گنجور

حاشیه‌ها

حسین دوست محمدی در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

سلام ممنون از شما بابت این مطالب زیبا. من سر رشته زیادی از ادبیات ندارم و شغل و تحصیلاتم فنی و مهندسیه ولی علاقه زیادی به اشعار عرفانی دارم و از مطالب دکتر دادور بسیار استفاده کردم همچنین از شعر زیبای آقای رامین راقب که نشان از باطن زیبای ایشون داره و اشاره به صراط مستقیم مولا علی.

دکتر ترابی در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

با پوزش و البته امید بخشایش سهو القلم را که اندک هم نیستنداصلاح میکنم

گنجوریان شمس گروه ، طایفه، دسته
مرکب پیشوندی یک سا ل بر گذشت

بوستان قرار دادن اوج بر گذشطه

دکتر ترابی در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

گنجعریان گرامی جنابان گوهری سمش و دیگر سرورانی که بر خوانش بیت نخست به شیوه خود پا میفشارند
مانا البته در دل شاعر است و د ست ما از داما ن حکیم کوتاه. مگر دوستی از دوستان گنجور که خواجه شیراز را به خواب می بیند و باشاعر گفتگوها دارد کمک کند!!ورنه چاره ای جز جستجو در فرهنگها و شواهد بزرگان شعروادب نخواهیم داشت.
اینست آنچه این کمترین از فرهگها و شواهد گرد کرده انست بخوانید ( ار حوصله دارید ) و خود به داوری بنشینید

نخست اندر ماناهای بربا زبر و پیش و زی:
بلندی، بلای ، زبر ، روی ، سر.
بر مخفف برند،، بر مخفف برند
بر گروه ، طایفه، دست
بر راستگو، راست سوگند مهربان
بر دشت، زمین خشک مقابل بحر
بر نامی از نامهای باریتعالی
برو بوم سرزمین میهن
بر یخ نوشتن کار بیهود کردن
بر ریشه بریدن جداکردن ورقهای بازی
بر بر درخت میوه، بالابلند ، نزد ،نزد ، پیش هنگام
سینه آغُوش
بر حٔفظ کردن
و اما مدارک معتبر:
برگذشتن ( لغتنامه مصدر مرکب پیشوند)طَی شد، سپری شده
اگر چاهساری که بی آب گشت
فراوان بر او سالیان بر گذشت فردوسی
یکسال برگذشط که زی تو نیافت بار
خویش تو آن یتیم نه همسایت آن فقیر ناصر خسرو
چون بر این قصه بر گذشت شبی
رو چو عنقا نشان نداد کسی نظامی
بایزید می گوید: دویست سال بر بوستاب بر گذِدچون ما گلی در رسد تذکره او لیا
تجاوز کردن فزون تر شدن
زسیم سره خایه، سدبارهشت
که هر یک به مثقال صد بر گذشت اسدی
پسر چون زده بر گذشتش سنین
زنامردمان گو فراتر نشین سعدی

عبور کردن،، رد شدن ، پشت سر قرقر دادن
یک روز به نزدیک آن چهار دیوار بر گذشت، و اورا قصه آن دیوار و مردمان بگفتند تفسیر طبری
خاقان بگریخت و مردا ن آز آنجابر گذشت، و آن شهر پس و پیش خود کرد ترجمه بلعمی
نبام خداوند جان ء و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرتد فردوسی
بدیدم اگر بگذرد بر تو راه
زبانی مکن، بر گذر بی سپاه فردوسی
چون از سر سدره بر گذشتی
اوراق حدیث در نوشتی نظامی
وقتی بر مستی بر گذشت، دهانش آلوده بود، آب آورد و دهان مرد بشست تذکره اولیا
محل و قیمت خود آن زمان بدانستم
که بر گذشتی و مارا به هیچ نگرفتی سعدی
از کفتار کسی بر نگذشتن، پذرفتن گفتار کس
مر اورا همه پاک فرمان برید
زگفتار گودرز بر نگذرید فردوسی

بالاتر رفتن برتر رفتن
بیامد شهنشاه از آنسان به دشت
همی تاجش از مشتری برگذشت فردوسی

خروشیدن تازی اسبان به دشت
زبانگ تبیره ، همی بر گذشت فردوسی

مخور اندوه که ازاینجا همی بر گذری
گرچه ویرانه است این منزل ما یا بنواست. ناصر خسرو
از مزاح بر گشتن به قول امروزیها از شوخی گذشتن
بپوشید باید یکایک سلیح
که این کار ما بر گذشت ازمزیح فردوسی
از اوج بر گذشطه، به حد اعلای بلندی رسیده
وآن خط ز اوج بر گذشته
طفل اس به میل باز گشه نظامی
چشم پوشیدن
چون بر گذری ز خود پرستی
در خود نه گمان بری که هست نظامی


باشد که مانیز از خودپرسی بر گذریم

خط در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳:

هر کس شاهنامه فردوسی را سانسور بکند با مرگ روبه رو خواهد شد .

محمد حسن شرفی در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۳ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۲:

با سلام و سپاس از زحمات شما لطفاً این غزل را به بخش غزلهای بی‌گمان و اصلی حافظ ببرید چون قطعاً از حافظ است و مشکل این بوده که از ابتدا در تصحیح قزوینی-غنی نیامده اس. در 29 نسخه از نسخ قرن نهم هجری قرن نهم آمده از جمله نسخ مورخ 801، 813، 822، 824، 825، 817-838، 834، 839 و 843

علیرضا در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

گوهری جان. آیا در جای دیگر شاهنامه مورد دیگری را سراغ داری که فردوسی بر رابه معنای میوه به کار برده باشد؟ اگر هست من حرف تو را می پذیرم، اما اگر نباشد حرف تو را اگر حتا به غنای شاهنامه کمک کند نمی پذیرم. شاهنامه را همان گونه که هست باید خواند و شناخت، نه با تاسیر شخی!

فاطمه در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹ - دیدار آشنا:

شرح اشعارو از کجا میتونم ببینم؟؟؟؟

بنده خدا در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:

حال سوالی که برای بنده پیش آمده اینست که چگونه ممکن است که مولوی این شعر را گفته باشد در حالی نزدیک به یک قرن با هم فاصله زمانی داشته اند.
چیزی که به ذهن ناقص یناه میرسد اینکه در کتاب سوانج این اشعار یحتمل بعدها اضافه شده است و ...

Hamishe bidar در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

با سلام خدمت بانو مینا
خیاط روزگار به بالای هیچ مرد
پیراهنی ندوخت که آن را قبا نکرد
بنگر هزار گول سلیم اندر این جهان
دامان زر دهند و خرند از بلیس درد
گل‌های رنگ رنگ که پیش تو نقل‌هاست
تو می خوری از آن و رخت می‌کنند زرد
ای مرده را کنار گرفته که جان من
آخر کنار مرده کند جان و جسم سرد
خود با خدای کن که از این نقش‌های دیو
خواهی شدن به وقت اجل بی‌مراد فرد
پاها مکش دراز بر این خوش بساط خاک
کاین بستریست عاریه می‌ترس از نورد
مفکن گزافه مهره در این طاس روزگار
پرهیز از آن حریف که هست اوستاد نرد
منگر به گرد تن بنگر در سوار روح
می‌جو سوار را به نظر در میان گرد
رخسارها چون گل لابد ز گلشنیست
گلزار اگر نباشد پس از کجاست ورد
سیب زنخ چو دیدی می‌دان درخت سیب
بهر نمونه آمد این نیست بهر خورد
همت بلند دار که با همت خسیس
چاوش پادشاه براند تو را که برد
خاموش کن ز حرف و سخن بی‌حروف گوی
چون ناطقه ملایکه بر سقف لاجورد
مولانا دیوان کبیر غزل شمارهٔ 869
در عجبم از کسی که عمر طلا میدهد و از ابلیس درد میخرد.
یکی از مهمترین اصول اسلام اخلاق است. هم در قرآن و هم در روایات در این باب سفارش بسیار شده است.
خلق انسان چون از درون میآید از ذات انسان خبر میدهد.
اگر کسی ادعای مسلمان بودن داشت و خلق محمدی نداشت میتوان نتیجه گرفت که این انسان فقط در زبان با اسلام موافق است ولی نه با دل. همین نشان است که او منافق است. آن ملعون که فرق امام علی (ع) را شکافت (ابن ملجم) هر شب نماز شب میخواند. آن ملعون (شمر) که سر سید الشهدا امام حسین(ع) را برید هم نماز شب میخواند.
با درود و عرض ادب!

ناشناس در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۳۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:

با سلام
رمل و اسطرلاب و ستاره؟!!
شما را به خدا، آخر این چه برداشتی است که از این اشعار دارید. شما که فرق میان رمل و اسطرلاب را نمیدانید چطور اینگونه قاطع بر علیه شان نظر میدهید و به سخره شان میگیرید.(که اگر میدانستید این دو را از پی یکدیگر نمی آوردید.) کجای اشعار فوق حکیم طوس از "رمل" یاد کرد که شما دیدید و ما نتوانسیم ببینیم؟!
علم نجوم، که علمیست بسیار شریف در ایران باستان مورد توجه بزرگان بوده است. تنها موبدان و فرزانگان از آن آگاهی داشتند. اگر در این ابیات به دقت بنگرید میبینید که رستم فرخزاد هم از آن خردمندان بوده است:
که رستم بدش نام و "بیدار بود" / "خردمند" و گرد و جهاندار بود
ستاره شمر بود و "بسیار هوش" / به گفتارش موبد نهاده دو گوش
حال چطور فردی را که خود راوی (حکیم طوس) با صفاتی چون: "خردمند"، "گرد"، "جهاندار"،"بسیار هوش"و... خطاب کرده است، شما "بدون اعتماد به نفس" و "ناآگاه از فنون جنگاوری" میدانید؟!
در اینکه با خواندن این نامه خاطر شما نیز همانند بنده و سایر دوستان از شکست ایرانیان در مقابل اعراب آزرده می شود شکی نیست، اما حقیقتاً انصاف هم نیست که دامان یکی از بزرگان این سرزمین را به لکۀ ننگ بزدلی و ناآگاهی بیالاییم.
هر جا که ذکری از اسطرلاب باشد منظور بهره گیری از علم نجوم (دانش تأثیر ستارگان) است و نه علم رمل! فرزانگان ما از دیرباز به این دانش اشراف کامل داشتند و به نیکی دانسته بودند که در دنیا همه چیز را به اختیار آدمی قرار نداده اند و تقدیر همواره در سرنوشت آدمیان دخیل است. آنان علم نجوم را برای دانستن این تقدیر رقم خورده مورد استفاده قرار می دادند. نمود بارز این اندیشه را می توانید در بازی نرد که بر طبق افسانه های ایران زمین توسط بوزرجمهر حکیم ابداع شده است، مشاهده کنید. بازی نرد در مقابل بازی شطرنج که توسط هندوان ابداع شده بود قرار میگیرد. بازی شطرنج صرفا بر مدار اختیار و تعقل آدمی است. اما نرد عامل تقدیر را نیز دخیل میداند. شما مختارید اما در دایره اجبار تاس! (در شاهنامه حکیم طوس نیز به داستان رویارویی ایرانیان و هندیان اشاره شده است- پادشاهی کسری نوشین روان)

در اشعار فوق نیز رستم فرخزاد فرجام کار را با استفاده از دانش نجوم میبیند. اما همانطور که در متن شعر نیز آمده است وی برای دفاع از کشور قدمی پس نمی نهد، و سرانجام نیز در نبرد با تازیان کشته می شود.

علیرصا در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۱ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:

آقای روحی درست می گویند اما از قدیم گفته اگد در مثل مناقشه نیست به مثل ها همانگونه بوید نگرزیست که عموم مروم به آن می نگرند البته عنصر زمان را هم باید در نظر گرفت هر چیز را که از زمان ومکان خودش دور کنی مفهومش از بین می رود. کوزه ای که شاعر مثال آورده است خاص آب بوده بعدها اشکال دیگری از آن برای چیزهای دیگر ساخته اند وشاید امروزه برای بنزین و سنگ خاک و...... ساخته باشند !!! که آن بندگان خدا نیستند که مثل خود را تغییر بدهن!

مینا در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶:

علیرضا خان
مختل نیست چند بار بخوان روان میشود
ولی نکته ای هست درین رباعی و آن تحریم قربانی کردن است و اینکه حاجی برای بردن نفعی در آخرت و نامی و نانی در دنیا به حج می رود نه به خاطر دوست که دوست نمی شناسد جز خویشتن خویش ، چه رسد به قربانی شدن در ره دوست.

علیرصا در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷:

میکده در این جا همان خانقاه است جایی که دراویش در آن به سیر و سلوک می پردازند ولی در دید دراویش زاهد نقطه مقابل وملامتگر آنان است جایش در خانقاه نیست از این از بودن او در این مکان تعجب شده و گویی زاهد که عمری درمقابل عارف بوده واو را به داشتن این مسلک ملامت می کرده حالا به خانقاه آمده وآن می مدهوش کننده خدایی را نوشیده وچشم حقیقت باز کرده که راه های منتهی به خدا یکی نیست در این راه نباید تنگ نظری وتحجر به خرج داد و دیگران را محکوم کرد در تاریخ می خوانیم که فقها در زمانی فردی مانند ملا صدرا یا امام خمینی را محکوم به مرگ یا تخطئه کردند ولی گذشت زمان اثبات کرد که اینان بر حق بودند.در قاموس عرفا می و مستی سنبل عشق به حصرت حق است چرا که عشق به خدا انسان را نه تنها از دنیا و ما فیها که از خودش هم بیخود می کند.

مینا در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

بیدار گرامی
درود بر شما
روی سخنم با شما و جناب محدث است
نقش بر آب می زنید
هم سخن با کسی هستید که جز خود نمایی و خود بینی ، کبر و تنفر ، غرور و خود بزرگ بینی در او نمی یابید
گمان نکنید این سخن از روی کینه است که از خوشحالی ست که حاشیه نویسان چنین نامردمان را بهتر بشناسند
جواب او را به جناب محدث ببینید که چگونه باتحقیر در صدد بزرگ نمایی شخصیت نا داشته ی خویش است
چند دوست اندیشمند و فرهیخته و شاعر به خاطر همکلام نشدن با چنین آدمی از گنجور بریدند که بزرگ منشی آنان با کوته نظری وبی شخصیتی نامردمی مسلمان نما هم سان نمی بود
سخن کوتاه آنکه : دیری نمی گذرد که هم جناب محدث و هم بیدار گرامی راه دوستان از گنجور بریده ی مارا ترجیح دهند
که مباد آنروز
با احترام

علیرصا در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴:

در مصرع آخر مساله یا مسئله اشتباه چاپی است

علیرصا در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶:

در مصرع چهارم قربان سازد وزن شعر را مختل کرده اگر به جای آن قربانی کند باشد روان تر است

کمال در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۳۸:

باسلام،وتقارن روزفرهنگ عمومی
جمع دوبیتی فوق: 5322
بدرود

دانیال در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۸ - در مدح حسین‌خان صاحب اختیار:

""چرادرکتاب هشتم فقط 5 بیتش امده""
دلیلش اینه که بقیه ابیات مفهوم خیلی سنگینی دارند و مولف کتاب فقط ابیاتی رو گزاشته که درکش برای دانش اموز اسان باشه و دانش از بتونه خودش اونو معنی کنه .

روفیا در ‫۱۰ سال قبل، پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

درود محدث گرامی
ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید
خم ابرو که تو داری به همه کس بنمایم
این بی مایه هرگز داعیه عرفان نظری و عملی نداشته ام.
ولی باور کنید یا نه هر چه نگاشتم حاصل نگاه و تجربه شخصی خودم و انسان های عاشق بود. همگی از بوته آزمایش گذشته بودند. بنده تنها یک آدم ساده هستم که زیبایی و شکوه را در سادگی یافته ام و دوست دارم دیگران را در زیبایی این نگاه و این شیوه زندگی با خود شریک کنم. این ثروتی است که با تقسیم کردن کاستی نیابد و من در تقسیم آن با همسفرانم اشتیاق فراوان داشتم.
نیاز حقیقی ما آدم ها و جامعه کنونی ما نظرات ثقیل و تخصصی عرفانی نیست.
ولی بی تردید همه ما نیاز داریم دنیای پیرامون خود را بشناسیم و از قوانین حاکم بر آن سر در آوریم.
حال شما نامش را بگذارید عرفان عملی،
من میگویم شناخت دنیای اطراف،
چه فرقی دارد؟
شاید هم راست بگویید.
به هر حال از خاموشی کوچکی چون من به هیچ کجای این جهان بر نخواهد خورد.
شاید هم خاموشی را برگزیدم تا جای عرفایی که برشمردید را تنگ نکرده باشم.

۱
۴۲۰۶
۴۲۰۷
۴۲۰۸
۴۲۰۹
۴۲۱۰
۵۶۱۸