چو آفتاب به شمشیر شعله برخیزد
سپاه شب به هزیمت چو دود بگریزد
عروس خاوری از پرده برنیامده چرخ
همه جواهر انجم به پای او ریزد
بجز زمرد رخشنده ستاره صبح
که طوق سازد و بر طاق نصرت آویزد
شب فراق چه پرویزنی بود گردون
که ماهتاب به جز گرد غم نمیبیزد
به جان شکوفه صبح وصال را نازم
که غنچه دل ازو بشکفد به نام ایزد
به عشقهای جوانانه حسرتم، آری
چگونه یاد جوانی هوس نینگیزد
متاع دلبری و حال دل سپردن نیست
وگرنه پیر از عاشقی نپرهیزد
صفای عشق و محبت گر از جوان یا پیر
به مردمی که به نامردمی نیامیزد
تو شهریار به بخت و نصیب شو تسلیم
که مرد راه به بخت و نصیب نستیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره شروع و پایان شب و روز و تاثیر عشق و جوانی بر زندگی انسانی است. شاعر به توصیف طلوع آفتاب و فرار شب میپردازد و زیباییهای صبح را با عروس آسمان مقایسه میکند. او همچنین به یاد جوانی و عشقهای ناب خود اشاره کرده و به نوعی نوستالژی از دوران جوانی خود دارد. شاعر در پایان به شهریار (پادشاه) توصیه میکند که باید به بخت و نصیب خود تسلیم شود و برای رسیدن به عشق و صفای محبت تلاش کند. این شعر پر از احساسات عاشقانه و تأمل در زندگی و گذر زمان است.
هوش مصنوعی: وقتی خورشید با شدت و قدرت خود ظاهر شود، لشکر شب ناگزیر به عقبنشینی و فرار مانند دود خواهد بود.
هوش مصنوعی: عروس صبح از پرده بیرون نیامده است و همواره آسمان همه زیباییهای خود را در پای او میریزد.
هوش مصنوعی: به جز زمرد درخشان صبح که به عنوان زیور بر پیشانی موفقیت میدرخشد.
هوش مصنوعی: شب جدایی چه شب سخت و غمانگیزی است که در آن، ماه و ستارهها به جز غم و اندوه نمیدرخشند.
هوش مصنوعی: من به جان گلهای صبحگاهی عشق میفروشم؛ چرا که با نام خداوند، دلهایمان به زندگی و شکوفایی میرسند.
هوش مصنوعی: در یاد عشقهای جوانی، حسرتی به دل دارم. واقعاً چطور میتوانم به یاد شوق و میل جوانی نیفتم؟
هوش مصنوعی: اگر عشق واقعی و عشقورزی صحیح وجود داشته باشد، هیچ کس به خاطر سن و سال یا میزان تجربهٔ خود از عاشقی دست نمیکشد.
هوش مصنوعی: عشق و محبت خالص و ناب، چه از سوی جوانان باشد و چه از سوی پیران، به افرادی که به بیاحترامی و ناپسندی آلوده نیستند، میرسد.
هوش مصنوعی: ای شهریار، به سرنوشت و خوشبختی خود تسلیم باش، چرا که مردان واقعی در مورد سرنوشت و شانس خود با چالش نمیپردازند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چه رنگهاست که آن شوخ دیده نامیزد
که تا مگر دلم از صحبتش بپرهیزد
گهی ز طیره گری نکتهای دراندازد
گهی به بلعجبی فتنهای برانگیزد
به هیچ وقت به بازی کرشمهای نکند
[...]
ز طبع پاک قوامی حدیث خوش خیزد
از این بود که ز هر ناخوشی بپرهیزد
اگرچه جنس نباشد گریزد از ناجنس
چو عندلیب که با عنکبوت نامیزد
خدایگانا دانی که تیغ اندیشه
[...]
سحرگهان که صبا نافۀ ختن بیزد
زمانه عنبر و کافور بر هم آمیزد
بگسترند عروسان باغ دامن خویش
چو ابر برسرشان ز استین گهر ریزد
خیال دوست چو در چشم خفتگان بزند
[...]
چنین که غمزهٔ تو خون خلق میریزد
عجب نباشد اگر رستخیز انگیزد
فتور غمزهٔ تو صدهزار صف بشکست
که در میانه یکی گرد برنمیخیزد
ز چشم جادوی مردافگن شبه رنگت
[...]
کسی که هم چو من از پیش یار بگریزد
سزا همین بودش کز دو دیده خون ریزد
غبارناکم از او ور نه بیم دشمن نیست
که مبتلای حبیب از بلا نپرهیزد
ضرورت است گرفتار عشق را که جفا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.