علی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۱۴:
واقعا عجب اعجوبه ای بوده این مهستی. به نظرم جزو معدود شاعران واقعی بوده که نظم نمی بافته و از دل شعر میگفته
علی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۶ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۰۵:
باآنکه چهار ترک را یک "زه" بس
علی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۰ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۳۳:
خیلی رباعی زیبایی بود. مخصوصا ایهامی مصرع آخر: آن طاق که جفت است!
روفیا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:
پس از برخواندن همه دلایل مذمت روستا از دیدگاههای گوناگون ، یک روستایی به اقتضای شغلش که با آب و گل کلنجار میرود فرصت کنش و واکنش با آدمیان را کمتر در اختیار داشته و طبیعی است که اندیشه هایش به سبب طبیعت ساده و انفرادی کار و زندگی اش بالغ نشوند . به عبارتی premature باقی مانده و developed نمی شود .
فرض کنید در کلانشهری مثل تهران اگر رانندگی ندانید دشواری هایی خواهید داشت .اگر رانندگی بدانید ولی مسلط نباشید بدون شک تصادف خواهید کرد . پس ناگزیرید در آن مسلط شوید . اگر با وجود تسلط راننده نامسلط دیگری موجبات تصادفتان را فراهم آورد ناچارید با او گفتگو کنید . اگر اصول اولیه یک گفتمان منطقی و پیچیدگی های جامعه شناختی شهر تهران را ندانید در حل این اختلاف نه چندان مهم به مشکلات جدی بر خواهید خورد . این در حالی است که یک روستایی شاید به هیچ یک از این مهارتها نیاز چندانی نداشته باشد و بقایش بدون کسب این مهارتها نیز تامین شود .
صرفنظر از مقایسه شهر جغرافیایی و روستای جغرافیایی بر این باورم مولانا در اینجا به مقایسه شهر وجود و روستای وجود پرداخته است . و روستای وجود هر آنجاست که ما جز آب و گل در آن چیز دیگری نبینیم . بسان آن روستایی که صدای خر خود را از میان صاعقه و طوفان شناخت ولی انسانی را که بارها مهر او شامل حالش شده بود نشناخت ! و شهر وجود هر جاییست که ما در آن در تعامل با انسانها حقیقت و خدا را ببینیم .
سعید در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۶ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:
بی نظیره این غزل.
مثل خود جناب شیخ ...
کسرا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳:
مگه میشه این شعر رو دوست نداشت... بنظرم اوج هنر شاعر توو این شعر بیت های اول و ششم است...
کسرا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳:
شیفته و مبهوت 2 بیت اول این جاویدان شعرم... بقدری زیباست که ساعتها در فکر فرو میبرد شنونده و بیننده خوش سعادت این شعر رو... من عاشق بیت های آغازین این شعرم... زنده باد سعدی خداوندگار عشق و ادب و معرفت
کسرا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:
پیش از آب و گل من در دل من مهر تو بود
با خود آوردم از آن جا نه به خود بربستم...
چقدر زیبا و دلنواز...
حضرت سعدی 1 بیت دیگر هم از شعری دیگری دارند که همین معنی رو میده تقریبا...
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی...
این 2 بیت از شاهکارهای سعدی بزرگوار است... 2 بیت هم معنی اما متفاوت...
فرد در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۵ دربارهٔ هجویری » کشف المحجوب » مقدمات » بخش ۲ - فصل:
جوانمردی راهنمایی بفرماید که مثبت به فتح باء خوانده شود یا به کسر باء؟ گمان بنده به فتح باء است.
بابک در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:
با سلام،
هشت قرنِ آن که مسجل شده تا نود و دو دیگر بگذرد و ببینیم همچنان خواهد ماند یا خیر، آری یک دو بلبل دیگری چون او آمدند ولی در باغی دگر.
در تمامی غزل از ابتدا تا انتها یار را ستوده و در مدح او گفته، حال چون بلبلی که خود را از شوق دلدار دیوانه وار به هر در و دیواری میزند از او تمنا می کند تا بلکه نیم نگاهی بدو بیاندازد.
فرد در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک:
در بیت "گفت پیغامبر که هر که سر نهفت" کلمه پیغمبر وزن روان تری دارد تا پیغامبر
وشایق در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:
با سلام منظور از مو یا گیسو و یا زلف در ادبیات عرفانی و در عرفان عالم ماده و کاینات است یعنی تمام کثرات این عالم تعبیر به موی دوست شده است واین مو انچنان زیاد و بر بشت است که صورت زیبای او را بوشانده و نمی گذارد نامحرم این روی زیبا را ببیند و فقط اهل نظر و افراد باک قادر به دیدن ان زیبا رو هستند ( چه رعنا و چه زیباست ترا رو چه ناز است در ان دیده و ابرو ) و سعدی یکی از ان افرادی است که از بس این همه مو ان صورت را دیده و در ان سلسله گرفتار امده که (سلسله موی دوست حلقه دام بلاست هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست ) و با شوق خطاب به معشوق میگوید اولا تو از ورای این گیسو ظاهری و ثانیا اگر هم بخواهی خودت را بنهان کنی نمیشود چون بوی مشک این مو راز ترا اشکار میکند ( هو الظاهر ) و خلاصه اینکه سعدی میگوید خدا انچنان اشکار است که قابل انکار نیست و اگر چشم باز نمایی او را همه جا و در هر زمان می بینی ( چشمها را باید شست جور دیگر باید دید ) و اما نکته ای که دوستان در حاشیه مطرح کرده اند که سعدی خود ستایی کرده است باید عرض کنم که عرفا وقتی به مرحاه کمال میرسند که از انها خودی نمانده باشد و فنای در او شده باشند بنابراین اگر میبینید حافظ یا سعدی یا نظامی و یا .... چیزی گفته اند که از ان بوی خودستایی می اید در واقع در حال ستایش محبوب خود هستند و میخواهند بگویند در مورد زیبایی و خوش خلقی یار ما بیش از این نمی توان گفت و هر کس هم چیزی بگوید از این چهار چوب بیرون نخواهد بود
sasha mft در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
با سلام خیلی ممنون میشم در مورد مصرع :
از عشق گشته دال الف بیعشق الف چون دالها
توضیح داده بشه
حسین در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۳۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰:
سلام
متاسفانه عادت بعضی ها شده که هر اندیشه و اعتقادی رو به زور به اندازه ی قالب ذهنی و اعتقادی خودشون بکنن و به این صورت خیالشون از بابت دین و ایمان و... خودشون راحت بشه
کلام خیام بسیار واضح و بسیار هم منطقی است. لزومی به تفصیل و تاویل نیست
اگر کسی واقعا میدونه که آمدن و رفتن از بهر چه بود، هنوز هم بعد هفتصد هشتصد سال دیر نشده... بفرمایید عرضه کنید تا ما هم بدونیم... به گوش خیام عزیز هم میرسونم که حرفشو پس بگیره
واقعیت اینه که هیچ دین و آیینی هنوز پاسخی به این سوالات ندادن... فقط یه سری حرفهای سطحی و بی معنی مثل "الا لیعبدون" و... که باز انسان رو توی سردر گمی خودش رها میکنه
حسین در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲:
استاد حسین خواجه امیری ( ایرج ) با تار استاد جلیل شهناز و همراهی استاد ناصر افتتاح این غزل را به زیبایی تمام در ماهور و در تلویزیون ملی ایران اجرا کرده اند.
سید محسن در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:
سلام خدمت همه علاقه مندان به شعر و ادب فارسی ،
مذمت روستایی در بعضی از روایات وارده از حضرات معصومین علیه السلام نیز آمده است و علت این مذمت بخاطر بخاطر ذات روستایی نیست بلکه بخاطر آن است که در آن دوره روستا چند صفت مذموم داشت
اول اینکه سواد در روستا وجود نداشت و گر هم داشت بسیار اندک بود و علاقه به علم آموزی رونق نداشت و در روایتی آمده است انسان یا عالم است یا متعلم(دانش آموز) و از گروه سوم بعنوان همج رعا یاد شده است یعنی گوسفندان سرگردان
دوم اینکه تعصب در روستا شدید بود و جایی که تعصب باشد از پذیرش حق استنکاف می شود همانطور که در بیان روایات ما از عرب ها بعنوان قوم متعصب یاد می شود و حتی آمده است که اگر اسلام در غیر عرب ظهور میکرد عربها از پذیرش آن امتناع می کردند
بنا بر این بخاطر وجود این دو خصیصه یعنی بی سوادی و عصبیت در میان اهالی روستا مورد مذمت بودند و هرجا که این دو صفت باشد مورد مذمت خواهد بود و البته این دو صفت در روستا رخت بر بسته و بسیاری از اهالی روستا اهل علم بوده و فرزندان خود را نیز به علم آموزی و طی مدارج عالیه ترغیب می کنند
لذا این شعر باید در محدوده زمانی قدیم تفسیر شود و امروز موضوعیت ندئارد
عبدالعزیز در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۴۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۸:
در ادبیات ما عیسی و خر عیسی تبدیل به نماد روح انسان و جسمش شده است بعبارت دیگر روح عیسی گونه سوار بر خر جسم می باشد اما در این بیت میفرماید که بعد از مرگ یعنی پیاده شدن عیسای روح از خر جسم باز هم جای نگرانی نیست چون این بار مرکب تیزرو تری به روح داده میشود که میتواند سیر آسمان کند بقول مولانا
هین تویی که بی بدن داری بدن
پس چه میترسی ز جان بیرون شدن
بابک در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۸۳:
اگر کمی در مورد دین هندوان مطالعه کرده باشید میدانید که برای آنان گاو یک موجود مقدس است، دلیل و چرا آن از حوصله این مختصر نوشته خارج می باشد، ولی آنرا پرستش نمی کنند(شاید برخی از عوام کنند)،همانگونه که زرتشتیان آتش را مقدس میشمارند ولی نه پرستش و مسلمانان کعبه را.
بابک در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:
زود کلیک شد، این از قلم افتاد:
همی گوش کن چو گوید این دل ریش
که من گفتم دل، تو چسبیدی بدان ریش!
بر قرار باشی أخّاذ المآخذ
علی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۵۷ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۱۹: