روفیا در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴ - یاران دغل:
درود ال.دیار گرامی
دوست گرامی بر من منت میگزارید اگر بیت درج شده را معنی کنید.
چند روزیست که درباره تفاوت واژگان دلیل و علت می اندیشم.
برخلاف آنچه به نظر میرسد معنای متفاوتی دارند.
دلیل بیشتر به معنای راهبر و رهنماست و علت به معنای ریشه و سبب!
معادل انگلیسی دقیق واژه دلیل واژه guide و معادل انگلیسی دقیق واژه علت واژه cause به معنای سبب و defect به معنای نقص است.
هر چند هر دو مفهوم سهوا با واژه reason نیز بیان میشوند.
فرض میکنیم من تشنه ام. لذا آب می نوشم. اینجا از دست دادن آب بدن علت تشنگی من است. ولی تشنگی ام دلیل ندارد. بلکه خود دلیل و راهبر من به سوی آب است.
پس در این مورد خاص علت منتهی میشود به دلیل و دلیل منتهی میشود به یک عمل خاص.
حالا هنوز نمیدانم این کشف اخیرم به چه درد می خورد؟!
فردا درباره اش فکر خواهم کرد!
خیالِ کج در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ اوحدی مراغهای » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - وله ایضا (من و آن دلبر خراباتی - فی طریق الهوی کمایاتی):
با سلام
چو بالا رسی، ز لا تا تو
ندری نامهٔ «الیک» و «الی»
همونطور که معلوم است این بیت مشکل وزنی دارد و صحیح آن این است:
کی به الا رسی ز لا تا تو
ندری نامهء الیک و اِلَیّ
(نقل از رساله اطوار ثلاثه - علی ابن ترکه )
روفیا در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگری بر تو نخواهند نبشت
از استاد اندیشمندی آموختم که حافظ بیش از دگران به مقوله گناه پرداخته و جایگاه ویژه آن در رشد آدمی به سوی کمال را بررسی کرده است.
ایشان فرمودند واژه گناه واژه ای پارسی بوده و از پارسی به عربی مهاجرت کرده و در قرآن هم که آمده است :
لا جناح علیکم آن طلقتم النساء
در واقع معرب واژه پارسی گناه به کار رفته است!
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی
اینست که امسال عرب وار بر آمد
ال.دیار در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴ - یاران دغل:
زندگی بودن عشق است دلیل وعِللش
من بَد از زندگی م بی عللی ساخته ام
م. ح .گ در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۱ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » داستان همای » احوال سلطان محمود در آن جهان:
مصراع « اوست سلطانم تو سلطانم مخوان» را محمد روشن آورده است: «اوست سلطان نیز سلطانم مخوان»
م. ح .گ در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۱ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » داستان همای » داستان همای:
1. «زان همای بس همایون آمد او» کلمه ی دوم «همایی» درست است: زان همایی بس همایون آمد او.
2. «سایه در چین» را به «سایه درچین» تغییر دهید لطفاً، درچیدن فعل است.
رضا تنها در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۶:
به قول دکتر سروش مولانا در دیوان کبیر یک دیوانه کبیر است !اشک گوهر چشم است چشم او خالی ازای کوهر نبوده است. مولانا کان را معدنی از کرامت انسانی داسته است که این کرامت و بزرگ منشی از ذات احدیت در این معدن نهاده شده است . یکی از غزل های بسیار زیبا ی مولانای عزیز است
وچقدر استادانه لعل '،این سنگ قیمتی را که همان کرامت انسانی باشددر وجود انسان نهاده و هیچ گاه این معدن را خالی از ان نیافته است .
جباری در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۷ - مناظرهٔ خسرو با فرهاد:
بنده این شعر را در نسخه وحید نگاه نکردهام که مقایسه کنم. اما به نظر میرسد بیت «گفت ار من کنم در وی نگاهی
بگفت آفاق را سوزم به آهی» در جایگاه منطقی خود، یعنی پیشتر قرار نگرفته است.
مهدی در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۰:
بسم الله الرحمن الرحیم
آنجایی که جناب مولوی میفرمایند آوازه جمالت از جان خود شنیدم. خیلی مطلب دقیقی است .
یعنی هرکس خودش را به طور دقیق بشناسد خدارا میشناسد. نه این که بدنش را بشناسد.بلکه روحش را باید بشناسد. حال چطور بشناسد؟
پیشنهاد میکنم کتاب کم حجم و پرارزش استاد اصغر طاهرزاده را مطالعه کنید. کتاب .ده نکته از معرفت نفس . استاد یکی از شاگردان مکتب مولوی هستند.
در اینترنت اسم کتاب را بزنید میاید.
پس از اینکه کتاب را خواندید سپس رجوع کنید به این شعر ببینید چه چیزها میفهمید از آن...
تا نخوری ندانی...
مهدی کاظمی در ۱۰ سال قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را:
پیش چشمت داشتی شیشهٔ کبود
زان سبب عالم کبودت مینمود
عینک دودی زدی واسه همین دنیارو کبود میبینی
ولی دنیا رنگ خودشه و هرکسی میتونه اونو یجوری ببینه و تجسم کنه ..
بعضیا دنیارو ستمگر میبینن ... بعضیام یه خواب موقت میدونن ... بعضیا خیلی جدی میگیرن و برخی ادم ها هم سخت میگیرن...
شیشه جلوی چشم ما از چه جنسیه و چه رنگی
...............
گر نه کوری این کبودی دان ز خویش
خویش را بد گو مگو کس را تو بیش
اگر خودتو به کوری نزدی این کبودی رو از خودت میدونی و تو خودت رو بیشتربد بگو نه دیگران رو
................
مؤمن ار ینظر بنور الله نبود
غیب مؤمن را برهنه چون نمود1331
اگر خداباوران با نور خدا نبینند دنیارا چگونه ممکن است اسرار حق را دریابند و ببیند
اشاره به حدیثی است با این مضمون: بترسی از زکاوت اهل ایمان که ایشان با نور خدایی میبینند
چون که تو ینظر بنار الله بدی
در بدی از نیکوی غافل شدی
اگر پرده اتشین قهر خداوندی بروی چشمانت را بگیرد خوب رو از بد نمیتونی تمییز کنی و در گمراهی میروی
اندک اندک آب بر آتش بزن
تا شود نار تو نور ای بوالحزن
ای انسانی که اسیر دست غمی و افسرده و اندوهگینی یواش یواش از اب رحمت و ایمان و عاشقی برخداوند ان پرده اتشینه جلوی چشمانت بزن تا غم تو به شادی و نور جای نار رو بگیره ...
تو بزن یا ربنا آب طهور
تا شود این نار عالم جمله نور
پروردگارا تو خودت اب پاکی و معرفت و هدایت و روشن بینی را بر ان اتش بزن تا این اتش گمراهی جایش را به اتش اشتیاق به خودت بدهد و نور هدایتت دنیارا برایمان روشن کند تا با دیدن درست حقیقت افرینش به تو نزدیکتر شویم و از بدی و گناه دوری کنیم
آب دریا جمله در فرمان تست
آب و آتش ای خداوند آن تست
خدایا تمام دنیا و اب دریاها و همه تحت فرمان توست ... اب و اتش (که نماد تضاد هستند) هم در خدمت تو و متعلق به تو اند
گر تو خواهی آتش آب خوش شود
ور نخواهی آب هم آتش شود
اگر اراده کنی اتش سوزان ابی گوارا شود و اگر میلت نباشد اب هم همچون اتش میسوزاند و ذوب میکند
این طلب در ما هم از ایجاد تست
رستن از بیداد یا رب داد تست
خدایا این اشتیاق و خواستن خودت را هم خودت در وجود ما نهادی و رهایی ما از ظلم و ستمکاری ناشی از مرحمت توست
بیطلب تو این طلبمان دادهای
گنج احسان بر همه بگشادهای
تو این شور خداخواهی و براعت از زشتی را و این فرصت زندگی را بدون اینکه ما گفته باشیم داده ای ....(مانبودیم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفته هامان میشنود)....که این از خوبی و بخشندگی توست که برای همه در نظر گرفته ای
09216557471
ناشناس در ۱۰ سال قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴:
سلام وباتشکراز این حرکت زیبای ادبی.واقعآ سپاسگذاردست اندر کاران این حرکت عالمانه هستم."باوجود اینکه بنده اطلاعات چندانی در ادبیات نداربانظر دوست عززم که فرمودند بهتراست با خط کردی بنویسند درست تر باشد زیرا علاءمی در خط کردی وجوددارد که در فرسی وجود ندارد.مانند مثاهای درست که اراءه فرمودند که بنده از این فرصت استفاده کرده وخدمت ایشان ودیگر عزیزان سلام وعرض ادب دارم
متشکرم
Hamishe bidar در ۱۰ سال قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
آقا سعید ما را با این اشعار به عرش میبری دوست عزیز:
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
دمت گرم دوست گرامی!
مرتضی در ۱۰ سال قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۱ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:
سلام
دوست عزیز علی بهزادی!شاید اسم آن شاعر فانی خویی باشد.البته مطمئن نیستم.
پیروز باشید
مسعود سعیدی در ۱۰ سال قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
کوکب بانوی گرامی
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
را آوردید . دیدم ، گویا حافظ با خیام هم کاسه بوده ولی در بُعد زمانی بسیار
می فرماید:
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار ِ تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
...
ولی حافظ به می مقام والایی داده که آبرا از بوسه ی دوشیزگان باکره هم شیرین تر می داند. نوش جانشان .
هر دو بزرگوار اهل صفا بودند
با احترام
صمد در ۱۰ سال قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۹ - در آمدن ضریر در خانهٔ مصطفی علیهالسلام و گریختن عایشه رضی الله عنها از پیش ضریر و گفتن رسول علیهالسلام کی چه میگریزی او ترا نمیبیند و جواب دادن عایشه رضی الله عنها رسول را صلی الله علیه و سلم:
اگه دانستنی نازنین اینقدره باید کتابهاش عوض کنه
فاطمه در ۱۰ سال قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:
اقای چاوشی شما چه ریتمی دادید اصلا این ریتم به این شعر نمیخوره بله اکثرا میگن که ای به اصطلاح اهنگی که شما تولید کردید عالیه ولی کسانی که همچین کامنتی میده اهنگ رو درک نمیکنه حضرت مولوی خیلی زیبا این شعر رو سروده و نباید همچین چیزی میشد
Hamishe bidar در ۱۰ سال قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
کوکب بانو عجب بیت عجیبی را انتخاب فرمودید. ببینیم منظور از صوفی و ام الخبایث چه بود:
بس کسا کز خمر ترک دین کند
بی شکی ام الخبایث این کند
شیخ گفت ای دختر دلبر چه ماند
هرچ گفتی کرده شد، دیگر چه ماند
خمر خوردم، بت پرستیدم ز عشق
کس مبیناد آنچ من دیدم ز عشق
کس چو من از عاشقی شیدا شود
و آن چنان شیخی چنین رسوا شود
قرب پنجه سال را هم بود باز
موج میزد در دلم دریای راز
کنایه به داستان شیخ سمعان عطار کم و بیش دیده میشود.
حمید رضا کائنی در ۱۰ سال قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:
فکر نمی کنم منظور مولوی از خندیدن، مسخره کردن باشد.
او میگوید بر آن زشتی که کمتر مورد توجه و لطف دیگران هست، خوشرویی کنید و با آن کسی که از یار بریده همدردی.
دادن احساس خوب به دیگران شاید بالاترین لذت انسانی باشد.
Elahe Nazm در ۱۰ سال قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵ - کنج ملال:
اسمان گو از هلال ابرو چه میتابی که ما رخ نتابیم از مه ابر و هلال خویشتن
یعنی چه دوستان؟
Hamishe bidar در ۱۰ سال قبل، یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰: