گنجور

حاشیه‌ها

محمودرضا مهاجرانی در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶:

به نظر می رسد که در بیت چهارم املای صد اشتباه است:
گر صد آزار ببینم ز دل آزار دگر

جی ۷ در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۲ - قطران تبریزی:

و در تبریز قطران نام شاعری را دیدم شعری نیک می‌گفت اما زبان فارسی نیکو نمی دانست.
اینجا معلوم میشه زمان قطران تبریزی زبان فارسی آذری کم کم با نفوذ ترکهای مهاجم جای خودش رو به ترکی داده است.

روزبه در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۹:

بیت 3 مصرع اول، صد نیستی "آن‌سوترم"

روزبه در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶۹:

بیت 3 مصرع اول، "یأس" هستی
بیت 4 مصرع اول، "حیرت" جوهر
بیت 7 مصرع دوم، پای من سر شد "از این" برتر نمی‌دانم چه‌ شد

ر غلامی در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۳ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸:

با سلام در سه بیت مانده به آخر نوشته شده "کان را به حرم در کند" که صحیح آن "کان را به حرم در کنی" است.

ضیایی در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵:

روزه در این غزل به سختی ها و رنج هاایی اشاره دارد که عاشق در فراغ یار تحمل می کند و عید به تجلی یار در نظر عاشق دلالت دارد.

سارا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۶:

علیرضا قربانی در بیت چهارم به جای کون از کلمه ی شهر استفاده کرده.

ضیایی در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:

سلام
سقر هم مار دارد و هم نار

روفیا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۴ - نکته گفتن آن شاعر جهت طعن شیعه حلب:

سلام مهر گرامی سلام لیام گرامی
بنده با سطح دانش فعلی ام سانسور بدین شکل را نمی فهمم . مگر با حذف لیام نوعی چه چیزی تغییر می کند ؟!
مگر ایشان نمیتوانند یک اکانت دیگر بسازند و با نام دیگر وارد گنجور شوند و همچنان نظر بدهند ؟!
اصولا من نمی دانم چرا ما اینقدر علاقه به روش حذفی داریم !
احزاب می خواهند یکدیگر را حذف کنند ، عروس ها می خواهند مادر شوهر ها را حذف کنند و حتی دانش آموزان فسقلی هم می خواهند در دایره های دوستی کودکانه شان دیگری را حذف کنند !
تنها یک دلیل می توانم بیابم و آن اینستکه ما فکر می کنیم دیگران جای ما را تنگ می کنند و باور نداریم که آن خزانه غیبی که سرچشمه همه دانش ها و قدرت ها و ثروت هاست فقیر نیست بلکه غنی بالذات است و هر لحظه اراده میکند به دست یکی از ما آدمیان پرده از یکی از اسرارش بردارد و در یکی از گنج خانه هایش را بگشاید ...
آیا کسی باور میکرد روزی انرژی اتمی و هسته ای پیدا شود ؟
روزی همه نگران به پایان رسیدن نفت بودند !
امروز باکی از اتمام نفت نیست .
نفت هم تمام شود مغز آدمی که تمام نمی شود و به گفته بزرگی ای بسا روزی آدمها از آب کره استخراج کنند !
برادران یوسف چون خود را کهتر از او میدیدند و چون نمی دانستند باید یک اندیشه ای به حال بالندگی خود بکنند او را به چاه انداختند .
گمان میکردند با حذف آن زیبایی خودشان به جایی خواهند رسید !
سعدی شیرین سخن هنوز نیامده بود تا بگوید :
کس نیاید به زیر سایه بوم
ور همای از جهان شود معدوم
شاید به خاطر دارید که ایده ام را درباره سخن تحقیر آمیز و خشونت بار نوشتم و نه تنها آن را نمی پسندم بلکه بر این باورم که هرگز کمکی به ما نمیکند و بارها به تجربه دریافتم اگر به حق ترین حرف عالم را با خشونت و تهدید و تحقیر بگویم موثر نخواهد بود و از کودک خردسال تا پیرمرد کهنسال در برابرش جبهه خواهد گرفت .
ولی روش حذف اندیشه های مخالف را نیز نمی پسندم و درست تر میبینم گرداننده سایت کامنت هایی که از مقررات سایت عدول کرده اند را حذف کند نه آدمها را !

شایق در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

با سلام سعدی در این غزل یک اصل اساسی عرفان را بیان میکند و ان اینکه برای رسیدن به وصل جانان باید حجاب اصلی که همانا منییت و انانیت ماست از میان برداشته شود و قبل از رسیدن مرگ خودمان را بمیرانیم در حدیث است که موتوا قبل ان تموتوا یعنی قبل از فرا رسیدن مرگ بمیرید اما اینکه چگونه میشود به این مرحاه رسید اساس تصوف را تشکیل می دهد که توضیح ان در اینجا ممکن نیست وتوضیح دادنی هم نیست راهی است طی کردنی که با گفتار میسر نیست بهر حال سعدی در این غزل این مسیر را ترسیم میکند وخطاب به همه انساتها می کوید بر خیز تا این دلق ازرق فام یعنی این من و مای موهوم واین خودی خود را با نوشیدن می روحانی به یک سو نهیم و این خود برستی شرک الود را از خود دور کنیم در بیت دوم می فرماید تو هر ساعتی قبله ای داری دلار باغ ویلا جاه مقام ثروت قدرت شهوت کبر و هزاران قبله و بت دیگر از این قبیل که اگر به توحید برسیم این بتها می شکنند و فرو میریزند ودر بیت سوم اشاره به مطلبی عرفانی دارد که میگوید در مقام توحید زمان وجود ندارد و انسانهای کامل در هر سنی باشند جوانند و من ارزو دارم در مرتبه انان باشم یعنی با خوردن می روحانی جوان و مست گردم و انوقت یا اینکه بیر درد اشامم از نظر فرزانگان دیوانه باشم وکودکان به دنبالم بیافتند و در بیت چهارم می فرماید هر کس اظهار فقر کرد به مقام انسانی می رسد و انکس که احساس برتری کرد ا. حیوان بدتر میشود

روفیا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳:

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی ...
براستی در همهمه این همه پدیده میرا گاهی به آدمیانی از جنس پری بر می خوریم که حس می کنیم از دیرباز بوده اند و تا همیشه پاینده خواهند بود ...
و چیزی در درونمان نجوا می کند که آنها را از هزاره های پیشین و پیش از چشم گشودن به این گیتی در جایی چون لامکان میشناختیم و دوستشان داشتیم ...

روفیا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

در تایید فرمایشات آقای امین کیخای گرامی
فیلسوف آمریکایی قرن نوزدهم هنری دیوید تورو که بیشتر شهرتش به خاطر کتاب والدن می باشد و مقاله معروف نافرمانی مدنی او مهاتما گاندی و مارتین لوتر کینگ و لیون تولستوی را تحت تاثیر قرار داده است ، اندیشه های خود را بسیار نزدیک به سعدی میداند و میگوید که من همان سعدی هستم که بعد از چند صد سال دوباره آمده ام .

پیمان کیانی در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷:

اما در مورد واژه ی دومن که در بالا اشاره شده باید عرض کنم که این همان دامن است والبته در گویش بختیاری به همان شکل رایج آن استعمال میشود.

ناشناس در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۶:

لطفا این غزل را هم در اوزان دیوان بیدل در بحر مضارع مثمن اخرب قرار دهید.با سپاس از لطف و محبتتان.

Alipur در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۰:

داد عشق از بی نیازی درس طفلانم بیاد
سر خط معنیست پیش چشم و میخوانم بیاد
شرم بیدردی مگر بر جبهه ام چیند عرق
تا نماند ننگ خشکیهای مژگانم بیاد
میفشارد تنگی این خانه مجنون مرا
گر نباشد وسعت آباد بیابانم بیاد
در فراموشی مگر جمعیتی پیدا کنم
ورنه چون موی سر مجنون پریشانم بیاد
زان ستمهائی که از بیداد هجران دیده ام
میدرم پیش تو گر آید گریبانم بیاد
دل کباب پرتو حسن عرقناک کی بود
کز هجوم اشک می آید چراغانم بیاد
از تغافل خانه ناز تو بیرون نیستم
شیشه ئی بودم که دارد طاق نسیانم بیاد
زان قدر هوشی که میکردم بوهم خویش جمع
چون بیادت میرسم چیزی نمیمانم بیاد
از عدم آنسوترم برده است فکر نیستی
نیستم زانها که هستی آرد آسانم بیاد
با خیال رفتگان هم قانعم از بیکسی
کاش گردون واگذارد یاد یارانم بیاد
بعد ازین غیر از فراموشی کی می بیند مرا
مفت آگاهی اگر روزی دو مهمانم بیاد
(بیدل) آن دور می و پیمانه ام دیگر کجاست
یکدودم بگذار تا رنگی بگردانم بیاد

میرزا در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:

بسیار عالی ...
فقط، حس کردم تو بیتِ
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد
با تغییر «از این افسانه» به «زین افسانه» ، وزن شعر بهتر رعایت میشه.
ممنون میشم نظر بدید.
شاد باشید.

دکتر ترابی در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

ای پیک پی خجسته، که داری نشان دوست
با ما مگو ، بجز سخن دلنشان دوست ( بدایع )
دوست و هم زبان باز یافته ، روفیای گرامی،
ما خوشه چین خرمن اصحاب دانشیم
" در سایه‌ی شما که خداوند خرمنید "
با پوزش از شیخ نکو نام که در بیتی از غزل
معروف طیباتش به مطلع:
آسوده خاطرم که تو در خاطر منی.......و
دست برده ام.
کشتزار دلتان سبزو سیراب و روزگارتان به کام باد

دکتر ترابی در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

دوست دیرین، مرسده،
چه میتوانمت گفت؟ مگر که بخواهمت تا بخوانی
پس بخوان !
شاعر هزاران گوهر در سینه
هزاران رنگین کمان ، هزاران فروردین در دل
هزاران سخن ، هزاران راز بر لب
بخوان !
بخوان ، تا شکوفه بخندد
بخوان که سپیده بر آید
بخوان ! خورشید !

مانیار در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

به قول استاد مشیری; فردوسی، حافظ و مولوی اندیشمندان بزرگ و فیلسوفان جهان بینی بودند که دین را پشت سر گذاشته بودند.
قد و قامت فکری آدم دینی، هیچگاه به اندازه افکار بلند فردوسی، حافظ و مولوی نیست که قابلیت آفرینش اینجور کارها را داشته باشد، و در تاریخ هم سراغ نداریم.
و در باب بیت چهارم...
استاد شجریان حرف جالبی زد;
جام جای شراب است، گلاب که تو گلاب پاشه

ناشناس در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

به قول استاد مشیری; فردوسی، حافظ و مولوی اندیشمندان بزرگ و فیلسوفان جهان بینی بودند که دین را پشت سر گذاشته بودند.
قد و قامت فکری آدم دینی، هیچگاه به اندازه افکار بلند فردوسی، حافظ و مولوی نیست که قابلیت آفرینش اینجور کارها را داشته باشد، و در تاریخ هم سراغ نداریم.
و در باب بیت چهارم...
استاد شجریان حرف جالبی زد;
جام جای شراب است، گلاب که تو گلاب پاشه

۱
۴۲۱۹
۴۲۲۰
۴۲۲۱
۴۲۲۲
۴۲۲۳
۵۴۶۷