زهرا حکیمی بافقی در ۱۰ سال قبل، جمعه ۸ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نهای جان من خطا این جاست
سعدی در بدایع می گوید:
اگر مراد تو ای دوست، نامرادی ماست،
مراد خویش دگر باره من نخواهم خواست
به روی خوب بگفتی نظر خطا باشد
خطا نباشد دیگر مگو چنین که خطاست
عراقی می سراید:
دو اسپه پیک نظر می دوانم از چپ و راست
به جست و جوی نگاری که نور دیده ی شماست
زهرا حکیمی بافقی در ۱۰ سال قبل، جمعه ۸ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
خواهش می کنم روفیای عزیز!
ناباور در ۱۰ سال قبل، جمعه ۸ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۱ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰۰:
درود
به نظر می رسد در مصرع دوم از اولین بیت به جای تبخانه
تبخاله مناسب تر است
فرشته در ۱۰ سال قبل، جمعه ۸ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳۰:
مرحبا بر مولونا
احمد مصدق در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۹:
بنظر من جای بیت بیست و بیست و یک باید عوض بشود.در ضمن در بیت بیستم دوایی دارم اخر من انگار اشتباهه و حتا در نسخه های چاپی هم همین نوشته شده میباید نوشته بشه دوایی خواهم اخر من
هادی در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:
باسلام خدمت همایون شجریان عزیز ممنون که با نوای زیباش حال ما رو عوض میکنه امیدوارم همیشه پیروزوسربلند باشه و منتظر اجراهای بعدیش هستم
ناشناس در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۳۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۸:
مصرع اول از بیت دوم افتادگی چاپی دارد و درستش این است :
دماغ نازکی دارم جراحت پرور عشقم
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
بهزاد در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳:
احسنت به چاوشی به خاطر این آهنگ زیبایش
Hamishe bidar در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:
در عالم عالم آفریدن
به زین نتوان رقم کشیدن
اگر انسان به همین یک بیت اعتقاد قلبی داشته باشد٬ در پی این نیست که دیگران را هدایت کند. به نظر حقیر دین و دینداری از نظر عقلی خوب است، چون میتواند انسان را به معراج ببرد، ولی متأسفانه برای خیلی از انسانهای دیندار به خصوص مسلمین، خود دین یک حجابی هست سخت.
ولی بنده حقیر با این که اسلام تحریف شده مخالف هستم. هم اکنون هم افراد عارف مسلمان وجود دارند که به اصل اسلام اعتقاد دارند. گمان حقیر بر این است که اسلام کمتر درست فهمیده شده است.
اسلام به ذات خود ندارد عیبیء***هر عیب که هست در مسلمانی ماست.
سید جمال الدین اسد آبادی پس از بازگشت از اروپا گفته اند در اروپا اسلام بود و مسلمان نبود و در دیار مسلمین مسلمان هست و اسلام نیست.
پروین اعتصامی:
واعظی پرسید از فرزند خویش  هیج می دانی مسلمانی به چیست؟
صدق و بی آزاری و خدمت به خلق  هم عبادت هم کلید زندگیست
گفت زین معیار اندر شهرما  یک مسلمان هست آن هم ارمنیست!
حضرت حافظ که عارفی مسلمان و حافظ قرآن است، میفرماید:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
مهدی در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۳۳:
در بیت دوم :
هنگام گل است و سبزه ، یاران سرمست
خوش باش دهی که زندگانی این است
نیز ذکر شده
ناشناس در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳۵:
گنجور جان، "سرو" باید نوشته شود و فاصله بین "سر" و "و" باید حذف شود. نه؟
ناشناس در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳۵:
باغست و بهار و سر و عالی
ما می نرویم از این حوالی
مهدی کاظمی در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود:
در این ابیات مولانا به داستان پادشاه یهود و قصه اصحاب الاخدود که در بیت 743 شروع شده است باز می گردد. پادشاه جهود به آتش گفت : "ای آتش سوزان و تند خو آن خوی و خاصیت طبیعی سوزانندگی تو کجا رفته است؟ چرا دیگر نمی سوزانی ؟و یا شاید از بخت بد ما اقتضای طبع تو که سوزندگی است تغییر یافته است؟! چگونه است که حتی به آتش پرستان هم رحم نمی کنی و آنها را می سوزانی اما اکنون کسانی را که تو را نمی پرستند از گزند خود در امان می داری؟ ای آتش ! من می دانم که تو هرگز صابر نیستی و بلافاصله میسوزانی، پس حالا چه شده است که نمی توانی بر مقتضای طبعت عمل کنی؟ این حالت یک چشم بندی است که مانع دیدن حقیقت می شود ؟ یا هوش بندی است که نمی گذارد عقل و هوش کار معمول خود را انجام دهد؟ و الا چطور ممکن است چنین شعله بلندی نسوزاند؟ ای آتش! کسی تو را جادو کرده ویا این حالت یک حالت خارق العاده و خلاف معمول است؟ و یا این که این عوض شدن طبع تو به خاطر بخت بد ماست؟"
شمن که به راهبان بودایی گفته می شده است در این جا به معنی بت پرست است و منظور همان پادشاه جهود است.آتش در جواب پادشاه جهود می گوید: طبیعت من همان است که بود و همچنان سوزندگی دارد و اگر تو شک داری درون شعله های من بیا و امتحان کن.عنصر و اصل و طبیعت من تغییر نکرده است , اما من تیغ حقم ، به اراده و اجازه او می برم و از خود قدرتی ندارم. همچون سگان ترکمان که بر در خرگاه و خیمه او هستند در پیش میهمان چاپلوسی می کنند و دم میجنبانند  اما اگر بیگانه ای از در خرگاه بگذرد ، به او بی امان حمله می کنند.
مولانا در این چند بیت بر این عقیده پافشاری می کند که اسباب و علت ها به طبع خود کار نمی کنند بلکه مقهور حکم حق هستند و مانند همان سگان ترکمان که در اثر نزدیکی به صاحب خود از اراده او آگاهند طبق آن عمل می کنند .البته چنین عقیده ای مختص موالانا نیست بلکه به اشعریان منسوب است.
آتش می گوید: من در بندگی ، کمتر از سگ نیستم و حضرت حق هم در زندگی کمتر از یک ترکمان نیست.بنابر این، مطیع اراده خداوندم و هر گونه او بخواهد رفتار می کنم.
آتش طبعت اگر غمگین کند سوزش از امر ملیک دین کند
آتش طبعت اگر شادی دهد اندر او شادی ملیک دین نهد
چون که غم بینی تو، استغفار کن
غم به امر خالق ، آمد کار کن
چون بخواهد، عین غم شادی شود عین بند پای ، آزادی شود
مولانا در این جا از داستان خارج می شود و به بیان این نکته می پردازد که آتش طبعی هم که در وجود ما انسان ها وجود دارد و ما را شاد و غمگین می کند ، تاثیرش بر وفق طبیعتش نیست بلکه از اشارت حضرت حق و نوع رابطه انسان با خداوند تاثیر می پذیرد. بنابر این، اگر انسان در خود آثار غم مشاهده کند باید آن را نشانه دوری از حق تلقی کند و استغفار نماید زیرا غم به امر خداوند است که در وجود انسان کار می کند .در جایی نیز که خداوند اراده کند عین غم تبدیل به شادی می شود و چیزی که تا کنون مانع و پایبند بوده است ، مایه رهایی و آزادی می شود.
همه عناصر عالم از باد و خاک و آب و آتش که از نظر من و تو مرده و بی جان هستند ، در ارتباط با خدا زنده و مطیع فرامین اویند. آتش هم مانند دیگر عناصر همیشه در پیشگاه خداوند در قیام و آماده اجرای فرمان اوست و همچون عاشقی بی قرار دائما به خود می پیچد و تمام وجود خویش را در اختیار معشوق می گذارد.این آتش چنان آماده اجرای فرمان خداوند است که حتی وقتی که به ظاهر آشکار نیست ، اگر سنگ آتشزنه را بر آهن بزنی برای انجام فرمان حق آتش بیرون می جهد.
پویان در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:
با سلام
بر طبق نسخه مرحوم محمد علی فروغی مصرع دوم بیت پنجم اینگونه است:
وین خود چه کفایت بیانست
-حرف "ن" در واژه بیان، جا افتاده است.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
پویان در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۶:
با سلام
پاسخ به سوال شما البته در حوزه تخصصی اهل فن هست، و نظر ایشان صائب است. اما بنده که صرفا علاقه مند به ادبیات هستم به نظرم می رسد که بله کاملاً محتمل هست که حضرت حافظ در هنگام سرودن غزل :
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد....
این غزل از شیخ اجل را مد نظر داشته، خصوصا که شواهد زیادی مبنی بر آشنایی خواجه با غزلیات شیخ وجود دارد.همچنین این اتفاقی نادر یا تازه در ادبیات نیست و در بسیار از موارد شعرا یک مفهوم را از شاعری دیگر وام می گرفتند و آن را به شیوه ی دیگری بیان می کردند.
پویان در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:
با سلام
در جواب دوست گرامی فرهود، باید عرض کنم که یکی از معیار های غزل بودن یک شعر تعداد ابیات آن است. که البته معیار دقیقی هم نیست، برای تمایز نهادن میان غزل و قصیده، باید به وزن، مضمون درونی شعر و... توجه کرد. ساده ترین تعریف از غزل آن است که در کتب ادبیات مدارس آمده و آن را بر اساس تعداد ابیات از قصیده متمایز کرده است.
پویان در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۱۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۴:
با سلام
بنده تصور می کنم که شکل صحیح این رباعی باید به این صورت باشد:
یک گاو در آسمان، قرین ِ پروین / یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
چشم خردت باز کن از روی یقین / زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین
گاو زمینی را دوستان شرح دادند، اما گاو آسمانی همان دومین برج سماوی است که "ثور" یا گاونر نامیده می شود و خوشه پروین جزئی از اجزای خارجی این صورت فلکی به شمار می آید. لذا بنده نیز همچون دوست عزیزمان آقا فرهاد معتقدم که از منجم بزرگی مانند خیام همچین اشتباهی بسیار بعید است که نام یک صورت فلکی را از نام یک خوشه ستاره ای باز نشناسد و به اشتباه نام آن را به صورت فلکی ثور نسبت دهد.
پویان در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹:
نسخه ای که این رباعی را به آن شکلی که عرض کردم ثبت کرده، متعلق است به نشر مرکز، به تصحیح دکتر میرجلال الدین کزازی
پویان در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹:
با سلام
بنده در سایر نسخه ها گونه دیگری از این رباعی رو دیدم که به نظر صحیح تر می آید. و احتمالا همانی است که دوست عزیزمان آقای امین کیخا نیز مد نظر داشتند.
در بیت اول:
از جرم حضیض خاک تا اوج زحل / کردم همه مشکلات گردون را حل
واژه حضیض در مقابل واژه اوج قرار دارد (تضاد)، در علم هیئت (اخترشناسی) برای کواکب و سیارات نقاطی از دایرة البروج را نقطه اوج و نقطه حضیض در نظر می گرفتند. همچنین سیاره زحل را بالاترین فلک سیارات می انگاشتند و لذا آن را نمادی از بلند مرتبگی می دانستند. از این روی میان جرم حضیض خاک که نمادی از پایین ترین مرتبه هستی است تا اوج زحل، که اشاره به بالاترین رتبه وجود دارد، تناسب معنایی بسیار زیبایی به بر قرار است که تلمیحاً اشاره به کل مراتب عالم وجود دارد.
لذا در مصراع دوم بیت اول نیز کلمه "گردون" با توضیحی که عرض شد، تناسب بیشتری دارد.
در خصوص بیت دوم نیز:
بیرون جستم ز بند هر مکر و حیل / هر بند گشاده شد مگر بند اجل
چنانچه دوستان نیز مطلع هستند حکیم عمر خیام علاوه بر شعر، در علم نجوم نیز از بزرگان آن عرصه به شمار می آیند. در بیت دوم کلمات با توجه به اعتقاد منجمان به تأثیرات سیاره زحل انتخاب شده است که به عقیده ی بنده واقعاً بی نظیر است. (واژگانی چون: مکر، حیل، بند و اجل)
علی در ۱۰ سال قبل، جمعه ۸ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز: