گنجور

حاشیه‌ها

آرش در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:

اگر با صدای جاودان استاد شجریان این شعر را شنیده بودید اسمی از دیگر خواننده ها به میان نمی اوردید

پویان در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:

با سلام
حسین دوست محمدی عزیز
حضرت حافظ برای بیان منظور خویش همواره از عناصر فرهنگساز بهره می گیرد. گاهی از سنت عرفا، گاهی اندیشه های ایران باستان، گاهی از اشعار شعرای پیش از خود و...
در اینجا نیز حضرت حافظ از سنت نجومی، که از ایران باستان به ارث رسیده است بهره میگیرد تا مراد خویش را بیان دارد.
البته دوست گرامی (خانم یا آقا؟) مهر توضیح خوبی دادند. بنده فقط چند مورد اضافه می کنم.
این بیت با ابیات قبلی و بعدی هم از نظر معنایی و هم از نظر ظاهری (انتخاب کلمات) در ارتباط است.
تیرفلک: اشاره به صورت فلکی قوس دارد (نهمین برج دایرة البروج) که در روبروی جوزا واقع شده است. شکل آن به صورت اسبی است با نیم تنه ی انسانی که در دست تیر و کمان دارد و در حال پرتاب کردن تیر می باشد.
جوزا: صورت فلکی جبار است (در حال حاضر دوپیکر) (سومین برج دایرة البروج). که به شکل مردی است که شمشیر به دست دارد و نیز بر حمایل خود تیردانی دارد. در شعر دیگری نیز حضرت حافظ به جوزا و حمایل آن اشاره می کند:
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم / یعنی که بنده شاهم و سوگند می خورم
حال کلمه کلیدی «عقده»
عقده علاوه بر آن که به معنای گره است، در سنت نجومی به دو سیاره ای اشاره دارد که به تعبیری سایه ماه و خودشیدند. (توجه داشته باشید که در بیت قبلی حضرت حافظ هم از ماه و هم از خوشید نام میبرد.) این دو سیاره را عقدتین یا گوزهرین یا جوزهرین نیز می خوانند.
که متشکل است از گره شمالی به نام رأس یا سر، و گره جنوبی به نام ذنب یا دُنب. رأس دشمن قمر و ذنب دشمن خورشید دانسته می شوند.
برای مثال شعر زیر از جناب مولانا را در نظر بگیرد که چطور به آفتاب ، سیاهی (سایه)، عقده و ذنب اشاره می کند:
تو آفتاب جهانی چرا سیاه دلی
که تا دگر هوس عقده ذنب نکنی
یا این شعر از خواجوی کرمانی:
عارضت در شکن طره بدان می‌ماند / کافتابیست که در عقدهٔ راس افتادست
اشعار بسیاری را می توان نقل کرد که این تعبیر در آنها به کار رفته است، که البته بنده برای پرهیز از اطاله کلام آنها را ذکر نمی کنم.
عقدتین یا به صورت اختصار عقده، نسبت خاصی با آن دو صورت فلکی (برج) یاد شده بر قرار می کنند. به این ترتیب که جایگاه هبوط آن دو سیاره در این دو برج واقع است. و هبوط جایگاهی است که سبب خرابی و ویرانی و اضمحلال می شود.
حال با دانستن این نکات، معنای بیت به روشنی مشخص می گردد:
از آسمان تیر قضا و قدر بر من رانده اند، به من باده ای بده تا از سر مستی و دلیری، عقده (گوزهرین) ای در صور قوس و جوزا بیفکنم تا تأثیرشان را از میان ببرم و از بند اجبار و تنگی رهایی یابم.(افلاک را بر هم زنم)
به بیان ساده تر آنکه: برای التیام زخم هایی که روزگار بر من وارد ساخته، باده ای بده تا به واسطه آن نهیب حادثه از سر به در کنم و دمی بیاسایم.
در دیوان حضرت حافظ ابیاتی از این دست بسیار یافت میشوند که برای بیان یک موضوع نسبتاً ساده، از کلمات و تعابیری استفاده می نماید که وجوه بسیاری را تداعی می کنند. در واقع یکی از اسرار دلنشین بودن کلام حضرت حافظ همین است.
پاینده باشید

mehr در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:

آقای دوست محمدی
جوزا یکی از صور فلکی ست که میگویند به صورت مردیست که تیردانی بر خود بسته دارد
میگوید از فلک تیر خورده ام ، باده بده مست شوم و گره به تیردان جوزا بزنم تا از تیر او در امان باشم
عقده به معنای گره

پویان در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:

با سلام
ناشناس گرامی
چنانچه معنی بیت آخر را به طور صحیح در نظر بیاورید، متوجه خواهید شد که واژگان «پر گشادن» یا «پر گشودن» نمی توانند درست باشند. زیرا مرجع این واژگان «در ِ چشم» است و چشم نیز طبیعتاً نمی تواند پرواز کند! لذا همان واژه «بر گشودن» به معنی «باز کردن» صحیح است.
البته بنده این طور فهم کردم، تا نظر سایر دوستان چه باشد.

حسین دوست محمدی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:

سلام لطفا معنی مصراع عقده در بند کمر ترکش جوزا فکنم را بنویسید ممنون

ناشناس در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:

آیا در بیت آخر «پر گشادن» و «پر گشودن» صحیح نیست؟

پویان در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » مرغ سحر (در دستگاه ماهور):

با سلام
در حواشی نوشته شده، دوستان فقط نام خوانندگان تصنیف مرغ سحر را ذکر کردند. شایسته دیدم که یادی هم از آهنگساز این اثر، استاد مرتضی خان نی داوود بکنم، که در تار نوازی استادی بی همتا بودند. ایشان تصنیف مرغ سحر را در دستگاه ماهور و در گوشه دلکش ساخته اند. از دیگر آثار مشهور ایشان پیش در آمد اصفهان است که با نام "هزار دستان" شناخته می شود. (استاد مرتضی حنانه این پیش درآمد را برای سریال هزار دستان تنظیم مجدد کردند، از آن پس نام سریال، بر روی این پیش درآمد قرار گرفت.)

مهدی کاظمی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۰ - باز ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل و فواید جهد را بیان کردن:

باز ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل و فواید جهد را بیان کردن
شیر گفت : آری ، و لیکن هم ببین
جهدهای انبیا و مومنین
حق تعالی جهدشان را راست کرد
آنچه دیدند از جفا و گرم و سرد
حیله هاشان جمله حال آمد، لطیف
کل شیءٍ مِن ظریفٍ هو ظریف
در این ابیات و ابیات پس از آن، مولانا می خواهد بگوید که جِدّ و جهد کردن منافاتی با توکل بر خداوند ندارد. بنابراین، از زبان شیر می گوید: سخنان شما را درباره تقدیر قبول دارم اما این اعتقاد نباید باعث شود تا انسان دست از تلاش بردارد. به همین دلیل است که انبیا و مومنان با وجود اعتقاد به تقدیر الهی هرگز از جهد و کوشش منصرف نشدند. پروردگار هم تلاش آنها را که با سرد و گرم چشیدن روزگار همراه بود، بی ثمر نگذاشت. حیله ها و چاره اندیشی های انبیا و مومنین همگی لطیف و دلنشین هستند زیرا از وجود ظریف خود آنها و یا از جانب پروردگار لطیف و ظریف بوده اند.
دامهاشان مرغ گردونی گرفت
نقص هاشان جمله افزونی گرفت
انبیا و مومنین با جهد و تلاش خود مرغان آسمانی را صید می کنند، یعنی به اسرار غیب دست می یابند و در اثر آن نقص های آنها تبدیل به فزونی و کمال می شود. خلاصه این که انبیا نیز بدون تلاش به چیزی دست نمی یابند، هر چند به تقدیر الهی یقین دارند.
جهد می کن تا توانی ، ای کیا !
در طریق انبیا و اولیا
بنابراین، تو نیز در راه انبیا و اولیا قدم بگذار و تمام تلاش خود را در این راه انجام بده.
با قضا پنجه زدن نبود، جهاد
زآن که این را هم قضا بر ما نهاد
البته معنای جهاد و مجاهده و تلاش کردن پنجه زدن و درافتادن با قضا و قدر الهی نیست زیرا همین تلاش و مجاهده نیز تقدیر و قضای الهی است.
کافرم من ، گر زیان کرده ست کس
در ره ایمان و طاعت ، یک نفس
کسی که در راه ایمان و اطاعت از پروردگار قدم بردارد یک لحظه نیز دچار زیان و خسران نمی شود.
سرشکسته نیست ، این سر را مبند
یک دو روزک جهد کن ، باقی بخند
سری را که شکسته نیست نباید با دستمال بست، یعنی باید این تن سالمی را که خداوند به تو داده است، به کار گیری و چند روزی که در این دنیا هستی جهد و تلاش کنی تا در عالم دیگر که عالم جاودانگی است، در شادی و خنده بسر ببری.

بد محالی جُست ، کو دنیا بجُست
نیک حالی جُست ، کو عقبی بجُست
بنابر آن چه تاکنون گفته شد جهد و کسب بطور مطلق مذموم نیست بلکه اگر انسان تمام تلاش خود را برای رسیدن به دنیا و امور مادی صرف کند امری مذموم است و هیچ گاه بطور کامل نیز به خواسته خود نمی رسد زیرا توان و عمر او محدود است اما جهد و تلاش برای عالم آخرت پسندیده و مطلوب است و وقتی انسان به آخرت نیکو دست یابد هیچ محدودیت و نقصی برایش متصور نیست.
مکرها در کسب دنیا بارِد است
مکرها در ترک دنیا وارد است
مکر و چاره سازی در راه رسیدن به دنیا و مادیات سرد ( بارد ) و نابجاست اما چاره اندیشی برای رهایی از دنیا و قیود آن کاری روا و بجاست.
مکر آن باشد که زندان حفره کرد
آن که حفره بست، آن مکری است سرد

مکر و تدبیر نیکو آن است که انسان برای فرار از این دنیا که حکم زندان را برای روح او دارد، نقب بزند و راه گریز ایجاد کند. آن مکر و تدبیری که سرد و نابجاست این است که انسان زندانی در این دنیای حسی سعی کند دریچه هایی را که به سوی خارج این دنیاست، ببندد و راه خروج خود را سد کند.

ملک در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۱ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار دوم:

گُل نم دیده یا گِل نم دیده

بهناز در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۸ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۰ - شجاعت ادبی:

دو مصرع اشکال دارد: و صحیح آن این است
راست باش و ز خلق هیچ مترس
و
یار اهریمن است شخص دروغ
و بیت آخر را بنده در مجله یغما ندیدم..
با توجه به نشر این شعر در مجله ی یغما شماره ی چهرم سال 1329 این ایرادها را گرفتم

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۱ - دعا کردن بلعم با عور کی موسی و قومش را از این شهر کی حصار داده‌اند بی مراد باز گردان و مستجاب شدن دعای او:

هنگامی که «موسی بن عمران » (ع) می خواست شهرهای ستمگران را فتح نماید، لشگری به فرماندهی «یوشع بن نون » و «کالب بن یوفنا» فرستاد. وقتی این لشگر به مرکز دشمن رسید، اهالی شهر پیش «بلعم باعور» که از فرزندان حضرت «لوط» بود و«اسم اعظم» را می دانست جمع شدند و به او گفتند: «موسی با لشگری فراوان آمده که ما را از شهر خارج کند.از تو تقاضا داریم آنها را نفرین کنی.»
«بلعم باعور» درجواب گفت: «چگونه می توان پیغمبر خدا را نفرین کرد با اینکه مؤمنین و ملائکه با او همراه هستند.»
ولی آنها پیوسته از او تقاضا می کردند ولی «بلعم» امتناع می ورزید. عاقبت پیش زن «بلعم» آمده و هدیه ای برایش آوردند و به او گفتند: «ما تقاضا داریم به هر وسیله ای که ممکن است شوهر خود را راضی کنی که بر موسی و قومش نفرین نماید.»
زنِ «بلعم» پیش شوهر خود رفت و خواسته مردم را با او در میان گذاشت ولی او نپذیرفت. آنقدر اصرار ورزید که بالاخره «بلعم» راضی شد تا استخاره نماید. پس از خدا درخواست راهنمایی نمود. در خواب او را از این عمل نهی نمودند. به زن خود جریان را گفت: زنش از او خواهش کرد که برای مرتبه دوم استخاره کند و او هم کرد ولی این مرتبه جوابی نرسید.
زن گفت: «اگر خداوند نمی خواست تو را منع می نمود.» و عاقبت با چرب زبانی های خود «بلعم» را فریب داد.
«بلعم» سوار بر الاغ خود شد و رو به طرف کوهی رفت که مشرف بر بنی اسرائیل بود تا در آنجا آنها را نفرین کند. نزدیک کوه که رسید، خرش به زمین خوابید. پیاده شد و آنقدر آن حیوان را اذیت کرد تا حرکت نمود.مختصری راه رفت، باز خوابید. در مرتبه سوم که او را زیاد کتک زد، خداوند آن حیوان را به سخن در آورد که: «وای بر تو ای بلعم! کجا می روی مگر نمی بینی که ملائکه مرا بر می گردانند.» ولی «بلعم» برنگشت. در این هنگام الاغ رها شد و «بلعم» رفت تا مشرف بر بنی اسرائیل گردید. هر چه خواست نفرین کند، زبانش باز نشد.
از او جریان را سؤال کردند. گفت:«پیش آمدی است که بوسیله آن خداوند ما را مقهور نموده است. دیگر دنیا و آخرت را از دست دادم. جز حیله راه دیگری نمانده است.» پس دستور داد تا زنها خود را آرایش کنند و با اجناس مورد نیاز به عنوان خرید و فروش داخل لشگر حضرت «موسی (ع)» بشوند و اگر کسی از سربازان قصد شهوترانی با زنی را نمود، آن زن خود را در اختیار او بگذارد، چون اگر یک نفر از این سپاه زنا بکند کارشان تمام است.»
همین کار را کردند. زنها داخل سپاه شدند. شخصی به نام «زمری» فرزند «مشلوم» دست زنی را گرفت و پیش حضرت موسی (ع) آورد و گفت: «خیال می کنم نظر تو این است که جمع شدن با این زن حرام است. به خدا سوگند که هرگز از دستور تو پیروی نخواهم کرد.» پس آن زن را داخل خیمه خود نمود و با او در آمیخت. خداوند بر سپاه حضرت «موسی» (ع)، مرض «طاعون» را مسلط کرد. «فتحاص بن عیزار» که فرمانده لشگر حضرت «موسی (ع) بود در آن موقع میان سپاه نبود. بعد از مراجعت دید که «طاعون» سپاهیان را فرا گرفته است. سبب را پرسید. جریان را برایش شرح دادند. او که مردی غیور و قوی بود به طرف خیمه «زمری» رهسپار شد. موقعی رسید که او با آن زن در آمیخته بود. با یک نیزه هر دو را کشت و طاعون که تا آن ساعت باعث مرگ بیست هزار نفر از لشگر حضرت «موسی» (ع) شده بود برطرف گردید.
خداوند این آیه از قرآن را در باره «بلعم باعور» نازل فرمود ه است.
که: «و اتل علیهم نبا الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین » (1- سوره اعراف آیه 175) (یعنی: تذکر بده به آنها داستان کسی که او را آشنا به اسرار خود (اسم اعظم) نموده بودیم ولی (بواسطه نافرمانی) از او گرفتیم و شیطان در پی او افتاد و او از گمراهان شد.)

فرهاد در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:

دقیقا سیمینش درسته .چون حرف ش در این کلمه ساکن هست. همه ما امثال این رو در جاهای دیگه هم دیدیم

دکتر اندیشه قدیریان در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۰ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:

در مصراع دوم بیت آخر باید به جای "هرکسی"، "هر کس" تایپ شود.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد. ضمنا در بیت هفتم «الا سری که به رسم رعنا سمند تست» مستند به تحقیق سرکار خانم مریم اسماعیلی تصحیحی به این شکل صورت گرفت: «الا سری که بر سم رعنا سمند تست».

ناشناس در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۶ - این قطعه را برای سنگ مزار خودم سروده‌ام:

چه قدر روح لطیفی دارند خدا بیامرزدشان

شهرزاد صنعتی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیخسرو شصت سال بود » بخش ۱:

در این مصرع : کنون بازگردم بغاز کار
به آغاز ؛ باید بیاد با سپاس

بهناز در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » مرغ سحر (در دستگاه ماهور):

پردهی دلکش بزن، ای تار دلنشین!
دست طبیعت! گل عمر مرا بچین
وز نفسی عرصهی این خاک توده را
مجله یغما، سال سوم، شماره سوم، خرداد ماه 1329. اینجا استاد بهار این شعر رو برا بار اول فرستادن برا چاپ ..دوستان میتونن اونجا ببینن

شهرزاد صنعتی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۲:

در این مصرع : چو از دود خسرو نیا را بدید
به جای دور ؛ دود نوشته شده

احمد در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۷ - داستان پیر چنگی کی در عهد عمر رضی الله عنه از بهر خدا روز بی‌نوایی چنگ زد میان گورستان:

رو که‌ بی یَسمَع‌ و بی یُبصِر توئی؛ سرّ توئی‌ چه‌ جای‌ صاحب‌ سرّ توئی‌ ». بی یَسمَع یعنی به (وسیله) من می شنود‌ و بی یُبصِر به (وسیله) من می بیند‌ که «ی» در آن ها، یاء متکلم است. عبارت زطر از لغتنامه دهخدا است: بی یسمع. [ ی َ م َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) (از: ب + ی متکلم + یسمع، فعل مفرد مضارع ) به من می شنَوَد. به وسیله ٔ من می شنَوَد

رضا در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

مصرع اول بیت آخر را اینگونه بخوانیم:
ای دوستان به نیکی خو -هم دعای سیف

انعام الله در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۴۶ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:

آنچه ازحافظ گذشته آینده من است.

۱
۴۲۰۲
۴۲۰۳
۴۲۰۴
۴۲۰۵
۴۲۰۶
۵۶۱۹