گنجور

حاشیه‌ها

ناشناس در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ حافظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - قصیدهٔ در مدح شاه شیخ ابواسحاق:

بنظر می رسد معنی شعر به شکل زیر باشد و احتیاج به تغییر ظاهر کلمات نباشد تا به دام غرایب بیفتیم .
رنج شب که جام شراب و محتویات آنرا که شراب باشد در سیاهی به رنگ سیاه مشک در می آورد پرتو شراره های سرخ سحر گاهان که همان خورشید باشد دوباره رنگ اولیه را به آن بر می گرداند .

محمد در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:

این غزل زیبا اشاره می کنه به عاشق شدن سعدی بر دختر تاجر شکر فروش مصرذی که به علت عدم هماهنگی وضعیت مالی دختر تاجر به کس دیگه ای سپرده میشود

درضمن مصرع دوم بیت یکی مانده به اخر درستش اینه
این استین بر سر وان استین فشانان
که اشاره می کنه در حال که خانواده تاجر به جشن پایکوبی مشغولند سعدی بر سرش میزنه
با توجه به غمی که سعدی داشته
این دست شوق بر سر وان استین فشانان
باید غلط باشه

کمال در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

چه وچه ... کاری نیس جزء یک فال برای این غزل که:
ای صاحب فال،برای شماغمی پیش آمده
است که تصورمی کنیدخیلی مشکل و،،،،،
مهم است،یاکسی راازدست داده اید، یا،،،
آرزووخواسته ای داشته ایدکه به آن ،،،،،،،
نرسیده اید،غمگین وناراضی هستید،،،،،،،
خودرادرطوفان غم اسیرنکنید،مطمءن،
باشیدکه زندگی درآینده این غم رااز،،،،،،،،
ذهن شماخواهدبرد،به استقبال آرامش،
وشادی بروید،باآدمهای اصیل رفت و،،،،
آمدکنیدوبرایتان بهتراست.

boyuk در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:

به کدام مذهب است این به کدام مکتب است این

امیر محمد در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

بنظر من هر کسی میتواند اشتباه بکنید حتی اگر آن شخص خیلم باشد، اینکه مدام به میگساری و مستی بگذرانی صحیح نیست. تفکر پوچ گرایی و عدم گرایی خیام بعضا توسط روانشناسان امروز به عنوان یک بیماری روح شناخته شده، پس توجه کنید عزیزان من که هر کسی ممکن است در تفکرش خطا کند و ایجاد مصونیت برای هیچ کس صحیح نیست

روفیا در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲:

چون نیست نقش دوران در هیچ حال ثابت
حافظ مکن شکایت تا می خوریم حالی
یا :
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
ما همچنان از این تغییر و تغیر روزگار نیاموختیم که نه از آن کامیابی های دروغین سرمست شویم نه از آن ناکامی های گذرا گله مند !

روفیا در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱:

سپاسگزارم مرسده گرامی
در ایران هم از این قبیل طبیبان کم نیستند !

روفیا در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲:

ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی
اسباب جمع داری و کاری نمی کنی
چوگان حکم در کف و گویی نمی زنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی کنی
یعنی تو که ظرفیت و آمادگی عاشق شدن و ابزار لازم را داری چرا عشق حقیقی را تجربه نمی کنی ؟ مگر نمیدانی که تو برای عاشق شدن طراحی شده ای ؟
به گمانم شبیه این معنا در منطق الطیر باشد :
چون بود طوق وفا در گردنت
حیف باشد بی وفایی کردنت
یعنی اگر مثلا دیوار بودی کسی از تو انتظار عشق و وفا نداشت . حال که نشانه های قابلیت عاشقی در آفرینش تو هویداست حیف نیست که از این موهبت بهره مند نشوی ؟

فیروز در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۱۲ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:

سلام .یعنی یکی پیدا نشد به این آقای بی سواد بگه آقا ترجمه کردن بلد نیستی چرا گند میزنی به شعر زیبای استاد شهریار . من حدود بیست بیت از ترجمه رو خوندم و دیگه نتونستم طاقت بیارم چیزی نگم. این ترجمه نیست این توهینه معنای شعر رو کاملا عوض کرده .این آقا اگه به زبان ترکی آشناست پس حتما بی سواد اگه آشنا نیست بیخود کرده ترجمه کرده بره بز بچرونه.آقا این مزخرفاتو تو سایتتون نذارین برا خودتون بده به خدا

امین افشار در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۳:

چه خوشست شب‌ها ز مهی که آن مه
همه روی باشد که قفا نباشد
خداوند را سپاس و مولوی را!!! چقدر دلم آرام گرفت به خواندن این غزل. آرامشی که از لابلای واژگان این شعر و از هزارتوی آفتاب نوازشگر سینه مولوی بر می آیند. خدا را سپاس برای مولوی!
چه عجب که جاهل؟ ز دلست غافل
ملکی و شاهی... همه را نباشد

۷ در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶:

8 کتاب
فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
دودش به سر درآمد و از پای درفتاد
مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد
فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد
رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد
یک بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد
وامق چو کارش از غم عذرا به جان رسید
کارش مدام با غم و آه سحر فتاد
نتیجه:
روزی به دلبری نظری کرد چشم من
زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد

۷ در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶:

هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد
روزی اندر خاکت افتم ور به بادم می‌رود سر
کان که در پای تو میرد جان به شیرینی سپارد
من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم
هوش من دانی که بردست آن که صورت می‌نگارد

از آن متاع که در پای دوستان ریزند
مرا سریست ندانم که او چه سر دارد

روفیا در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴ - از خداوند ولی‌ّ التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بی‌ادبی:

درمیان قوم موسی چند کس
بی ادب گفتند کو سیر و عدس
من عاشق این جهان بینی مولانا هستم . جایی دیگر میفرماید :
ما نبودیم و تقاضامان نبود
لطف او ناگفته ما می شنود
مثل اینکه بزرگی یک امکاناتی بقول انگلیسی ها یک offer در اختیارمان قرار دهد . حقیقتا بی ادبیست که برای offer او شرایط تعیین کنیم .
حالا بزرگی offer زندگی و هستی را به ما پیشکش کرده است .
چقدر نامتناسب و خنده دار و دور از ادب است که بخواهیم روی آن offer از کمبود برخی خواسته هایمان شکایت کنیم .
حالا خدا رحم کرده که آن بزرگ مثل ما فقیر و حقیر نیست .

داوود روحانی در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد سوم » بوسه نسیم:

سلام سپپاسگزارم از مجید و همه شما و بنان و رهی معیری که :این اثر پرواز روحانی را برای مدت کوتاهی برای من میسر نمود ممنونم

۷ در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بی‌دل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت
جلال الدین منبری چه شد؟
پیوند به وبگاه بیرونی

روفیا در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴ - از خداوند ولی‌ّ التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بی‌ادبی:

چرا عیسی سلمان متین روحانی ؟!
مگر این داستان موسی و بنی اسراییل نیست ؟!

کمال در ‫۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

فالی مربوط به این غزل:
ای صاحب فال،ظاهراآنچنان مشکلات به
شمافشارآورده که قصدترک شهرودیار،،،
خودکرده اید،چنانچه قصدتحصیل ،،،،،،،،
نداریدویاخطرجانی شماراتهدیدنمی،،،،،،
کند،ازسفرکردن خودداری کنید،باردیگر،،،
تصمیمات خودراموردبرسی قراردهیدو،
نگاهی صمیمانه تربه زندگی داشته و،،،،،،،،
آرامش خودراحفظ کنید.

دکتر ترابی در ‫۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

زحمت افزا میشوم:
بیایید این غزل کوتاه را مصداق شطح و طامات بدانیم، چه صوفیان گاه در حالتی که خود وجد و سرور میخوانند ، از این گونه سخنان هذیان گونه بر زبان می آورده اند. جستجوی معانی و تفسیر به احسن سروده هایی از این دست که ای بسا زیر تاثیر مواد روان گردان بر زبان آمده اند ( عطار بی گمان بدان مواد دسترسی داشته است) اگر نا ممکن نباشد بسیار سخت خواهد بود.
گرچه در جایی دیگرمی فرماید:
بیا که قبله ما گوشه خرابات است
بیار باده، که عاشق نه مرد طامات است
پیاله ای دو به من ده، که صبح پرده درید
پیاده ای دو فروکن، که وقت شه مات است
.........
اگر دمی به مقامات عاشقی برسی
شود یقینت، که جز عاشقی خرافات است
( گاه ، المعنا لیس فی بطن شاعر!!)

روفیا در ‫۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳ - ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهٔ کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را:

چرا ایران نژاد گرامی ؟
چرا باید در به تفاسیر عرفانی ببندیم ؟
آیا میتوان با اطمینان گفت که انسان های دگر باش نمی توانند دیدگاه عرفانی داشته باشند ؟
من که مطمین نیستم !
آیا دگرباش بودن انسانها آسیبی به کسی وارد می کند ؟
پس :
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در طریقت ما غیر ازین گناهی نیست
فقط یک مصراع شعر خوش آهنگ است و دیگر هیچ ؟!
ابدا قصد مجادله ندارم . خودم هم پاسخ این پرسش را نمی دانم . بلکه تنها میخواهم بیاموزم دوست عزیز .

فرامرز در ‫۱۰ سال قبل، دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵:

از مترادفات کران:
کرانگین = حدی = فرین

۱
۴۲۱۷
۴۲۱۸
۴۲۱۹
۴۲۲۰
۴۲۲۱
۵۴۶۷