گنجور

حاشیه‌ها

حسین در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶:

سرو =نماد ازادگی(در بندهش گفته شده خداوند به ایرانیان فر ازادگی داد)
سرو= کشش به سمت اسمان(خدا)=نماد زرتشتی
گلبانگ پهلوی=زبان متون باستانی و متون زرتشتی
اتش=پاکیزه ای که هر چیز را پاک میکند،منشا نور،جلوه خداوند به صورت نور=نوالانوار حکمت اشراق حضرت سهروردی بر پایه حکمت خسروانی ایران باستان
غزلهای پهلوی= شعرواره هایی به زبان پهلوی=گاتهای حضرت زرتشت
جمشید=صاحب فر شاهی
اورنگ=تخت، فر
اورنگ خسروی=فر شاهی = خوره کیانی
دهقان سالخورده=دعوت زرتشت به یکجا نشینی و کشت و زرع بجای هرزگی دروزان کرپانها
جز از کشته ندروی=بدی جزای بدی و نیکی پاداش نیکی است(از اموزه های حضرت زرتشت)
این همه اشارات که پشت هر کدام از انها تربیت و حکمت ایران باستان و زرتشتی جلوه گری میکند کافی نیست
پیام شعر هم بماند که انگار حضرت حافظ گاتهای حضرت زرتشت را بازنویسی کرده
بهتر بود به جای این اتهامات و اوهام جناب مطهری از خود میپرسد نکند بهود و نصارا را هم تحت تاثیر زرتشت بوده اند و پی به عظمت سرزمینی برد که منادی یکتا پرستی از هزاران سال پیش بوده است
تعجب میکنم چگونه میتوان خداپرست بود و به زرتشت(زرتشت اصیل و نه زرتشت درباری شده ی ساسانی و امیخته با زروانیت) دهن کجی کرد
پاینده سرزمین مقدس ایران

عباس در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:

مصراع آخر بیت آخر ( یارب چه گدا همت و شاهانه نهادیم) صحیح می باشد. لطفا اصلاح شود تا دوستان در معنای غزل دچار اشتباه نشوند.

عیسی در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

پوزش بابت اغلاط املائی مخصوصا اغماظ.

عیسی در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

در اینجا دو موضوع عمده وجود داره. اول اینکه عده‌ای سعی می‌کنند تا کلا با نفی حافظ و وجوه عرفانی-مذهبی برخی ابیات حافظ به القای تفکر ساختگی خودشون درجهت سطحی قلمداد کردن ابیات پرمحتوای این شاعر بپردازن. در این مسیر از توهین ببه مقدسات هم حتی پرهیز ندارن. من فکر می کنم مذاکره و حتی خواندن این افراد برای بحث امر بیهوده‌ای باشه. اما موضوع دوم برمیگرده به افرادی که در تفکیک مذهبی شعرای ما سعی بر اهل تسنن خواندن حافظ می کنن و مطلوب اونها هست تا حافظ رو در دایره شعرای اهل تسنن قرار بدن. گاهی درمورد یک شاعر با بارداشت از شرایط جغرافیایی و ابیاتش براحتی میشه تصمیم گرفت. مثلا راجع‌به مولانا. فکر نمی کنم شخصی یک بار مثنوی رو بخونه م نتیجه نگیره که مولانا اهل تسنن بوده. راجع‌به حافظ بوضوح چنین نتیجه‌گیری‌ای برمبنای اشعارش کاملا اشتباهه. من خیلی سعی کردم تا این حاشیه رو ننویسم. اما در موازنه‌ای که پیش خودم انجام دادم به این نتیجه رسیدم که این کم‌کم این نتیجه‌گیری راجع‌به اهل تسنن بودن حافظ درحال القا شدنه و این موضوع بسیار عمیق‌تر از تفسیر اشتباه یک غزل حافظ هست و قابل اغماظ نیست. ابیاتی که نشوندهنده شیعه بودن حافظ هستن بسیار بسیار بسیار زیادن و نمونه‌هایی توسط برخی عزیزان به نوشته دراومدن ذیل این غزل. کاملا مشخصه که ایجاد تنش احساسی با یک پوسته "خواهش می کنم حرف من رو بپذیرید" نمیتونه اثبات کنه که حافظ اهل تسننه. درمقابل این تلاش پوچ، ابیات حافظ در حال فریاد زدن هستن که مذهب وی چی هست.

Mas Hspr در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:

تصنیف دلبرا، آواز: حمیدرضا نوربخش و آهنگساز: پرویز مشکاتیان بسیار زیباست.

مجتبی خراسانی در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۵ - زاری کردن مجنون در عشق لیلی:

بسم الله الرحمن الرحیم
شنیدستم که مجنون دل افکار/چه شد از مردن لیلی خبر دار
گریبان چاک زد با آه و افغان/به سوی تربت لیلی شتابان
در آنجا کودکی دید ایستاده/به سر عمامۀ مشکین نهاده
نشان مرقد لیلی از او جست/پس آن کودک برآشفت و بدو گفت
که ای مجنون تو را گر عشق بودی/ز من کی این تمنا می نمودی؟
برو در این بیابان جستجو کن/ز هر خاکی کفی بردار و بو کن
ز هر خاکی که بوی عشق برخاست/یقین کن تربت لیلی در آنجاست
هزار سال گذشت از مصیبت مجنون
هنوز مردم صحرا نشین سیه پوشند
بابا فغانی شیرازی

محمود گرجی در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۸ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۲۵:

"مخالفان تو موران بدند" صحیح است نه موارن.

Hamishe bidar در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

جناب ناشناس؛ ایشان فرمودند:
“آخر جان من کسی که هوای می و مطرب می کند که همزمان یاد آئمه نمی افتد”
بنده حقیر حدیثی از حضرت نقل کردم که بگویم که میشود هوای می و مطرب کرد و همزمان یاد مولا افتاد!
البته شراب طهور!
با احترام!

ناشناس در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

ناباور گرامی هم همین را گفته بود که از او ایرادگرفتی
کجای کاری عزیزم

زهرا حکیمی بافقی در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی داراب دوازده سال بود » بخش ۴:

علاوه بر مورد یاد شده ی فوق، در خصوص نبود پدیده ی طلاق در شاهنامه،از دیگر مواردی که اهمیت نهاد خانواده در شاهنامه را می رساند، می توان به موارد زیر اشاره نمود:
توصیف مقام خانواده ی نبوت، هدف مند شدن کار و تلاش اشخاص، ارتباط اشخاص با دین، رسیدن به آرامش، وجود زنان دارای ازدواج مجدد، تأکید بر تشکیل خانواده با دیده ی باز، مشورت با فرزند در امر ازدواج، کوشش برای برپایی بنیاد خانواده، شرح داستان های اجتماعی_خانوادگی، مطابقه هایی از آموزه های اخلاقی اسلام در شاهنامه، و ضرب المثل های تربیتی _ خانوادگی شاهنامه. توضیح بیشتر رجوع شود به:
بررسی نهاد خانواده در شاهنامه. زهرا حکیمی بافقی. اصفهان: بهچاپ. 1391.

رضا تنها در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت می‌راند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر می‌کرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بی‌کدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوم‌اند ملعون نه‌اند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:

گامهای مولانا بسوی اسمان بسیار بلند است و همراهی با او برای من عوام
امری است دشوار . در باب گناه_ همیشه بیدار عزیز _حافظ پیامبر گناه شناسی است و چقدر زیبا فرموده است مباش در پی ازار هرچه خواهی کن _که در شریعت ما غیر ازاین گناهی نیست .وقتی به بیت لسان الغیب می نگرم هفت رذایا اخلاقی که مولانای عزیزدر دفتر ششم به ان پرداخته در ذهنم تداعی می شود .چرا که سر منشا هفت رذیلت اخلاقی در مردم ازاری است .این هفت دروازه به سوی دوزخ شامل غرور ،حرص،ولع،شهوت،حسادت،خشم و عداوت است .اژدهای هفت سر دوزخ بود _حرص تو دانه ست و دوزخ فخ بود

زهرا حکیمی بافقی در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی داراب دوازده سال بود » بخش ۴:

نبود پدیده‌ی طلاق:
اهمیت و تقدیس نهاد خانواده در شاهنامه تا بدان پایه است که در برابر پنجاه و پنج مورد ازدواجی که صورت پذیرفته، حتی یک مورد طلاق نیز دیده‌نمی‌شود. تنها یک نمونه انصراف از روابط زناشویی وجود دارد که البته می‌شود آن را به گونه‌ای، همسرآزاری به‌شمار‌آورد و آن نمونه، مربوط به ناهید دختر فیلقوس، قیصر روم، و همسـر داراب است که داراب، پس از پیوند زناشویی، او را بدان بهانه که بدبوی دهان بود، به خانه‌ی پدر بازفرستاد :
دل پادشــــا سرد گشت از عروس فرستــــاد بـــازش بر فیلقوس
(ج6 ،ص379 )
بررسی نهاد خانواده در شاهنامه ی فردوسی. زهرا حکیمی بافقی. اصفهان: به چاپ. 1391.

قیس در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۳ - اشارت به بت:

نمی دانم از چه جهت در قسمت اول متن بنده قسمت هایی از مطالب حذف گردید!! ولی به هر جهت تصحیح می کنم: اگر اربابش آیینه را به او نمی داد، فریاد و فغان می کرد که می خواهم خود را ببینم و اگر آیینه را به او می داد باز هم فریاد و فغان برمی آورد که این چه چهره ی زشتی است که من دارم!.

قیس در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۳ - اشارت به بت:

جناب سعدی در شعر زیر اشاره ی لطیفی به این نکته کرده اند که شاهدان زیباروی چون آیینه اند و آنها که اندیشه ی ناپاک در دل دارند و از (درون) زشت و ناموزونند نباید در شاهد(و به طور کلی در هر چیز زیبا) نظر کنند زیرا چشمانشان بجای مشاهده ی زیبایی تجلیات جمال الهی، به ظهور شهوات و سودهای شیطانی خود می افتد که در باطن آنهاست و با دیدن شاهد، از ایشان زشتی به ظهور خواهد رسید {شاهد آیینه است ، آن کس را که روی خوب نیست ※ گو نظر بسیار در آیینه ی روشن مکن} {رستگار باشید}

Hamishe bidar در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

"آخر جان من کسی که هوای می و مطرب می کند که همزمان یاد اائمه نمی افتد"

قیس در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۳ - اشارت به بت:

یک نکته اندر معنی شاهد بازی: در کمدی طوفان ، آخرین اثر شکسپیر غول زشت رویی است به نام کالیبان که به اصرار از اربابش که یک جادوگر بود درخواست می کرد تا آیینه اش را به او بدهد تا چهره ی خود را در آن ببیند...، اگر اربابش آن را به او نمی داد، فریاد و فغان می کرد که <> و اگر رخصت می داد باز هم فریاد و فغان می کرد که <> و می خواست آیینه را بشکند...

Hamishe bidar در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۷ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۲ - تمثیل در اطوار سیر و سلوک:

درمنطق‌الطیرِ عطار میخوانیم:
شیخ سمعان پیرعهد خویش بود
در کمال از هرچ گویم بیش بود
واقعاً که این داستان آدم را به تنبه می آورد

قیس در ‫۱۰ سال قبل، جمعه ۶ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۲ - تمثیل در اطوار سیر و سلوک:

دین عشق={ از کعبه کلیسا نشینم کردی ※ آخر در کفر تو بی قرینم کردی ※ بعد از دوهزار سجده بر درگه دوست ※ آخر ای عشق چه بیگانه ز دینم کردی}= مبادا تنها به عقیده ای خاص پایبند بوده و عقاید دیگران را کفر بدانی ، که در این صورت زیان می بینی و بلکه علم به حقیقت مساله را از دست خواهی داد...، پس باطن خود را هیولا و ماده ی تمام صورت ها گردان ، از آن جهت که خدای تعالی برتر و والاتر از آن است که در انحصار عقیده ای خاص واقع شود. چه خود می فرماید: <> {فصوص الحکم؛ ابن عربی} <<رستگار باشد عزیزان}

۱
۴۲۰۵
۴۲۰۶
۴۲۰۷
۴۲۰۸
۴۲۰۹
۵۶۵۰