باف"
الیما در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۹:
حکایت ناقص است.
جوانمردی را در جنگ تاتار(1) زخمی هولناک رسید . کسی گفت که فلان بازرگان نوشدارو دارد ، اگر بخواهی شاید دریغ نکند که معروف است او بخیلی بی مروّت است .
گر بجای نانش اندر سفره بودی آفتاب --- تا قیامت روز روشن کس ندیدی در جهان
جوانمرد گفت : اگر بخواهم یا میدهد و یا نمیدهد و اگر بدهد منّت تا ثریّا خواهد گذاشت . باری ، خواستن از او زهر کشنده است .
هرچه از دونان(2) به منّت خواستی --- بر تن افزودی و از جان کاستی
و حکیمان گفته اند : آب حیات گر بفروشند به آبروی ، دانا نخرد که مُردن به علّت(3) ، به از زندگانی به ذلّت
اگر حنظل(4) خوری از دست خوش روی --- به از شیرینی از دست ترش روی
1- تاتار : طایفه ای بزرگ در ترکستان
2- دونان : پَستان و فرمایگان
3- علّت : بیماری
4- حنظل : شیره درختی است که بی نهایت تلخ و بد بو است
محمد در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۷:
این شعر بااجرای فوقالعاده شهرام ناظری شنیدن داره.پیش درآمد کنسرت 77
محدث در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۵ - در حماسه:
از سیوم اقلیم چون رفت آیتی/پنجم اقلیم آیتی دیگر بزاد....ما ننسخ من آیه ننسها نات بخیر منها او مثلها....بقره/106
امیرعلی در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۷:
باسلام وعرض ادب در بیت ششم مصرع دوم دارند صحیح است ودر بیت دهم مصرع اول نهانست یا باید به صورت نهانست ویا به صورت نهان است نوشته شود .باتشکر
رسول حسین زاده در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۹ - پیدا شدن روح القدس بصورت آدمی بر مریم بوقت برهنگی و غسل کردن و پناه گرفتن بحق تعالی:
این جلالت در دلالت صادقست
جمله ادراکات پس او سابقست
خودش بر خودش دلیل است (نیازی به دلیل دیگری ندارد چرا که همه ادراکات ظاهری بشر به گرد پای او هم نمی رسد (دقت کنید) همه مکاتب و... با عقل وادراکات محدود خود سعی در ارائه تعریفی از او یا عالم هستی (کلیات) دارند ولی همچنان که می بینید کاملا به خطا رفته اند در ابیات بعدی این موضوع بیشتر توضیح داده شده است (تا بیتچون بماند دیر گویند.....)بسیار بسیار زیباست
رسول حسین زاده در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۹ - پیدا شدن روح القدس بصورت آدمی بر مریم بوقت برهنگی و غسل کردن و پناه گرفتن بحق تعالی:
سایه کی بود تا دلیل او بود
این بستش کع ذلیل او بود
این بسش که ...............
سایه که باشد(چه ارزشی دارد) تا به او دلالت کند
همین که زیر پای او پهن شود بسش است
رسول حسین زاده در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۹ - پیدا شدن روح القدس بصورت آدمی بر مریم بوقت برهنگی و غسل کردن و پناه گرفتن بحق تعالی:
دود آن نارم دلیلم من برو
دور از آن شه باطل ما عبروا
من معلول آن علت هستم اگر او نبود منهم نبودم پس من نمی توانم کاملا اورا معرفی کنم بنا براین هر عبارتی که بکار برده شود از ان شاه قدر قدرت کاملا دور است
باطل باید با تنوین ضم و عبروا باید ب مشدد خوانده شود
احمد در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۴۱ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » داغ تنهایی:
در بیت دوم شمع به جای برق صحیح می باشد " گر چه همچون شمع از گرمی سراپا سوختم"
حمید زارعی در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۰:
❌ (به مجرمان عاصی رحم آر) رو نباید به صورت امری خوند
بلکه کلن یک صفت هست و یه جورایی اسمِ فاعلی در معنیِ کلمهی (غفار)
❌ کلمهی (جاهلی) هم نباید تخاطبی خونده بشه و (ی) نکره ساز هست (یعنی اگه شخصی جاهل مرتکب گناهی نمیشد باید پاک و منزه مینشست منتظر مرگ و قیامت) و البته ایهام هم داره اگر (عفوِ همیشه) رو که به معنی بخشیده شدهی ازلی ابدی هست رو با یک کاما در وسط و آرایهی تشخیص بخونیم و عفو رو فاعل جمله ی لازمِ (بیکار نشستن) بدونیم، معنیش میشه پس (عفو) و بخشش خدا صفتی بود بیکار و بیهوده و با صفاتِ ثلبیهی خدا در مغایرت.
روفیا در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰:
حقیر هرگز گرد این داستانها نمیگردم که آیا این داستان صحت دارد یا نه یا آن مورخ راستگو بوده یا متوهم یا دروغگو !
من ظرفیت های محدودی دارم و دوست ندارم دو روزه عمرم را در این راه صرف کنم . به این باور رسیده ام آنچه که ما نمیتوانیم بفهمیم به دردمان هم نمی خورد و آنچه که به دردمان نمی خورد نمی توانیم بفهمیم .
روزی دانشمندی با پسرش به بازدید از کتابخانه عظیمی رفتند . بخش کتابهای فلسفی و عرفانی خود دنیایی بود . پدر از پسر پرسید آیا تو واقعا فکر می کنی بشر اینهمه مطلب درباره فلسفه فهمیده است ؟!
و خودش پاسخ داد البته که نه ! بسیاری از این مطالب زاید و بسیاری نادرست و بسیاری تکرار مکررات است .
اگر من نمی توانم بفهمم مقصود درونی حافظ یا شان نزول این غزل چه بوده این معنی اش اینست که من اصلا نیازی ندارم این را بفهمم .
من فقط باید بفهمم ادعای حافظ می تواند راست باشد یا نه !
این هم شدنی است هم به درد بخور .
به من ارتباطی ندارد که آیا حافظ براستی به این سخنان باور مند بوده یا عمل می کرده یا نه ...
جی ۷ در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۴ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۲۷ - زیارت قبور انبیای بنی اسرائیل:
قبر عزیز النبی علیه السلام آن جا بود زیارت آن کردم
عزیر درست است ozeyr .
کمال در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰:
فالی درباره این غزل:
ای صاحب فال،به واسطهء مشکلاتی که
برایتان پیش آمده است،چه درباطن چه،
درظاهرغمگین هستید،اینگونه نباشیدو،،،
به خودغم راندهیدچراکه چراکه زندگی،
زودگذروفانی ودرحال گذراست،قدر،،،،،،
فرصت هارابدانیدوروزهایی که در،،،،،،،،،
پیش روداریدبه اندوه سپری نکنید،،،،،،،،،
خوشابه حال آنانکه پیوسته شراب ،،،،،،،،
شادی سرمیکشند.
خوشابه حال آنانکه پیوسته شراب شادی
سرمی کشند
کمال در ۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱: