منصور پویان در ۱۰ سال قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۰ - اعتماد کردن بر تملق و وفای خرس:
در این داستان، اژدهائی خرسی را در دهانش می بلعد و مرد ِدلاوری در بزنگاه ِحول و هراس؛ آن خرس را از دهان اژدها می رهاند و سپس اژدها را مَـرد می کشد
مولانا در این حکایت، بشارت می دهد که فائق آمدن بر دشمن ِبیرونی امری ساده است؛ چرا که اژدها را قوت حیله فراهم نیست؛ منتها فوق حیلهٔ عوامل ِخارجی؛ همانا حیلهء نـَـفس توست که بصیرت بدان امری ست معرفت-جویانه که تجهیز به آن؛ مستلزم انفصال از مَـنـیـَـت است. هوشیاری نسبت به نفس، آنچنان که حیلت آن بدیدی کز کجا
پدید همی آید؛ سوی بیداری آنگاه روشنی گیرد انظار ِتو. چشم را به روشنایی حضور عادت ده تا عاقبتبینی خصلت دیدهء معرفت-بین ِتو شود و تکبر ز جان و جهان ِتو دور گردد
Hadi F در ۱۰ سال قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸:
بیست تا کلمه چشم در نه بیت... آرایه تکرار در غزل!!
احمدعلی غلامی در ۱۰ سال قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸:
می توان تقسیم بندی فوق را برای غزل فوق ارائه نمود:
1- هدف غزل: آموزشی و تربیتی
2- موضوع غزل: شراب به معنی نوشیدن و از خویشتن راه شدن
3- ایده اصلی غزل: بهره بردن از جامی که باعث ازدل برکندن غم شود
4- روش و چگونگی دستیابی : قوی به صفت سنگسان و نه متغیر و سیال به معنی سطح آن
5- جمع بندی شاعر در غزل: بعد از انجام مراحل 2 تا 4 " خــــیزیدن و جهد کردن" ==> "افکندن خویش در پای معشوق"
مقصودی در ۱۰ سال قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۴:
آیا مصرع آخر میتواند اینطور باشد :
ای جان ؛ جهان مگر که با مات خوشست
حمید در ۱۰ سال قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:
آمد بهار جانها
ای شاخ تر به رقص آ
ای شاخ تر به رقص آ
بهار جانها همین دمیدن هستی است
همین بودن است
که هر لحظه از سرچشمهی زندگی به نیستی سرازیر میشود و نیست را هست میکند
پس هر لحظه بهار است
روحبخش و هستی ساز
با درک این واقعیت بزرگ، شاخههای تر و تازه از جان و دل جهان سربرمیکشد
این شاخهها در وزش بهاری لحظهها به رقص درمیآیند
خواه این وزش چون نسیمی ملایم باشد یا چون تندبادی سهمگین، برای شاخههای تر یکسان است
آنها به رقص شادمانهی خویش ادامه میدهند
اما خارهای خشک و شاخههای پیر، سر سازگاری ندارند
تغییر برایشان پریشانی است
نرمی و لطافت از دست دادهاند و مغرورانه، بلکه وحشتزده به آنچه که دارند و آنچه که هستند چنگ درآویختهاند
وزش هر نسیم و دگرگونیهای هر لحظه برای شاخههای خشک کابوس نابودی است
ولی وزش تندبادهای سهمگین برای شاخههای تر چیزی نیست مگر فرصتی دیگر برای نمایش رقصی یگانه، بی همتا و شگفت انگیز
زیرا هستی هرگز دو لحظهی یکسان ندارد
آیا به راستی کدامیک پایدارترند؟
شاخههای خشک و ترسان؟
یا شاخههای تازه و رقصان؟
انعطافپذیری و سازگاری خلاقانه با هستی؟
یا ستیزه جویی، ترشرویی و قهر با هستی؟
انتخابش با ما است ...
پایان جنگ آمد آواز چنگ آمد
یوسف ز چاه آمد ای بیهنر به رقص آ
ناشناس در ۱۰ سال قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:
تسلی خاطر داغ عزیزم
که شعرش می دهد با جان پیوند...
محمدامین در ۱۰ سال قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۶:
سلام و درود
خیلی زیبا بود.
خواندن این غزل در سحر جمعه شور شعف آن را بیشتر کرد.
ایرانی در ۱۰ سال قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵:
رقص سماع همراه با من صنما
پیوند به وبگاه بیرونی
میر هدایت در ۱۰ سال قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۷ - آمدن رسول روم تا امیرالمؤمنین عمر رضیالله عنه و دیدن او کرامات عمر را رضیالله عنه:
کازه. در مصرع دوم از بیت چهارم به معنی خانه محقر و کوچک است
رامیار در ۱۰ سال قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۷:
آقا غزل 626 جا افتاده. یکهو از 625 پریده میشه به 627. ممنون اگر بررسی و اصلاح کنید.
پارسا در ۱۰ سال قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:
غیرتم هست و اقتدارم نیست
که بپوشم ز چشم اغیارت
این بیت در وزان این شعر حافظ هست :
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
مصطفی در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:
سلام
بنده دانشجوی ارشد برق قدرت هستم و تا حالا بیش تر از صد بیت تو عمرم نخوندم.
ولی
ولی این شعر رو وقتی به نا امیدی کامل رسیده بودم داداشم برام خوند.
یه بیت داره که خدا به مادر موسی میگه; کی تو بیشتر از من موسی رو دوست داری.
این بیت تن و بدن منو لرزوند.فک میکردم عشق بین مادر و فرزند بیشتر از هر چیزیه،ولی خداییش الان میفهم که خدا پشتوانه ی من و شما هستش حتی بیشتر از والدینمون.
قدر خدا رو بدونیم.
وشایق در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:
با سلام سعدی در این غزل درد هجران را با شیواترین کلمات بیان کرده و انرا به اوج رسانده است
وشایق در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:
با سلام ( سعدی خیال بیهده بستی امید وصل هجرت بکشت و وصل هنوزت مصور است ) سعدی از عرفایی است که بسیار از هجر نالیده است و همیشه یاداور لحظه های شیرین وصل بوده و همه ارزویش این بوده که هجرانی در کار نباشد اما بسیاری از عرفا از وصل و هجران فارغ بوده اند و خواست دوست را ترجیح داده اند اگر دوست وصل خواهد بسندیده اند و اگر هجران خواست او بوده بر دیده منت نهاده اند ( یکی درد و یکی درمان بسندد یکی وصل و یکی هجران بسندد من از درمان و درد و وصل و هجران بسندم انچه را جانان بسندد ) (ماییم و در میکده تا یار چه خواهد دلبسته انیم که دلدار چه خواهد صد شکر کز الایش کثرت برهیدیم در عالم وحدت دل بیدار چه خواهد ما را هوسی نیست که در میکده شادیم در سینه دگر اه شرر بار چه خواهد دل خون شدو جان رفت ز گف در ره جانان از ما دگر ان دلبر عیار چه خواهد ما عقل رها کرده و سر گشنه و مستیم از می زدگان عاقل هشیار چه خواهد هر کس بد ما گفت نرنجیم و ندانیم ان بی خبر خام از این کار چه خواهد گر نور ببخشند و نبخشند غمی نیست ماییم و در میکده تا یار چه خواهد )
صابر در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:
پس بی شک جناب مولانا در تمامی ابیات از اشعار زیر به شراب و مستی و در کل به اثرات سوء مصرف الکل اشاره داشته اند:
پیوند به وبگاه بیرونی
ممنون از آقای رسته که چشم و گوش ما را باز کردند.
آسوده باشید که رسالت بر شما تمام شد!
همچون رسالت فردی که به جستجوی جان، جسم را به زیر تیغ می برد و در نهایت هلاک می کند.
شما کلمه افیون را به زیر تیغ برده و کشتید.
بی شک اکنون در آن چیزی جز تریاک یا مورفین و مشتقات آن نمی یابید.
احمد فرخ تبار در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۱ - لوح عبرت:
ور ندانی از کرزوس .... لطفا تصحیح شود
وشایق در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:
با سلام در بیت اول سعدی چه افسوسی می خورد برای کسانی که روی او را ندیده اند برای کسانی که یا او را انکار میکنند و اصلا قبول ندارند که خدایی هست و یا قبول دارند ولی به صورت اسمی که عملا در زندگی انها تاثیر نداردکه مصرع اول شامل هر دو گروه میشود ( افسوس بر ان دیده که روی تو ندیدست ) اما اگر کسی ان روی زیبا را دید محال است که توجه به زیبا روی دیگر کند زیبا رویان را می بیند اما ان زیبایی را از او میداند ( یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدست ) و در بیت دوم می فرماید اگر ان کسانی که روی او را دیده اند ان چهره را نقاشی کنند بقیه خواهند دانست که چرا دیوانه روی او جامه دریده است ( دانند که دیوانه چرا جامه دریدست ) خلاصه اینکه اگر او را باور کردی و با حضور او زندگی کردی بسیاری از معیارهای تو عوض میشود غم رخت بر میبندد و شادی مدام جایگزین ان میشود ( جز نور خداوند هویدا دگری نیست هر جای به هر سو جز او جلوه گری نیست )
رشید در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۸ - دزد و قاضی:
اشعار پروین بسار زیباست هر وقت شعر پروین اعتصامی را می خوانم غرور خاصی بهم دست میده
دوستارانش شعر کعبه دل و بیمار را بخونن قشنگه
سهراب در ۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸:
کیانوش ، احسنت بر تو باد احسنت . از شعر مولانا مست شدم و از حاشیه ی تو سرمست
روفیا در ۱۰ سال قبل، جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷: