فاطمه زندی
معلم بازنشسته ای هستم .. عاشق طبیعت ،شعر و ادبیات ..و دلم می خواهد روزی بیاید ..هیچ کجای این کره خاکی جنگی نباشد ..عشق و صلح و انسانیت بر جوامع انسانی حاکم باشد...
به امید آن روز..🌺🙏
فاطمه زندی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
غزل ۱۰۲
وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
تا دست ها کمر نکنی بر میان ای دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
معنی بیت اول
۱ _ تا دستان خود را به دور کمر دوست حلقه نکنی و او را در آغوش نگیری ، نمی توانی آنجنانکه می خواهی بر دهان دوست بوسه زنی . [ کمر = کمربند / میان = کمر ، عضوی از بدن / کام = مراد و آرزو ]
دانی حیات کُشتۀ شمشیر عشق چیست ؟
سیبی گَزیدن از رخِ چون بوستان دوست
معنی بیت دوم
۲ _ می دانی زندگی کسی که با شمشیر عشق از پای درآید چیست ؟ آنکه بوسه ای از چهره مانند بوستان معشوق برگیرد . [ حیات = زندگی / سیب از رخ دوست گزیدن = کنایه از بوسیدن ]
بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید
شوری که در میان من است و میان دوست
معنی بیت سوم
۳ _ شور و اشتیاقی که بین من و دوست وجود دارد ، تأثیر ماجرای خسرو و شیرین را از ذهن مردم زدود و آن را محو ساخت . [ شور = وجد و هیجان ، غوغای عشق / قلم کشیدن = کنایه از محو و نابود کردن / شیرین = شاهزادۀ ارمنی و معشوقۀ خسرو چرویز است / خسرو = شاهنشاه ایران از سلسلۀ ساسانیان ، پسر و جانشین هرمز چهارم است . او ایران را به چنان شکوه و جلالی رساند که تا آن زمان در دورۀ ساسانی به خود ندیده بود . داستان عشق او با شیرین ، زبانزدِ شاعران و نویسندگان است . ]
خصمی که تیر کافرش اندر غزا نکشت
خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست
معنی بیت چهارم
۴ _ دشمنی که با تیر بی رحمانه و ظالمانه اش در جنگ نتوانست عاشق (سعدی) را بکُشد ، ابروی کمانی دوست خونش را ریخت . [ کافر = بی رحم و ظالم / غزا = جنگ با دشمن دین ]
دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند وآن هم برای آن که کنم جان فشان دوست
معنی بیت پنجم
۵ _ دل از کفم به در رفت و شیفته و عاشق شدم . چشمانم در اثر گریه بسیار خونین شد ، ولی جان ناتوانم باقی ماند ، آن هم برای اینکه در جان فشانی برای دوست به کار رود . [ جان فشاندن = جان را نثار کردن / دل رفتن = کنایه از شیفته و با شوق گشتن / دیده خون شدن = کنایه از اشک خونین ریختن ، رنجور گشتن ]
روزی به پای مَرکب تازی درافتمش
گر کِبر و ناز بازنپیچد عنان دوست
معنی بیت ششم
۶ _ اگر غرور و عشوه گری دوباره موجب روی گرداندن دوست نگردد ، روزی خود را به پای اسب تندرو و تازندۀ او خواهم افکند . [ عنان پیچیدن = کنایه از روی برگرداندن ]
هیهات ، کام من که برآید در این طلب
این پس که نام من برود بر زبان دوست
معنی بیت هفتم
۷ _ بعید است که من در این طلب به خواست و آرزوی خود نائل آیم ، امّا همین کافی است که دوست نام مرا بر زبان جاری سازد . [ هیهات = چه دور است ، در زبان فارسی به معنی افسوس به کار می رود / کام = مراد و آرزو / طلب = خواستن ، جستجو کردن ]
چون جان سپردنی است به هر صورتی که هست در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست
معنی بیت هشتم
۸ _ از آنجا که آدمی به هر روی باید جان بسپارد ، پس بهتر است که این جان سپاری در کوی عشق و بر درگاه معشوق باشد .
با خویشتن همی برم این شوق تا به خاک
وز خاک سر برآرم و پرسم نشان دوست
معنی بیت نهم
۹ _ این اشتیاق را با خود تا به گور خواهم برد و به یاری آن از خاک سر بر می آورم و نشان دوست می پرسم . [ خاک = مجازاََ به معنی گور ]
فریاد مردمان همه از دست دشمن است
فریاد سعدی از دل نامهربان دوست
همه مردم از دست دشمن به فریاد آمده اند ، امّا فریاد و شکوۀ سعدی از دل سخت و نامهربان دوست است .
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
فاطمه زندی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۳ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:
غزل شماره ۱۰۱ سعدی
وزن :مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
با ما مگو به جز سخن دلنشان دوست
معنی بیت اول
۱_ ای پیام آور مبارک قدم که از دوست نشانی آورده ای ، با ما جز سخن دلپذیر و آرام بخش دوست چیزی مگو . [ پیک = قاصد ، خبررسان / پی خجسته = مبارک قدم / دلنشان = کنایه از دلنشین ، دلپذیر و خوشایند ]
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بُوَد
یا از دهان آن که شنید از دهان دوست
معنی بیت دوم
۲ _ حال دوست را از زبان دوست شنیدن ، یا از زبان کسی که از دهان خود او شنیده است ، چه لذّت بخش است .
ای یار آشنا ، عَلَم کاروان کجاست ؟
تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست
معنی بیت سوم
۳ _ ای دوست و آشنای من ، درفش و نشان کاروان را به من نشان بده تا از اشتیاق سر بر قدم های شتربان محمل دوست بگذارم . [ آشنا = یار و دوست / عَلَم = نشان ، درفش و پرچم / ساربان = ( «سار» به معنی شتر است و «بان» پسوند محافظت و نگه داری است) ، کاروان سالار ، کسی که پیشاپیش شتران حرکت می کند و آنها را هدایت می کند / سر بر قدم نهادن = کنایه از مطیع و تسلیم شده ، سجده کردن ]
گر زر فدای دوست کنند اهل روزگار
ما سر فدای پای رسالت رسان دوست
معنی بیت چهارم
۴ _ اگر مردم زمانه به پای دوست سکّه های زر می افشانند ، ما به پای کسی که از وی پیامی آرد ، سر خویش را نثار می کنیم . [ رسالت رسان = پیام آور ، پیک ]
دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست
معنی بیت پنجم
۵ _ دردا و دریغا که اختیار از کف دادم و توانایی آن را ندارم که دهنۀ شتر دوست را به دست گیرم . [ عنان = مهار / عنان از دست رفتن = کنایه از اختیار از کف رفتن ]
رنجور عشق دوست چنانم ، که هر که دید
رحمت کند ، مگر دل نامهربان دوست
معنی بیت ششم
۶ _ آنچنان دردمند عشق یارم که هر کس مرا در این حال ببیند ، به من مهربانی می کند مگر دوست که دلی نامهربان دارد . [ رنجور = آزرده و بیمار / رحمت کردن = بخشیدن ، مهربانی نمودن ]
گر دوست بنده را بکُشد یا بپرورد
تسلیم از آنِ بنده و فرمان از آنِ دوست
معنی بیت هفتم
۷ _ اگر دوست بندۀ خود را بنوازد یا بکُشد ، مختار است . زیرا وظیفۀ بنده تسلیم بودن است و کار دوست حکم راندن .
گر آستین دوست بیفتد به دست من
چندانکه زنده ام ، سر من و آستان دوست
معنی بیت هشتم
۸ _ اگر بتوانم به دوست نزدیک شوم و آستین او را بگیرم و اظهار نیاز کنم ، از آن پس تا جان در بدن دارم ، سر از درگاه دوست برنخواهم داشت . [ چندانکه = هر قدر که ، بدان مقدار که / آستان = درگاه و پیشگاه / سر بر آستان نهادن = کنایه از تسلیم و مطیع گشتن ]
بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در
الّا شهید عشق به تیر از کمان دوست
معنی بیت نهم
۹ _ همۀ انسان ها در هنگام مرگ از رفتن خود دچار دریغ و تأسف می شوند ، مگر آن کس که در راه عشق و با تیر و کمان دوست به شهادت رسیده باشد .
بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد
وآن کیست در جهان که بگیرد مکان دوست
معنی بیت دهم
۱۰ _غیر از تو هیچکس نتوانسته است دل سعدی را متأثر سازد و در آن جای گیرد . و به راستی چه کسی در جهان می تواند جای یار را در دل عاشق اشغال کند ؟ [ بعد از تو = پس از تو ، به جز تو ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
فاطمه زندی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۳ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰:
این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست ؟
تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست
معنی بیت اول
۱ _ این رامشگر از کجا آمده است که در میان سرود خود نام دوست را برمی خواند ؟ بگویید تا جان و جامه را به مژدگانی این پیام نثار کنم . [ مطرب = به طرب آرنده ، رامشگر و نوازنده / بذل کردن = بخشیدن ، نثار کردن ، اشاره است به این رسم که وقتی به کسی خبر خوبی می داده اند ، بر اثر شور و شوق جامه و دستار خود را به مژدگانی به آورندۀ خبر خوش می داد . ]
دل ، زنده می شود به امید وفای یار
جان ، رقص می کند به سماع کلام دوست
معنی بیت دوم
۲ _ دل به امید وفاداری یار حیاتی دوباره می یابد و جان با شنیدن کلام دوست سخت شادمان می گردد . [ وفا = مقابل جفا به معنی وعده به جا آوردن و به سر بردن دوستی و عهد و پیمان ، ثبات در قول و سخن و دوستی / سماع = شنیدن ، نغمه و آواز / زنده شدن دل و رقص کردن جان = کنایه از شاد و مسرور شدن دل و به هیجان آمدن جان ]
تا نفخ صور بازنیاید به خویشتن
هرک اوفتاد مست محبّت ز جام دوست
کسی که از جام دوست بنوشد و از محبّت او
معنی بیت سوم
۳ _ سرمست گردد تا قیامت به حال خود بازنمی گردد . [ نفخ = دمیدن / صور = آنچه اسرافیل روز محشر خواهد دمید ، یک بار جهت میراندن و بار دوم برای زنده کردن و میان هر دو نفخه چهل سال فاصله باشد (لغت نامه) ]
من بعد از این اگر به دیاری سفر کنم
هیچ ارمغانی ای نبَرم جز سلام دوست
معنی بیت چهارم
۴ _اگر از این پس به شهر دیگری سفر کنم ، جز نام دوست تحفه دیگری از آینجا برای مردم آن سرزمین نخواهم برد . [ دیار = جمع دار به معنی خانه ها ، شهر و سرزمین / ارمغانی = تحفه و ره آورد ]
رنجور عشق بِه نشود جز به بوی یار
ور رفتنی است ، جان ندهد جز به نام دوست
معنی بیت پنجم
۵ _آن کس که درد عشق به جان دارد فقط به بوی معشوق بهبود می یابد و چنانچه در شرف موت باشد ، فقط پس از جاری کردن نام دوست بر زبان جان خواهد داد . [ رنجور = بیمار و دردمند / رفتنی = گذشتنی ، معدوم شونده و فناپذیر ]
وقتی امیر مملکت خویش بودمی
اکنون به اختیار و ارادت غلام دوست
معنی بیت ششم
۶ _ روزگاری در سرزمین خویش فرمانروا بودم ، ولی اکنون از روی اختیار با دوستی خالص غلامی دوست را پذیرفتم . [ وقتی = زمانی / ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجّه خاص ]
گر دوست را به دیگری از من فراغت است
من دیگری ندارم قائم مقام دوست
معنی بیت هفتم
۷ _ اگر دوست با پرداختن به دیگری از من فارغ و بی نیاز است ، من هرگز کس دیگر را جانشین دوست نخواهم کرد . [ فراغت = بی نیاز و بی اعتنا / قائم مقام = عوض و جانشین ]
بالای بام دوست چو نتوان نهاد پای
هم چاره آنکه سر بنهی زیر بام دوست
معنی بیت هشتم
۸ _ اکنون که نمی توان بر بالای بام دوست گام نهاد ، چاره آن است که متواضعانه سر بر زیر بام وی نهی و تسلیم او باشی . [ پا بر بام دوست نهادن = عظمت و بزرگی یافتن / سر زیر بام دوست نهادن = تسلیم شدن ، خوار و ذلیل گشتن ]
درویش را که نام بَرَد پیش پادشاه ؟
هیهات ، از افتقار من و احتشام دوست
معنی بیت نهم
۹ _ چه کسی نزد پادشاه از من حقیر نامی خواهد برد ؟ دریغا چه فاصله درازی است میان نیازمندی من و شکوه و بی نیازی دوست . [ درویش = فقیر و تهی دست / هیهات = چه دور است / افتقار = فقر و نیازمندی / احتشام = حشمت و شکوه ]
گر کام دوست کُشتن سعدی است ، باک نیست اینم حیات بس که بمیرم به کام دوست
معنی بیت دهم
۱۰ _ اگر مراد و آرزوی دوست از میان برداشتن سعدی است ، بیمی ندارم . این زندگی که در راه دوست جان نثار کنم ، برایم کافی است . [ کام = مراد و آرزو / باک = ترس و بیم / حیات = عمر و زندگی ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
فاطمه زندی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۱۳ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:
وزن : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لا ن
گر کسی سرو شنیده ست که رفته ست این است
یا صنوبر که بُناگوش و بَرش سیمین است
معنی بیت اول
۱ _ اگر کسی شنیده باشد که سروی به حرکت درآمده است ، یا صنوبری گوش و سینه ای سیمین دارد ، او سرو و صنوبر است .
[ سرو = درختی است همیشه سبز که در ادبیات فارسی شاعران قد و قامت معشوق را بدان تشبیه کرده اند / صنوبر = درختی است زینتی و همیشه سبز با برگ های سوزنی و شکلی مخروطی که در ادبیات فارسی قامت یار را بدان تشبیه کنند . ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) / بناگوش = نرمه و پسِ گوش / بر = سینه ]
نه بلندی است به صورت که تو معلوم کنی
که بلند از نظر مردم کوته بین است
معنی بیت دوم
۲ _ بلندای قامت او آن گونه نیست که بتوان با معیارهای مردم کوته بین آن را سنجید . یا کشیدگی قامتش چنان است که مردم کوته بین قادر به ارزیابی آن نیستند . [ معلوم کردن = شناختن / کوته بین = کنایه از تنگ چشم و کوته نظر و خرده گیر ]
خواب در عهد تو در چشم من آید ؟ هیهات عاشقی کار سری نیست که بر بالین است
معنی بیت سوم
۳ _ آیا در عهد تو خواب به چشم من می آید ؟ دور باد از من ، زیرا عشق ورزیدن کار سری که بی اضطراب بر بالین نهاده شود نیست . [ عهد = زمان و روزگار / هیهات = چه دور است ، در زبان فارسی به معنی افسوس به کار می رود ]
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
و آنچه در خواب نشد ، چشم من و پروین است
معنی بیت چهارم
۴ _ شب از نیمه گذشته است و هم خفته اند . امّا چشم من و خوشۀ پروین همچنان بیدارند . یا چشم من مثل خوشۀ پروین بیدار است . [ آرام گرفتن = استراحت کردن و آسودن / پروین = ثریا ، مجموعه ای از شش یا هفت ستاره کوچک درخشان در صورت فلکی ثور که در ادبیات معمولا آن را به گردنبند یا خوشۀ انگور ( خوشۀ پروین ) تشبیه می کنند . ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ) ]
خود گرفتم که نظر بر رخ خوبان کفر است
من از این باز نگردم که مرا این ، دین است
معنی بیت پنجم
۵ _ به فرض اینکه نگریستن بر چهرۀ زیبارویان کفر محسوب شود ، من از این کفر بازنمی گردم و آن را آیین خویش می شمارم . [ گرفتن = فرض کردن ، پنداشتن / نظر = نگاه ]
وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است
معنی بیت ششم
۶ _ وقت آن فرا رسیده که مردم برای تفرّج به صحرا روند ، به ویژه اکنون که فصل بهار و فروردین فرا رسیده است .
_ بهار = فصل بهار ، شکوفه های تازه و نورُسته گل درخت نارنج و نوعی گل گاوچشم و اقحوان اصغر است ، بستان افروز که آن را تاج خروس گویند که گلی است سرخ رنگ و به عنوان گل زینتی نیز در باغ ها کاشته می شود ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) .
چمن امروز بهشت است و تو در می بایی
تا خلایق همه گویند که حورالعین است
معنی بیت هفتم
۷ _ امروز چمنزاران چون بهشت شده است و فقط تو را لازم دارد تا همۀ مردم بگویند که او زن سیه چشم این بهشت است .
[ چمن = سبزه و گیاه / دربایستن = لازم و ضرورت داشتن / خلایق = جمع خلیقه به معنی مردم و آفر یدگان / حورالعین = زنان سیاه چشم بهشتی ، زیبا رویی که موی و چشمی سیاه و پوستی سفید دارد و یا زیبا چشمی که سیاهی چشمان او کاملاََ سیاه و سفیدی چشمان او کاملاََ سفید باشد ]
هر چه گفتیم در اوصاف کمالیّت او
همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است
معنی بیت هشتم
۸ _ با وجود آنکه از صفت های کمال او بسیار سخن گفتیم ، امّا به نظر می رسد که هنوز چیزی در این باره نگفته ایم ، زیرا اوصاف کمال او صدها برابر بیش از گفته های ماست . [ اوصاف کمالیّت = وصف های کامل و تمام ، توصیف های علم و معرفت و بزرگی ]
آنچه سرپنجۀ سیمین تو با سعدی کرد
با کبوتر نکند پنجه که با شاهین است
معنی بیت نهم
۹ _ کاری که دستان سفید و زیبای تو به سعدی کرد ، پنجه های نیرومند شاهین هم نمی تواند با کبوتر بکند . [ پنجه که با شاهین است = پنجۀ شاهین ، پنجه ای که شاهین دارد ]
من دگر شعر نخوانم که نویسم ، که مگس
زحمتم می دهد از بس که سخن شیرین است
معنی بیت دهم
۱۰ _ من دیگر شعرهایم را نمی نویسم ، زیرا سخنانم آن قدر شیرین است که به محض نوشته شدن مگس ها گرد آن جمع می شوند و مزاحمت ایجاد می کنند . [ زحمت دادن = مزاحم شدن ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
فاطمه زندی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹:
وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
عشرت خوش است و بر طَرَف جوی خوشتر است می بر سماع بلبل خوشگوی خوشتر است
معنی بیت اول
۱ _خوشدلی و شادکامی خوب است و در کنار جوی لذّت بخش تر می شود . باده خواری با شنیدن نغمه سرایی بلبل خوش نوا دلپذیرتر است . [ عشرت = عیش و خوشی و شادمانی / طرف = کنار / سماع = شنیدن ، نغمه و آواز / خوشگوی = خوش خوان و خوش آواز ]
عیش است بر کنار سمن زار ، خواب صبح ؟
نی ، در کنار یار سمن بوی خوشتر است
معنی بیت دوم
۲ _ خواب صبح در کنار بوته های سمن موجب شادی است ؟ نه ، خفتن در کنار محبوبی که بوی سمن از وی به مشام می رسد ، بسی دلنشین تر از آن است . [ سمن = یاسمن ، نام گلی است سپید و خوشبو / سمن زار = باغ یاسمن / سمن بوی = معطّر و خوشبو ]
خواب از خمار بادۀ نوشین بامداد
بر بستر شقایق خودرُوی خوشتر است
معنی بیت سوم
۳ _ خفتن در اثر خمار و مستی بادۀ دلنشین صبحگاهی در روی بستری آکنده از شقایق خودروی خوشتر است و یا به سخن دیگر ، خواب در بستر یار زیباروی از خمار و مستی بادۀ خوش صبحگاهی لذّت بخش تر است . [ خمار = ملالت و سردردی که ساعتی پس از خوردن شراب و زایل شدن نشئۀ آن عارض می شود / نوشین = گوارا و دلپذیر / شقایق = لالۀ وحشی ، گیاهی است یک ساله با ارتفاع ۳۰ تا ۶۰ سانتی متر که در مزارع و دشت ها می روید . گلش منفرد ، بزرگ ، زیبا به رنگ قرمز و شامل دو کاسبرگ است و به آن لالۀ کوهی و گل کاسه بشکنک نیز گفته می شود . در ادبیات فارسی رمز ناپایداری و زودگذری است (گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی) ]
روی از جمال دوست به صحرا مکن ، که روی
در روی همنشین وفاجوی خوشتر است
معنی بیت چهارم
۴ _ تا جمال دوست هست به صحرا و زیبایی های آن روی میاور . برای آن که چهره در چهرۀ مصاحب وفاجوی دوختن و از وی به چیزی نپرداختن دلنشین تر است . [ روی از کسی یا چیزی به کسی یا چیزی دیگر کردن = کنایه از اعراض و دوری از کسی یا چیزی کردن ]
آواز چنگ و مطرب خوشگوی گو مباش
ما را حدیث همدم خوش خوی خوشتر است
معنی بیت پنجم
۵ _ نوای چنگ و صدای خوانندۀ خوش آواز اگر نباشد مهم نیست . زیرا برای ما سخن یار موافق و خوش خُلق از نوای موسیقی دلنشین تر است . [ چنگ = از سازهای زهی قدیم که سری خمیده داشت و با انگشتان نواخته می شده است . ( واژنامۀ موسیقی ایران زمین ) / مطرب = به طرب آرنده ، رامشگر و نوازنده / خوشگوی = خوش خوان و خوش آواز / حدیث = سخن و کلام ]
گر شاهد است سبزه در اطراف گلسِتان
بر عارضین شاهد گل روی خوشتر است
معنی بیت ششم
۶ _ اگر چه سبزه و چمن در اطراف گلستان بر زیبایی آن می افزاید . امّا سبزۀ خط و موی تازه رُسته بر چهرۀ معشوق خوشتر نشسته است . [ شاهد (مصراع اوّل) = خوب و زیبا / شاهد (مصراع دوم) = معشوق زیبا / عارضین = دو طرف گونه و صورت ]
آب را از نسیم باد ، زره روی گشته گیر
مفتول زلف یار زره موی خوشتر است
معنی بیت هفتم
۷ _ تصوّر کن که روی آب در اثر وزش نسیم چونان زره در هم بافته شده باشد . امّا بی تردید زلف در هم بافتۀ یار که مثل زره است از آن زیباتر است . [ مفتول = پیچیده و تابدار / زره موی = آن کسی که موی حلقه حلقه و مجعد دارد ]
گو چشمۀ آب کوثر و ، بُستان بهشت باش
ما را مقام بر سر این کوی خوشتر است
معنی بیت هشتم
۸ _ حتّی اگر چشمۀ آب مثل چشمۀ بهشتی کوثر و بوستان مثل بهشت باشد ، ما اقامت خویش را در کوی یار بر بهره مندی از کوثر و بهشت ترجیح می دهیم . [ چشمۀ کوثر = نام حوض یا چشمه یا نهری است در بهشت که اهل تفسیر را در باب آن گفتگوهاست . بر اساس روایات سرچشمۀ آن سدرة المنتهی است و پایه هایش در زیر عرش قرار دارد . سنگ ریزه های آن مروارید و پهنای آن میان مغرب و مشرق است . بر طبق روایات شیعه ، ساقی آن علی بن ابی طالب (ع) است که دوستان را از آن سیراب کند و دشمنان را تشنه به جهنم فرستد . به عدد ستارگان آسمان قدح هایی بر کنار آن نهاده اند از مروارید سرخ که هر کس از آن قدح ها بخورد ، تشنه نشود و هر کس از آن وضو سازد هرگز ژولیده موی و خاک آلود نگردد . پیامبر اسلام (ص) گفته است : کوثر نهری است که به حوض من می ریزد و حوض من بین صنعا و اردن است که درازی آن را سواری تندرو در یک ماه بپیماید . از شیر سفیدتر است و از عسل شیرین تر و از کف نرم تر . قدح های آن از نقره است . هر کس شربتی از آن بخورد ، هیچگاه تشنه نشود . ]
سعدی ، جفا نبرده چه دانی تو قدر یار ؟
تحصیل کام دل به تکاپوی خوشتر است
معنی بیت نهم
۹ _ ای سعدی ، اگر در راه طلب دوست تحمّل جفا نکنی ، قدر دوست را نخواهی فهمید . آری ، به دست آوردن آرزوی دل با تلاش و کوشش خوشتر و لذّت بخش تر است . [ تحصیل = حاصل کردن ، به دست آوردن / کام دل =مراد و آرزوی دل / تکاپو = تلاش و جستجو ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
فاطمه زندی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:
وزن : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
چشمت خوش است و بر اثر خواب خوشتر است طعم دهانت از شکر ناب خوشتر است
معنی بیت اول
۱ _چشمانت زیباست و هنگاهی که خواب آلوده باشد زیباتر است . طعم و مزۀ دهانت از شکر خالص هم نیکوتر و لذّت بخش تر است . [ خوش = زیبا / ناب = پاک و خالص ]
زنهار از آن تبسّم شیرین که می کنی
کز خندۀ شکوفۀ سیراب خوشتر است
معنی بیت دوم
۲ _پناه بر خدا از آن لبخند شکرین ، چرا که لبخند تو از شکفته شدن شکوفۀ آبدار و تازه هم زیباتر است . [ زنهار = شبه جمله به معنی امان و پناه / شکوفۀ سیراب = شکوفۀ پر آب و تازه و با طراوت ]
شمعی به پیش روی تو گفتم که برکنم
حاجت به شمع نیست ، که مهتاب خوشتر است
معنی بیت سوم
۳ _ به خود گفتم شمعی برافروزم و چهره ات را در پرتو آن بنگرم ، امّا دریافتم که نیازی به افروختن شمع نیست . زیرا چهرۀ مهتابی تو زیباتر از روشنایی شمع است . [ برکردن = روشن کردن و افروختن ]
دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان
امشب نظر به روی تو از خواب خوشتر است
معنی بیت چهارم
۴ _ دیشب آرزو می کردم که لحظه ای به خواب خوش فرو روم ، امّا امشب نگریستن به روی تو را از خواب خوشتر می دارم . [ دوش = دیشب / نظر = نگاه ]
در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست
کیمُختِ خارپشت ز سنجاب خوشتر است
معنی بیت پنجم
۵ _بستری از چرم سخت و خاردار در خوابگاه عاشقی که محبوب در کنار اوست ، از بستر نرم برای او لذّت بخش تر است . [ کیمخت خارپُشت = پوست خشن و سفت ، پوست در هم کشیده و چین و چروک خورده / خارپُشت = جوجه تیغی / سنجاب = جانوری است بزرگتر از موش و کوچکتر از گربه ، مویش در نهایت نرمی و تازگی و از پوست آنها پوستین گران بها سازند (لغت نامه)]
ز آن سوی بحر آتش اگر خوانی ام به لطف
رفتن به روی آتشم از آب خوشتر است
معنی بیت ششم
۶ _اگر از آن سوی دریای آتش مرا از سر لطف صدا بزنی ، به شوق می آیم ، زیرا بر روی آتش رفتن برایم از در آب بودن لذّت بخش تر است .
ز آب روان و سبزه و صحرا و لاله زار
با من مگو که چشم در احباب خوشتر است
معنی بیت هفتم
۷ _از زیبایی های آب جاری و سبزه زاران و دشت و لاله زار با من سخن مگوی که نگریستن به دوستان و معشوقگان برای من از زیبایی های طبیعت لذّت بخش تر است . [احباب = جمع حبیب ، دوستان و یاران ]
زهرم مده به دست رقیبان تندخوی
از دست خود بده که ز جُلّاب خوشتر است
معنی بیت هشتم
۸ _ای محبوب من ، به من از دست نگهبانان تندخوی زهر مده . زهر را با دستان خود به من بنوشان که در آن صورت از شربت گلاب هم خوشگوارتر است . [ رقیبان = جمع رقیب ، نگهبان و مراقب ، کسی که مواظبِ معشوق است و عاشق را از او دور می کند ، معمولاََ دایۀ دختر این نقش را بر عهده داشت و گاهی هم عاشق و معشوق از غفلتِ رقیب استفاده کرده و با اشاراتِ چشم و ابرو ، قول و قرار می گذاشتند و سخنان خود را به یکدیگر می گفتند / جُلّاب = معرّب گلاب ، شربتی که از قند و گلاب سازند و ایرانیان آن را به معنی مطلق شربت به کار می برند . ]
سعدی دگر به گوشۀ وحدت نمی رود
خلوت خوش است و صحبت اصحاب خوشتر است
معنی بیت نهم
۹ _ سعدی دیگر به گوشۀ تنهایی پناه نمی برد . زیرا هر چند تنهایی خوش است ، ولی همنشینی با دوستان خوشتر است . [ خلوت = عزلت و گوشه نشینی / صحبت = مصاحبت و همنشینی / اصحاب = جمع صاحب ، دوستان و یاران ]
هر باب از این کتاب نگارین که برکنی
همچون بهشت گویی از آن باب خوشتر است
معنی بیت دهم
۱۰ _ هر فصلی از این کتاب پر نقش و نگار و زیبا را که از برکنی و به خاطر بسپاری ، یا ورق بزنی ، گویی یکی از درهای بهشت است که می گشایی و خواهی دید که هر دری از در دیگر یا هر فصلی از فصل دیگر بهتر است . [ باب (مصراع اوّل) = فصل و قسمت / باب (مصراع دوم) = در / نگارین = زیبا و خوش / برکردن = حفظ کردن و به خاطر سپردن / کتاب نگارین = کنایه از کتاب غزلیان زیبای سعدی ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
فاطمه زندی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:
فریاد من از فراق یار است
وَافغان من از غم نگار است
فریادی که از من برمی آید ، به دلیل جدایی از یار است و افغان و نالۀ من از دست غم معشوق زیباروی است . [ نگار = معشوق ، یار زیباروی ، از آن جهت که معشوق خود را آرایش می کند و زینت می دهد ، به او نگار گفته اند . ]
بی روی چو ماه آن نگارین
رخسارۀ من به خون نگار است
معنی بیت دوم
۲ _در جدایی از روی چون ماه آن زیبارو ، چهرۀ من با خون دیدگان منقّش گشته است . [ نگارین = زیبا و آراسته / به خون نگار بودن = به خون منقّش و رنگین بودن ، به خون آراسته بودن ]
خون جگرم ز فُرقت تو
از دیده روانه در کنار است
معنی بیت سوم
۳ _در جدایی از تو خون جگرم از چشمان بیرون زده و در کنارم جاری گشته است . [ فُرقت = دوری و هجران ]
درد دل من ز حد گذشته ست
جانم ز فراق بی قرار است
معنی بیت چهارم
۴ _درد و اندوه دل بی تابم از اندازه بیرون شد و جانم از درد جدایی قرار ندارد .
کس را ز غم من آگهی نیست
آوَخ که جهان نه پایدار است
معنی بیت پنجم
۵ _کسی از غم و اندوه من آگاهی ندارد . دردا که دنیا پایدار نیست و مردم در این جهان ناپایدار نمی توانند به اندوه دل من وقوف یابند . [ آوَخ = دریغا ، افسوس ]
از دست زمانه در عذابم
ز آن جان و دلم همی فگار است
معنی بیت ششم
۶ _از دست این روزگار زودگذر و ستم پیشه عذاب می کشم و بدین سبب جان و دلم آزرده و رنجور است . [ فگار = مخفف افگار به معنی پریشان و آزرده ، خسته و مجروح ]
سعدی ، چه کنی شکایت از دوست ؟
چون شادی و غم نه برقرار است
معنی بیت هفتم
۷ _ ای سعدی ، از آنجا که غم و شادی زودگذر و ناپایدار است ، برای چه از دوست شِکوه می کنی ؟
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
فاطمه زندی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹:
صبح می خندد و ، من گریه کنان از غم دوست ای دَم صبح ، چه داری خبر از مَقدم دوست ؟
معنی بیت اول
۱ _ صبح طلوع می کند و من در اندوه فراق دوست اشک می بارم ، ای نفس صبحگاهی ، از بازگشت یار چه خبری داری .
[ دم صبح = اوّل بامداد و پگاه ، نفس صبح / مَقدم = برگشتن و از سفر بازآمدن / خندۀ صبح = کنایه از طلوع صبح و آمدن خورشید ]
بر خودم گریه همی آید و بر خندۀ تو
تا تبسّم چه کنی بی خبر از مَبسَم دوست ؟
معنی بیت دوم
۲ _ در اثر اندوهی که به دل دارم برای خودم و خندۀ تو گریه ام می گیرد و تأسف می خورم که چرا تو بی خبر از لبخند دوست لب به خنده می گشایی ؟
[ مَبسَم = تبسّم و خنده / گریه کردن بر کسی یا چیزی = حسرت و تأسف بر کسی یا چیزی خوردن ]
ای نسیم سحر ، از من به دلآرام بگوی
که کسی جز تو ندانم که بُوَد مَحرم دوست
معنی بیت سوم
۳ _ ای باد سحرگاهی ، از قول من به معشوق این پیام را برسان که من جز تو کسی را نمی شناسم که محرم دوست باشد .
[ نسیم سحر = باد صبا / دانستن = شناختن / محرم = خویشاوند و آشنا / دلآرام = کنایه از معشوق و محبوب ]
گو کمِ یار برای دل اغیار مگیر
دشمن این نیک پسندد که تو گیری کمِ دوست
معنی بیت چهارم
۴ _ ای باد سحرگاهی ، به یار بگو که به خاطر بیگانگان یار خویش را ترک مکن ، زیرا دشمن از این کار تو بسیار خرسند خواهد شد .
[ اغیار = جمع غیر به معنی نامحرمان و بیگانگان / کم چیزی گرفتن = به شمار نیاوردن ، هیچ انگاشتن چیزی ]
تو که با جانب خصمت به ارادت نظر است
بِه که ضایع نگُذاری طرف مُعظَم دوست
معنی بیت پنمم
۵ _ تو که به جانب دشمن با نظر دوستی می نگری ، بهتر است که به جانب دوست ، که بسیار گرانقدر و عظیم است ، نظری بیفکنی و آن را تباه نسازی .
[ ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجّه خاص / نظر = توجّه و عنایت / معظم = عظیم و بزرگ ]
من نه آنم که عدو گفت ، تو خود دانی نیک
که ندارد دل دشمن خبر از عالَم دوست
معنی بیت ششم
۶ _ تو خود به خوبی می دانی که من آن کسی نیستم که دشمن توصیف کرده است ، زیرا ضمیر دشمن از عالم دوست خبری ندارد .
نی نی ای باد مرو ، حال من خسته مگوی
تا غباری ننِشیند به دل خرّم دوست
معنی بیت هفتم
۷ _ نه نه ای باد ، به نزد دوست مرو و از احوال دل خستۀ من به او چیزی مگوی تا در اثر این اندوه غباری بر دل شادمان او ننشیند .
[ خسته = آزرده و مجروح / خرّم = با نشاط / غبار به دل نشستن = آزردگی و رنجش پیدا کردن ]
هر کسی را غم خویش است و ، دل سعدی را
همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست
معنی بیت هشتم
۸ _ هر کسی به فکر خویش است و برای خود غصّه می خورد ، امّا دل سعدی همواره در غم این است که با غم دوست چه کند و چگونه آن را تحمّل نماید .
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:
گفتم : مگر به خواب بینم خیال دوست
اینک عَلَی الصَّباح نظر بر جمال دوست
معنی بیت اول
۱ _ گفتم : ای کاش خیال دوست را به خواب ببینم ، امّا شگفتا که اکنون در بامدادان نگاهم بر جمال دوست افتاده است .
[ خیال = تصوّر چیزی که که در پیش چشم نباشد ، تصویر معشوق / اینک = اکنون / علی الصباح = قید زمان است به معنی بامدادان ، هنگام صبح / نظر = نگاه / جمال = حسن و زیبایی ]
مردم هلال عید بدیدند ، و پیش ما
عید است و آنک ابروی همچون هلال دوست
مردم برای ورود به عید باید هلال عید را مشاهده کنند . امّا در نزد ما اکنون عید است و نشانۀ آن ابروی همچون هلال دوست است .
[ عید = مراد عید فطر است / آنک = قید زمان است به معنی اکنون ، حالا ]
ما را دگر به سرو بلند التفات نیست
از دوستیّ قامت با اعتدال دوست
معنی بیت سوم
۳ _ ما از زمانی که با قامت معتدل یار دوستی یافته ایم ، دیگر به قامت بلند سرو توجّهی نداریم .
[ التفات = توجّه و عنایت / با اعتدال = موزون و متناسب ]
زآن بی خودم که عاشق صادق نباشدش
پروای نَفس خویشتن از اشتغال دوست
معنی بیت چهارم
۴ _ از آن روی از خود بی خود گشته ام که دوستدار راستین از پرداختن به دوست فارغ نمی شود تا به خود توجّه و التفاتی داشته باشد .
[ بی خود = بی خویش و بی قرار / پروا = توجّه / اشتغال = سرگرم کردن و مشغول داشتن ]
ای خواب ، گِردِ دیدۀ سعدی دگر مگرد
یا دیده جایِ خواب بُوَد ، یا خیال دوست
معنی بیت پنجم
۵ _ ای خواب ، دیگر در اطراف دیدگان سعدی پرسه مزن ، زیرا چشمان او جای خیال دوست است و ناگزیر جایی برای خواب در آن وجود ندارد .
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷:
صبحی مبارک است نظر بر جمال دوست
بر خوردن از درخت امید وصال دوست
معنی بیت اول
۱ _ بامدادی که در آن جمال دوست مشاهده شود ، صبحی میمون و مبارک است . زیرا در آن صورت این امیدواری که بتوان از وصال دوست برخوردار شد ، وجود خواهد داشت .
[ نظر = نگاه / جمال = زیبایی و نیکویی / بَر = میوه / بر خوردن = کنایه از بهره و لذّت بردن ]
بختم نخفته بود که از خوابِ بامداد
برخاستم به طالع فرخنده فال دوست
معنی بیت دوم
۲ _ بیدار بخت و خوش اقبال بودم که از خواب صبحگاهی بامدادان به بخت پر شگون و خجستۀ دوست از خواب برخاستم .
[ بخت = سعادت و اقبال / فرخنده فال = خجسته شگون ، پیش بینی نیکو و مبارک / نخفتن بخت = کنایه از روی آوردن بخت و اقبال / طالع = در لغت به معنی طلوع کننده ، اما در اصطلاح نجوم جزوی است از منطقةالبروج که در وقتِ مفروض در افق شرقی باشد . اگر آن وقت ، زمانِ ولادت شخصی بود ، آن را طالع مولود یا طالع آن شخص گویند ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ) ، بخت و اقبال ]
از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت
یا خانه جای خواب بُوَد یا مَجال دوست
معنی بیت سوم
۳ _ ای غم و اندوهِ هر دو جهان ، از دلم بیرون روید ، زیرا اگر قرار باشد دل جایگاه و جولانگاه دوست باشد ، جایی برای توجّه به شما و غفلت از دوست باقی نخواهد ماند .
[ مجال = جولانگاه ، محل ]
خواهم که بیخ صحبت اغیار برکَنم
در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست
معنی بیت چهارم
۴ _ می خواهم از دلم که به باغی می ماند ، ریشۀ همنشینی با بیگانگان را برکنم و تنها دوست را به سان درختی در این باغ باقی گذارم .
[ بیخ = ریشه / صحبت = مصاحبت و همنشینی / اغیار = جمع غیر به معنی نامحرمان و بیگانگان ]
خواهم که بیخ صحبت اغیار برکَنم
در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست
معنی بیت چهارم
۴ _ می خواهم از دلم که به باغی می ماند ، ریشۀ همنشینی با بیگانگان را برکنم و تنها دوست را به سان درختی در این باغ باقی گذارم .
[ بیخ = ریشه / صحبت = مصاحبت و همنشینی / اغیار = جمع غیر به معنی نامحرمان و بیگانگان ]
تشریف داد و رفت ، ندانم ز بی خودی
کِاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست
معنی بیت پنجم
۵ _ در حال بی خودی بودم که به خانه ام آمد ، به من شرافت بخشید ، مرا عزیز کرد و رفت . به همین دلیل درنیافتم که دوست مرا عزّت بخشید یا خیال دوست .
[ تشریف دادن = افتخار دادن ، تعبیری است برای رفتن بزرگتر به خانه کوچکتر / خیال = تصوّر چیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد ، تصویر معشوق ]
هوشم نماند و عقل برفت و سخن ببست
مُقبِل کسی که محو شود در کمال دوست
معنی بیت ششم
۶ _ هوشیاری خود را از کف دادم . عقل هم مرا ترک کرد و توان سخن گفتن از میان رفت . آری ، چه سعادتمند است کسی که در کمال یار محو گردد .
[ مقبل = خوشبخت و سعادتمند / محو شدن = فانی شدن ]
سعدی ، حجاب نیست ، تو آیینه پاک دار
زنگار خورده چون بنماید جمال دوست ؟
معنی بیت هفتم
۷ _ ای سعدی ، بین تو و معشوق پرده و حجابی وجود ندارد . آینۀ دل و باطن خویش را پاک کن ، زیرا اگر آینۀ دل زنگ زده باشد ، چگونه می تواند جمال دوست را به درستی نشان دهد ؟
[ زنگار = زنگ ، ماده سبز رنگ که در مجاورت هوا و رطوبت بر روی آهن و آینه و غیره پدید آید (لغت نامه) لازم به ذکر است که در قدیم آینه ها را از فلز می ساختند و پس از مدّتی برای پاک کردن صیقل می کردند تا زنگ آنها پاک گردد . ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:
ز هر چه هست گزیر است و ناگزیر از دوست
به قول هر که جهان ، مِهر برمگیر از دوست
معنی بیت اول
۱ _ از هر چه وجود دارد چاره ای نیست ، ولی دوست را به هیچ چاره و تدبیری نمی توان ننادیده گرفت . پس به سخنان هیچ باشنده ای در جهان از دوست دل برمگیر .
[ گزیر = چاره / ناگزیر = ناچار / هر که جهان = هر که در جهان است / مهر = عشق و محبّت ]
به بندگیّ و صغیری گرت قبول کند
سپاس دار که فضلی بُوَد کبیر از دوست
معنی بیت دوم
۲ _ اگر دوست تو را به بندگی و خواری و حقارت بپذیرد ، از وی سپاسگزار باش ، چرا که این پذیرش بخششی بزرگ است که در باب تو اعمال می کند .
[ صغیری = کودکی و خواری ]
به جای دوست گرت هر چه در جهان بخشند
رضا مده که متاعی بُوَد حقیر از دوست
معنی بیت سوم
۳ _ اگر به عوض دوست تمام عالَم را به تو بخشند ، خشنود مباش . زیرا تمام هستی در برابر دوست کالایی ناچیز است .
[ به جایِ = در عوضِ ، در مقابلِ ]
جهان و هر چه در او هست با نعیم بهشت
نه نعمتی است که بازآورَد فقیر از دوست
معنی بیت چهارم
۴ _ دنیا و هر چه در آن وجود دارد به اضافه نعمت های بهشتی ، به اندازۀ نعمتی نیست که درویش از کوی دوست حاصل می کند . یا نعمتی نیست که موجب ترک کوی دوست گردد .
[ نعیم = ناز و نعمت / فقیر = نیازمند ، در اینجا یعنی عاشق نیازمند ]
نه گر قبول کنندت ، سپاس داری و بس
که گر هلاک شوی ، منّتی پذیر از دوست
معنی بیت پنجم
۵ _ نه تنها اگر تو را بپذیرند باید سپاسگزار باشی ، بلکه اگر در این راه نابود هم شوی هم شوی ، باید منّت پذیر دوست باشی .
[ منّت = بخشش و احسان ]
مرا که دیده به دیدار دوست بر کردم
حلال نیست که بر هم نهم به تیر از دوست
معنی بیت ششم
۶ _ من که چشمم بر روی دوست گشوده شده است ، جایز نیست که حتّی اگر تیر دوست به چشمانم اصابت کند ، آنها را ببندم .
[ دیدار = چهره و صورت / دیده برکردن = کنایه از چشم گشودن ]
وگر چنانکه مصوّر شود گزیر از عشق
کجا روم ؟ که نمی باشدم گزیر از دوست
معنی بیت هفتم
۷ _ در صورتی که به تصوّر درآید که از عشق علاج و چاره ای هست ، من که چاره ای جز با دوست بودن ندارم ، به کجا روم ؟
[ مصوّر شدن = به خیال آمدن / گزیر = چاره و علاج ]
به هر طریق که باشد اسیر دشمن را
توان خرید و ، نشاید خرید اسیر از دوست
معنی بیت هشتم
۸ _ آن کسی را که اسیر دشمن شده است ، می توان بازخرید و آزاد کرد . امّا نمی توان عاشقی را که اسیر معشوق گشته ، از اسارت یار رهایی بخشید .
که در ضمیر من آید ز هر که در عالَم ؟
که من هنوز نپرداختم ضمیر از دوست
معنی بیت نهم
۹ _ چه کسی از میان تمام مردم جهان می تواند ذهن و ضمیر مرا به خود مشغول دارد ، زیرا هنوز من ذهن خویش را از دوست تهی نساخته ام . [ ضمیر = خاطر و دل / پرداختن از چیزی یا کسی = روی برگرداندن از چیزی یا کسی ]
تو خود نظیر نداری و گر بُوَد به مَثَل
من آن نی ام که بَدَل گیرم و نظیر از دوست
معنی بیت دهم
۱۰ _ تو بی نظیر و بی همتایی ، حتّی اگر نظیری هم برای تو وجود داشته باشد ، من کسی نیستم که نظیر و مانند تو را چون تو پندارد و وی را برگزینم .
[ بدل = جانشین ]
رضای دوست نگه دار و صبر کن سعدی
که دوستی نبوَد ناله و نفیر از دوست
معنی بیت یازدهم
۱۱ _ ای سعدی ، در پی نگه داشتِ خشنودی دوست باش و شکیبایی پیشه کن ، زیرا ناله و فریاد کردن از دست یار شرط دوستی نیست .
[ رضا = خشنودی و رضایت / نفیر = فریاد و فغان ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
خورشید زیر سایۀ زلفِ چو شامِ اوست
طوبی غلام قدّ صنوبر خرام اوست
معنی بیت اول
۱ _ معشوق در زیر سایۀ گیسوان شبگون خویش ، چهرۀ تابان خود را نهان کرده است و یا مهر فلک هم مغلوب زلف اوست . قامت خوش خرام او از طوبی هم کشیده تر است .
[ شام = شب / صنوبر = درختی است زینتی و همیشه سبز با برگ های سوزنی و شکلی مخروطی که در ادب فارسی قامت یار را بدان تشبیه کنند . ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) / صنوبر خرام = آن که خرامیدن او مانند صنوبر است در حرکت به چپ و راست ]
طوبی = درخت طوبا ، نام دیگر بهشت و یا درختی است در بهشت که شاخ و برگ آن تمام باغ عدن را می پوشاند . اصل آن در سرای رسول خدا (ص) و یا علی بن ابی طالب (ع) است و در سرای هر مؤمنی شاخی از آن باشد و میوه های گوناگون و خوشبو از آن حاصل آید و چون بهشتیان میوۀ آن درخت آرزو کنند ، شاخه سر فرود آرد تا میوه بازکنند . در حدیث است که عیسی (ع) به خداوند گفت : پروردگارا طوبی چیست ؟ خداوند فرمود : درختی است در بهشت که من آن را کاشته ام ، بر سراسر بهشت سایه افکنده ، ریشۀ آن از رضوان و آبش از تسنیم . در امالی شیخ صدوق حدیث دیگری است که می گوید در بهشت درختی است که از بالایش جامه برآید و از پایینش اسبان پَردار با زین و مهار که نه سرگین کنند و نه ادرار . اولیای خدا بر آن سوار شوند و در بهشت هر جا که خواهند پرواز کنند . صوفیان طوبی را به معنی طیب وقت و حال خوش گرفته اند . طوبی و سدرة المنتهی و زیتونه را هم یکی می دانند که نام های بسیار دارد .
آن قامت است ؟ نی ، به حقیقت قیامت است زیرا که رستخیز من اندر قیام اوست
معنی بیت دوم
۲ _ آیا آن قد و قامت معشوق است ؟ نه ، در حقیقت آشوبی است که به پای خاسته است . زیرا هنگامی که او قیام می کند ، رستاخیز من فرا می رسد .
[ قیامت = رستخیز ، محشر ]
بر مرگ ، دل خوش است در این واقعه مرا
کآب حیات در لب یاقوت فام اوست
معنی بیت سوم
۳ _ دل من در این رویداد به مرگ خشنود است ، زیرا آب حیاتی که مرا زنده می کند ، در لبان چون یاقوت او قرار دارد .
[ واقعه = بلا و مصیبت / یاقوت = سنگی است قیمتی به رنگ های مختلف که گران بهاترین آن سرخ رنگ است / یاقوت فام = یاقوت رنگ ، سرخ رنگ ]
_ چشمۀ حیات = آب حیوان ، آب زندگی ، آب خضر ، در غزلیان سعدی همۀ این ترکیبات بکار رفته است . به عقیدۀ قدما آبی بوده است در ظلمات که در انتهای دنیای مسکون جای دارد و هر کس از آن چشمه بنوشد عمر جاودانی خواهد یافت .
در اساطیر آمده است که ذوالقرنین که بنابر باوری قدیمی همان اسکندر مقدونی است . برای یافتن آن چشمه به ظلمات رفت . امّا نتوانست بدان دست یابد ، ولی خضر پیغمبر که وزیر و پسرخالۀ او بود به همراه الیاس نبی آن چشمه را یافتند و از آبش نوشیدند و عمر جاودان پیدا کردند . این افسانه ، علّت مضامین بسیار در اشعار فارسی شده است . در اصطلاح صوفیان گاهی کنایه شده است از سرچشمۀ عشق و محبّت که هر کس از آن بچشد هرگز معدوم و فانی نشود و نیز اشارت به دهان معشوق و گاهی به معنی سخنان پیر و مرشد است که به سالک حیات ابدی می بخشد .
بوی بهار می دمدم یا نسیم صبح ؟
باد بهشت می گذرد یا پیام اوست ؟
معنی بیت چهارم
۴ _ آیا اینکه می وزد نسیم صبحگاهی یا بوی خوش بهاری است ؟ و اینکه می گذرد پیام دلدار است یا نسیم بهشت ؟
[ دمیدن = وزیدن / بهار = شکوفه های تازه و نورُسته ، گل درخت نارنج و نوعی گل گاوچشم و اقحوان اصغر است ، بستان افروز که آن را تاج خروس گویند که گلی است سرخ رنگ و به عنوان گل زینتی نیز در باغ ها کاشته می شود ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) ]
دل عشوه می فروخت که من مرغ زیرکم
اینک فتاده در سر زلف چو دام اوست
معنی بیت پنجم
۵ _ دل با ناز می گفت : که من همانند پرنده ای هوشیارم . ولی اکنون در دام زلف او اسیر مانده است .
[ عشوه فروختن = کنایه از ناز و کرشمه به کار بردن ، فریفتن ]
بیچاره مانده ام همه روزی به دام او
وِ اینک فتاده ام به غریبی که کام اوست
معنی بیت ششم
۶ _ تمام روزها در دام او اسیر مانده ام و کاری از من ساخته نیست ، امّا اکنون به غم غربت دچار شده ام و این چیزی است که او می خواست . [ کام = مراد و آرزو ]
هر لحظه در بَرم دل از اندیشه خون شود
تا خود غلام کیست که سعدی غلام اوست ؟
معنی بیت هفتم
۷ _ دل هر لحظه در سینه ام از این فکر خون می شود که معشوقی که سعدی بدو دلباخته و حلقۀ غلامی او را به گوش کرده ، خود حلقه به گوش کیست ؟
[ بَر = سینه ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:
آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست مَوقف آزادگان بر سر میدان اوست
معنی بیت اول
۱ _آن کسی که در دل من همانند گویی گرفتار چوگان او گشته ، کسی است که آزادگان برای گرفتار شدن ، در میدان او صف می کشند .
[ گوی = توپ و گلوله ای چوبین که در بازی چوگان از آن استفاده می شود / چوگان = چوبی با دستۀ راست و باریک و سرِ کج که با آن در چوگان بازی گوی را می زنند / موقف = جای ایستادن / آزادگان = جوانمردان ،بخشندگان ]
ره به در از کوی دوست نیست که بیرون بَرند سلسلۀ پای جمع زلف پریشان اوست
معنی بیت دوم
۲ _عاشقان قادر نیستند از کوی دوست بیرون روند ، زیرا گیسوان آشفتۀ او مانند زنجیری به پای آنان پیچیده است . یا جمعیّت خاطر با پریشانی زلف او حاصل می شود .
[ سلسله = زنجیر / ره به بیرون بردن = کنایه از رها شدن ]
چند نصیحت کنند بی خبرانم به صبر ؟
دردِ مرا ای حکیم ، صبر نه درمان اوست
معنی بیت سوم
۳ _ تا کی ناصحان مرا به شکیبایی فرا می خوانند ؟ ای طبیب ، درد من چیزی نیست که با شکیبایی درمان پذیرد .
[ بی خبران = بی خبران از عشق / حکیم = اهل حکمت ، دانشمند و فرزانه ، طبیب ]
گر کند اِنعام او در منِ مسکین نگاه
ور نکند حاکم است ، بنده به فرمان اوست
معنی بیت چهارم
۴ _اگر دوست با احسان خویش بر من درویش نظری بیفکند یا نه ، حکم ، حکم اوست . من گوش به فرمان او ایستاده ام .
[ انعام = نعمت دادن / مسکین = درمانده و بیچاره ]
گر بزند بی گناه ، عادت بخت من است
ور بنَوازد به لطف ، غایت احسان اوست
معنی بیت پنجم
۵ _ اگر دوست ، بی آنکه مرتکب گناهی شوم مرا عقوبت کند ، از بخت بَد من است که به شکنجه شدن عادت دارد . امّا اگر مرا بنوازد و تفقّدی کند ، این نهایت نیکی و بخشش اوست .
[ نواختن = نعمت دادن و مهربانی کردن / غایت احسان = نهایت نیکی و بخشش ]
میل ندارم به باغ ، اُنس نگیرم به سرو
سروی اگر لایق است ، قدّ خرامان اوست
معنی بیت ششم
۶ _ برای رفتن به باغ و بستان رغبتی ندارم و به هیچ درخت سروی انس نمی گیرم ، زیرا اگر سروی شایسته دل بستن باشد ، فقط سرو خرامان قامت اوست .
[ اُنس گرفتن = خو و الفت گرفتن / خرامان = خوش رفتار و با ناز ]
چون بتَواند نشست آن که دلش غایب است ؟
یا بتَواند گریخت آن که به زندان اوست
معنی بیت هفتم
۷ _کسی که دلش به نزد معشوق رفته و از وی غایب گشته است ، چگونه می تواند آرام گیرد ؟ یا آن کسی که در زندان عشق محبوب اسیر است ، چگونه می تواند بگریزد ؟
[ نشستن = آرام و قرار گرفتن / دل غایب بودن = کنایه از دلباخته و عاشق بودن ]
حیرت عشّاق را عیب کند بی بصر
بهره ندارد ز عیش هر که نه حیران اوست
معنی بیت هشتم
۸ _ آنان که بصیرتی ندارند ، به عاشقان خرده می گیرند که چرا متحیّرند ، به راستی کسانی که حیران معشوق نباشند از نشاط زندگی بهره ای نبرده اند .
[ حیرت = سرگشتگی و سرگردانی / بی بصر = بی بصیرت ، کسی که چشم باطن و دل ندارد / عیش = زندگی خوب و خوش ، شادی ]
چون تو گلی کس ندید در چمن روزگار
خاصه که مرغی چو من بلبل بستان اوست
معنی بیت نهم
۹ _ در باغ روزگاران هرگز گلی چون تو نروییده است ، به ویژه که پرنده ای چون من بلبل نغمه سرای آن گل باشد .
[ چمن = سبزه و گیاه / مرغ = پرنده ]
گر همه مرغی زنند سخت کمانان به تیر
حیف بُوَد بلبلی کِاین همه دستان اوست
معنی بیت دهم
۱۰ _ اگر تیراندازان سخت کمان و ماهر همۀ پرندگان را با تیر بزنند ، دریغ است که بلبلی چون مرا که این همه سرود و نغمه تعبیه در منقار دارد ، از پای درآورند .
[ حِیف = در تداول عامه کلمه ای است برای نشان دان تحسّر و تأسف ، دریغا ، افسوس . و به فتح اول ( حَیف ) به معنی ظلم و ستم / دستان = نغمه و آهنگ / سخت کمانان = کنایه از معشوقان بی رحم زیبا ]
سعدی ، اگر طالبی ، راه رَو و رنج بر
کعبۀ دیدار دوست ، صبر ، بیابان اوست
معنی بیت یازدهم
۱۱ _ ای سعدی ، اگر یار را می طلبی ، از حرکت بازنایست و رنج و مشقّت راه را تحمّل کن . زیرا دیدار دوست به کعبه ای می ماند که شکیبایی مانند بیابان و گذرگاه آن است و ناگزیر باید از آن بیابان گذشت تا به دیدار کعبه نائل آمد .
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰:
وزن : مفعول مفاعلن مفاعیل
سرمست درآمد از درم دوست
لب خنده زنان چو غنچه در پوست
معنی بیت اول
۱ _ دوست لبخندزنان و سرمست به نزدم آمد
آنچنانکه غنچه ای از درون پوست خود بیرون آید و شکفته و خندان گردد .
چون دیدمش آن رخ نگارین
در خود به غلط شدم که این اوست ؟
معنی بیت دوم
۲ _ هنگامی که یار را با آن چهرۀ زیبا و پر نقش و نگار دیدم ، به مشاهدۀ خود تردید کردم که آیا این یار محبوب من است که به سراغم آمده است ؟ [ نگارین = زیبا و آراسته / به غلط شدن = به غلط افتادن ، اشتباه کردن ]
رضوان درِ خُلد بازکردند
کز عطر مشام روح خوشبوست ؟
معنی بیت سوم
۳ _با خود گفتم آیا این یار است که می آید یا درِ باغ بهشت را گشوده اند که اینگونه دماغ جان از بوی خوش معطّر گشته است .
[ رضوان = نام دربان و نگهبان بهشت / مشام = شامّه و بینی ]
خُلد = از نام ها و صفات بهشت است و در لغت به معنی جاودان و همیشگی است و در قران بارها از آن یاد شده است ، نام بهشت اوّل از هشت بهشت است که عبارتند از : 1- خُلد 2- دارالسلام 3- دارالقرار 4- جنّت عدن 5- جنّة المأوی 6- جنّة النعیم 7- علّیین 8- فردوس .
پیش قدمش به سر دویدم
در پای فتادمش که ای دوست
معنی
بیت چهارم
۴ _ با سر به پیش گام هایش دویدم و در پایش افتادم و گفتم : ای دوست .
[ به سر دویدن = کنایه از به شتاب دویدن است /تضاد : قدم ، سر ]
یکباره به تَرک ما بگفتی
زنهار ، نگویی این نه نیکوست ؟
معنی بیت پنجم
۵ _ ناگهان ترک ما کردی ، بر حذر باش . آیا از خود نپرسیدی که این کار خوب نیست ؟
[ زنهار = شبه جمله است به معنی امان و پناه جناس اشتقاق و تضاد : بگفتی ، نگویی ]
بر من که دلم چو شمعِ یکتاست
پیراهن غم چو شمع ده توست
معنی بیت ششم
۶ _ دلم مثل شمع یک لاست و غمم همانند پیراهن شمع ده لایه است ( نگفتی که ترک کردن من نیکو نیست؟ )
[ ده تو = ده لا / پیراهن شمع = کنایه از موم ]
چشمش به کرشمه گفت با من :
در نرگس مست من چه آهوست ؟
معنی بیت هفتم
۷ _ چشمان یار با ناز و کرشمه از من پرسید : در من که مثل نرگس زیبا و سرمستم ، چه عیبی دیده می شود ؟
[ کرشمه = ناز و غمزه ، اشاره به چشم و ابرو / نرگس = نام گلی است خوشبو و معطّر که به آن شهلا نیز گویند و در ادب فارسی چشم زیبا و مخمور بدآن تشبیه شده است ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) / آهو = عیب ]
گفتم : همه نیکویی است ، لیکن
این است که بی وفا و بدخوست
معنی بیت هشتم
۸ _پاسخ دادم : به جز نیکویی در آن نمی توان دید ، ولی باید گفت که این چشمان زیبا بی وفا و تندخو است .
بشنو نفَسی دعای سعدی
گر چه همه عالَمت دعاگوست
معنی بیت نهم
۹ _ با وجود آنکه تمام مردم گیتی تو را دعا می کنند ، امّا لحظه ای هم به دعای سعدی گوش فراده .
[ نفسی = دمی ، لحظه ای ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹:
وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
بِتا هلاک شود دوست در محبّت دوست
که زندگانی او در هلاک بودن اوست
معنی بیت اول
۱ _ بگذار دوست در راه محبّت ورزیدن به محبوب خویش هلاک گردد ، زیرا زندگی حقیقی عاشق از میان برخاستن اوست .
[ بِتا = بگذار ، مخفّف «بهل تا» نیز می باشد (لغت نامه) / دوست = دوستدار و محبّ ، عاشق و معشوق ]
مرا جفا و وفای تو پیش ، یکسان است
که هر چه دوست پسندد به جای دوست ، نکوست
معنی بیت دوم
۲ _ در نزد من جفا و وفای تو برابر است ، زیرا چیزی که دوست در حقّ دوست می پسندد نیکوست .
[ وفا = مقابل جفا به معنی وعده به جا آوردن و به سر بردن دوستی و عهد و پیمان ، ثبات در قول و سخن و دوستی / به جایِ = در حقِّ ]
مرا و عشق تو گیتی به یک شکم زاده ست
دو روح در بدنی چون دو مغز در یک پوست
معنی بیت سوم
۳ _ گیتی مرا و عشق تو را یکجا به وجود آورده است ، یعنی عشق تو همزاد من است . در حقیقت من و تو مثل دو روح هستیم در یک جسم ، همچنان که دو مغز در زیر یک پوست قرار دارند .
هر آنچه بر سر آزادگان رود زیباست
علی الخصوص که از دست یار زیباخوست
معنی بیت چهارم
۴ _ وارستگان و عاشقان راستین هر چه برایشان پیش آید . نیکو تلّقی می کند ، به ویژه اگر عامل این پیش آمدها یار خوش منش آنان باشد .
[ آزادگان = فارغ بالان ، کسانی که از دنیای مادّی رسته اند / علی الخصوص = به خصوص ]
دلم ز دست به در بُرد سروبالایی
خلاف عادتِ آن سروها که برلب جوست
معنی بیت پنجم
۵ _ معشوق سروبالایی دل از کفم ربود ، بر خلاف عادت سروهای لب جو که بدین سان توانایی دلربایی ندارند .
[ دل از دست به در بردن = کنایه از شیفته و بی قرار کردن ]
به خواب دوش چنان دیدمی که زلفینش
گرفته بودم و دستم هنوز غالیه بوست
معنی بیت ششم
۶ _دیشب در خواب دیدم که گیسوان معطّر او را در دست گرفته بودم . اینک پس از بیداری هنوز هم می توان بوی خوش گیسوان او را از دستانم استشمام کنم .
[ دوش = دیشب / زلفین = مو و حلقۀ گیسو (لغت نامه) / غالیه = مادّه ای است خوشبو و سیاه رنگ مرکّب از مشک و عنبر و جز آن که موی را با آن خضاب کنند (لغت نامه) ]
چو گوی در همۀ عالَم به جان بگردیدم
ز دست عشقش و ، چوگان هنوز در پی گوست
معنی بیت هفتم
۷ _از دست عشق او سراسر جهان را چون گوی ، جانانه درنوردیدم . ولی چوگان عشق معشوق هنوز هم مرا مانند گوی سرگردان می خواهد .
[ گوی = توپ و گلوله ای چوبین که در بازی چوگان از آن استفاده می شود / چوگان = چوبی با دستۀ راست و باریک و سرِ کج که با آن در چوگان بازی گوی را می زنند ]
جماعتی به همین آب چشم بیرونی
نظر کنند و ندانند کآتشم در توست
معنی بیت هشتم
۸ _ گروهی به این اشک ظاهری من می نگرند و از آتش و سوزش درونم آگاهی ندارند .
[ تو = درون و اندرون / آتش = کنایه از سوز عشق ]
ز دوست هر که تو بینی مراد خود خواهد
مراد خاطر سعدی مراد خاطر اوست
معنی بیت نهم
۹ _ هر کس می خواهد از قِبَل دوست به کام دل رسد . امّا آرزوی قلبی سعدی همان است که دوست آن را آرزو می کند .
[ مراد = میل و آرزو / خاطر = دل ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:
با خردمندیّ و خوبی پارسا و نیکخوست
صورتی هرگز ندیدم کِاین همه معنی در اوست
معنی بیت اول
۱ _با وجود بهره مندی از خرد و زیبایی ، پرهیزگار و خوش خُلق نیز هست . هرگز پیکره ای که این همه معنی را یکجا در خود جمع کرده باشد ندیده ام .
[ خوبی = زیبایی / معنی = حقیقت/ تضاد : صورت ، معنی ]
گر خیالِ یاری اندیشد ، باری ، چون تو یار
یا هوای دوستی ورزند ، باری ، چون تو دوست
معنی بیت دوم
۲ _ اگر کسی به یاری بیندیشد و یا هوای دوستی در سر داشته باشد ، یار و دوستی مهربان تر از تو نخواهد داشت .
[ خیال = تصوّر چیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد ، تصویر معشوق / باری = به هر حال ، خلاصه / هوا = میل و آرزو ، عشق ]
خاکِ پایش بوسه خواهم داد ، آبم گو ببر
آبروی مهربانان پیش معشوق آبِ جوست
معنی بیت سوم
۳ _بر خاک گذرگاه او بوسه می زنم . بگذار آبرویم را ببرد . آری ، آبروی مهرورزان در نزد معشوق همانند ، آب جوی بی قدر است .
[ مهربانان = مهرورزان ، عاشقان/ تضاد : خاک ، آب /جناس تام : آب ( آبرو ) ، آب ( مایع معروف ) ]
شاهدش دیدار و گفتن ، فتنه اش ابرو و چشم
نادرش بالا و رفتن ، دلپذیرش طبع و خوست
معنی بیت چهارم
۴ _ چهره و سخن گفتن او زیبا ، ابرو و چشمانش برآشوبندۀ دل هاست . قامت و راه رفتنش کم نظیر و طبع و خوی او دلپذیر است .
[ شاهد = زیبا / دیدار = چهره / فتنه = آشوب و غوغا / نادر = گران بها و کمیاب / بالا = قد و قامت ]
تا به خود باز آیم آنگه وصف دیدارش کنم
از که می پرسی در این میدان که سرگردان چو گوست ؟ معنی بیت پنجم
۵ _به محض اینکه به هوش آیم ، چهره و جمالش را توصیف خواهم کرد . امّا اکنون از من ، که در میدان مثل گوی بی قرار سرگردانم ، وصف دیدار او مپرس .
[ تا = زمانی که / به خود بازآمدن = به هوش آمدن ، آرام و قرار یافتن / دیدار = چهره و صورت / گوی = توپ و گلوله ای چوبین که در بازی چوگان از آن استفاده می شود / سرگردان چو گوی بودن = کنایه از آواره و پریشان بودن است /تناسب : گوی و میدان / تشبیه : او ( عاشق ) به گوی مانند شده است ]
عیب پیراهن دریدن می کنندم دوستان
بی وفایارم که پیراهن همی درّم ، نه پوست
معنی بیت ششم
۶ _ دوستانم پیراهن دریدن مرا عیب می شمارند و بر من خرده می گیرند ، امّا من یار بی وفایی هستم که در این شرایط به جای دریدن پوست ، پیراهن خویش را پاره می کنم .
[آرایه ء تکرار : دریدن / جناس لاحق : دوست ، پوست / جناس اشتقاق : دریدن ، می درم ]
خاکِ سبزآرنگ و بادِ گل فشان و آبِ خوش
ابر مرواریدباران و هوای مُشک بوست
معنی بیت هفتم
۷ _خاک سبزینه پوش گشته و باد گل نثار می کند و آب گواراست . از ابر قطعات مرواریدگون باران فرو می چکد و هوا سرشار از بوی مشک گشته است .
[ سبزآرنگ = سبز رنگ = / مشک بو = معطّر و خوشبو/تضاد : خاک ، باد ، آب / استعاره ء مصرحه : مروارید ( قطره های باران )/ ایهام تناسب : بین " باران " در معنای غیر منظورش با " ابر " ]
تیرباران بر سر و صوفی گرفتار نظر
مدّعی در گفتگوی و عاشق اندر جستجوست
معنی بیت هشتم
۸ _ صوفی اسیر هوس بازی و مدّعی در حال لاف زنی است ، ولی عاشق حقیقی در حالی که تیر بر سرش می بارد ، در جستجوی معشوق است .
[ نظر = نگاه ، نگریستن / مدّعی = ادعا کننده و لاف زن و کسی که دعوی هنر و عشق کند ولی کم مایه و دروغگوست / گفتگو = مشاجره و جنجال ]
_ صوفی = پیرو طریقت تصوّف ، در معنی این کلمه و چگونگی انتساب و اشتقاق آن ، اقوال ، مختلف ، و عقاید ، متفاوت است . عده ای آن را از صفا و عده ای از صوف ( = پشم ) به مناسبت پشمینه پوشی و عده ای سوفیای یونانی به معنی حکمت و عده ای از صفه و اصحاب صفه می دانند . ( فرهنگ اشعار حافظ )
هر که را کنج اختیار آمد ، تو دست از وی بدار
کانچنان شوریده سر پایش به گنجی در فروست
معنی بیت نهم
۹ _ دست از سر کسی که در پی عشق ورزی گوشۀ انزوا برگزیده است بردار ، زیرا چنین عاشق شیفته ای پایش به گنجی فرو رفته که دیگر دست از آن برنمی دارد .
[ اختیار آمدن = انتخاب کردن و برگزیدن / دست از چیزی برداشتن = کنایه از چشم پوشی کردن ، رها کردن / شوریده سر = کنایه از عاشق شیدا و بی قرار/تناسب : دست ، سر ، پا ]
چشم اگر با دوست داری ، گوش با دشمن مکن
عاشقی و نیکنامی سعدیا سنگ و سبوست
معنی بیت دهم
۱۰ _ ای سعدی ، اگر مشتاق تماشای دوست هستی ، به یاوه سرایی های دشمنان گوش فرامده . زیرا عاشق بودن و نیکنام ماندن همان قدر محال است که سالم ماندن سبو در برابر سنگ .
[ سبو = کوزۀ سفالی دسته دار که در آن شراب می ریزند / سنگ و سبو = کنایه از ناپایداری و ناسازگاری ، تعبیری از آنکه دو مخالف برابر یکدیگر قرار گیرند ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶:
بخت جوان دارد آن که با تو قرین است
پیر نگردد که در بهشت برین است
معنی بیت اول
۱ _کسی که با تو همنشین باشد ، جوانبخت و خوش اقبال است و از آن روی که با تو بودن مثل در بهشت بودن است و در بهشت پیری وجود ندارد ، همنشین تو پیر نمی گردد .
[ بخت جوان = اقبال و سعادت تازه و نو / قرین = همدم و همنشین / پیر نگردد = اشاره است به روایاتی که اهل بهشت همیشه جوانند و هرگز پیر نمی شوند / برین = منسوب است به بر ، بالایین یعنی بلندترین و بالاترین ، در اینجا برترین نقطه بهشت منظور است که همان علّیین است ]
دیگر از آن جانبم نماز نباشد
گر تو اشارت کنی که قبله چنین است
معنی بیت دوم
۲ _ اگر تو به خود اشاره کرده و بگویی که قبله از این جانب است ، دیگر برای اقامۀ نماز به سوی قبله نمی ایستیم .
[ قبله = روی گاه ، جهتی است که در نماز به آن سو می ایستند و یا جایی که حاجتمندان روی بدان می آورند وحاجت خود را می خواهند . ]
آینه ای پیش آفتاب نهاده ست
بر درِ آن خیمه ؟ یا شعاع جَبین است ؟
معنی بیت سوم
۳ _نمی دانم آنچه که بر در آن خیمه می درخشد ، آینه ای است که در برابر آفتاب قرار داده اند ؟ و یا پرتو پیشانی معشوق است که می درخشد ؟
[ شعاع = پرتو و نور / جبین = پیشانی ]
گر همه عالَم ز لوح فکر بشُویند
عشق نخواهد شدن ، که نقش نگین است
معنی بیت چهارم
۴ _اگر همۀ تصوّراتی را که از جهان دارم ، از صفحۀ اندیشه ام پاک کنند ، نقش عشق از ضمیرم شسته نمی شود . زیرا آن نقش همانند نقشی است که بر نگین انگشتری حکّ کرده باشند که با شستن پاک نمی شود . [ لوح = صفحه و هر چیز پهن که بتوان بر روی آن نوشت / شدن = رفتن ]
گوشه گرفتم ز خلق و فایده ای نیست
گوشۀ چشمت بلای گوشه نشین است
معنی بیت پنجم
۵ _ از مردم به گوشه ای پناه برده ، منزوی شدم . امّا این گوشه گیری سودی نداشت چرا که چشم تو فتنه ای است که حتّی در انزوا هم آدمی از تأثیر آن در امان نیست .
[ گوشه گرفتن = خلوت و تنهایی را انتخاب کردن ]
تا نه تصوّر کنی که بی تو صبوریم
گر نفَسی می زنیم ، بازپسین است
معنی بیت ششم
۶ _مبادا بپنداری که دور از تو شکیبا هستم . نه ، اگر در جدایی دَمی برمی آورم ، آن دم آخرین نفس است . [ تا = زنهار ]
حُسن تو هر جا که طبل عشق فروکوفت
بانگ برآمد که غارت دل و دین است
معنی بیت هفتم
۷ _ زیبایی تو در هر کجا که بانگ عشق در داد . از مردم فریاد برآمد که زمان غارت دل و دین عاشقان فرا رسیده است .
[ حُسن = جمال و زیبایی / برآمدن = برخاستن ، بلند شدن ]
سیم و زرم گو مباش و دنیی و اسباب
روی تو بینم که مُلک روی زمین است
معنی بیت هشتم
۸ _ بگذار طلا و نقره و دنیا و ابزار زندگی وجود نداشته باشد . دیدن روی تو که همانند سلطنت بر همۀ عالَم است برای من کافی است .
عاشق صادق به زخم دوست نمیرد
زهر مذابم بده که ماء مَعین است
معنی بیت نهم
۹ _عاشق راستین با ضربت هایی که دوست بر او می نوازد ، از بین نخواهد رفت . ای دوست ، اگر زهر گداخته به عاشق دهی . آن زهر ، آبی پاک و گواراست . [ زخم = ضربت / مذاب = ذوب شده و گداخته / ماء مَعین = آب گوارا و پاک ]
سعدی از این پس که راه پیش تو دانست
گر ره دیگر رود ضلال مبین است
معنی بیت دهم
۱۰ _از آن روزی که سعدی راهِ رسیدن به تو را شناخته است ، رفتن به راهی دیگر را گمراهی آشکار می داند . [ ضلال مبین = گمراهی آشکار ، تعبیری است که حدود 30 بار در قرآن به کار رفته است . ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵:
با همه مِهر و ، با منش کین است
چه کنم ؟ حظّ بخت من این است
معنی بیت اول
۱ _با همه مهر می ورزد امّا با من بر سر کین است . چه می توانم کرد ؟ این هم از بخت بَد من است .
[ حظّ = بهره ، نصیب / بخت = اقبال و سعادت ]
شاید این نَفس ، تا دگر نکنی
پنجه با ساعدی که سیمین است
معنی بیت دوم
۲ _ای نَفس ، شایسته است که دیگر با ساعد سیمین یار پنجه میفکنی .
[ شاید = از مصدر شایستن به معنی شایسته و سزاوار / ساعد سیمین = دست و بازوی سپید و زیبا / پنجه با کسی کردن = کنایه از ستیز و نزاع کردن ، درافتادن با کسی ]
ننهد پای تا نبیند چای
هر که را چشم مصلحت بین است
معنی بیت سوم
۳ _هر کسی که چشم مصلحت بین داشته باشد ، تا جایی را نبیند به آنجا پای نمی گذارد .
[ مصلحت = صلاح اندیش ]
مَثل زیرکان و چنبر عشق
طفلِ نادان و مارِ رنگین است
معنی بیت چهارم
۴ _داستان خردمندان و اسیر شدگان در حلقۀ عشق مَثل داستان کودک نادانی است که ندانسته با ماری خوش خط و خال بازی می کند .
[ زیرکان = عاقلان و دانایان / چنبر = حلقه و دایره ]
دردمند فراق سر ننهد
مگر آن شب که گور بالین است
معنی بیت پنجم
۵ _عاشقی که درد جدایی به جان دارد نمی خوابد . مگر شبی که گور بستر و بالین باشد . یعنی تا زنده است خواب به چشمان او نمی آید .
[ دردمند = دردکش ، رنجور و آزرده / سرنهادن = کنایه از خوابیدن ، آرام و قرار گرفتن ]
گریه گو بر هلاک من مکنید
که نه این نوبتِ نخستین است
معنی بیت ششم
۶ _به آشنایان بگو که برای هلاک شدن من اشک مریزید ، زیرا این اوّلین باری نیست که کسی در راه دلدادگی جان می سپارد .
لازم است احتمال چندین جَور
که محبّت هزار چندین است
معنی بیت هفتم
۷ _ تحمّل این مقدار ستم از یار ضروری است ، زیرا محبّت و عشق نسبت به او هزار بار بیش از مقدار ستمی است که روا می دارد .
[ احتمال = بردباری ، تحمّل کردن ]
گر هزارم جواب تلخ دهی
اعتقاد من آنکه شیرین است
معنی بیت هشتم
۸ _اگر هزاران بار به من جواب تلخ بدهی ، من بر این باورم که آن سخنان تلخ و آزار دهنده شیرین است .
مرد اگر شیر در کمند آرد
چون کمندش گرفت مسکین است
معنی بیت نهم
۹ _انسان اگر توانایی به دام انداختن شیر را هم داشه باشد ، هنگامی که به کمند افتاد و اسیر شد ، شخصی ناتوان است
سعدیا ، تن به نیستی در ده
چاره با سخت بازوان این است
معنی بیت دهم
۱۰ _ای سعدی ، آمادۀ هلاک و نیستی باش ، زیرا درافتادن با معشوق توانا راهی جز این باقی نمی گذارد . [ نیستی = فنا و نابودی / تن در دادن = راضی شدن و پذیرفتن / سخت بازوان = توانایان و زورمندان ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴:
ز من مپرس که در دست او دلت چون است
از او بپرس که انگشت هاش در خون است
معنی بیت اول
۱ _احوال دل مرا از من سؤال مکن ، از معشوق من که انگشتانش آغشته به خون دل من است بپرس .
وگر حدیث کنم ، تندرست را چه خبر
که اندرون جراحت رسیدگان چون است ؟
معنی بیت دوم
۲ _ اگر حکایت دل عاشقان رنجور و آزرده را بیان کنم ، شخص تندرست و دور از بلای عشق را از آن چه خبر می تواند باشد ؟
[ حدیث کردن = سخن گفتن ]
به حُسن طلعت لبلی نگاه می نکند
فتاده در پی بیچاره ای که مجنون است
معنی بیت سوم
۳ _ آن کسی که در پی مجنون بیچاره افتاده و او را آزار می دهد ، به زیبایی لیلی که موجب دیوانگی مجنون شده است ، توجّهی ندارد و عشق او را نمی فهمد .
[ حُسن طلعت = جمال و زیبایی چهره ]
_ لیلی و مجنون = لیلی ، دختر مهدی بن سعد یا مهدی بن ربیعه بود که مجنون بن قیس بن ملوّح عاشق او شد و در عشق او سر به بیابانها نهاد و در فراق معشوقه شعرها گفت و خاک ها بر سر ریخت . در ادب عرفانی فارسی ، لیلی مظهر عشق ربّانی و الوهیت و مجنون مظهر روحِ ناآرامِ بشری که بر اثر دردها و رنج ها ی جانکاه ، دیوانه شده و در صحرای جنون و دلدادگی سرگردان است و در جستجویِ وصالِ حق به وادی عشق درافتاده و می خواهد به مقامِ قربِ حضرتِ لایزال واصل شود اما بدین مقام نمی رسد ، مگر آن روزی که از قفسِ تن رها شود . از داستان عشقِ لیلی و مجنون شاید بیش از هر داستانِ عشقی دیگری در ادب فارسی سخن گفته شده است . ادب غنایی فارسی و ترکی مملوّ است از داستان این دو دلداده که سرآغاز آن تقریباََ از « لیلی و مجنونِ نظامی گنجوی » است . این اثر بعدها موردِ توجه و تقلید شعرای متعدد قرار گرفته است . ( فرهنگ اساطیر )
خیال روی کسی در سر است هر کس را
مرا خیال کسی کز خیال بیرون است
معنی بیت چهارم
۴ _ هر کسی در ذهن خویش با تصوّر روی دیگری دل خوش دارد ، امّا در خاطر من تصوّر کسی نقش بسته است که حتّی خیال هم او را تصوّر نمی کند .
[ خیال = تصوّر چیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد ، تصویر معشوق / از خیال بیرون بودن = در خیال نگنجیدن ، فوق تصوّر بودن ]
خجسته روزِ کسی کز درش تو بازآیی
که بامداد به روی تو فال میمون است
معنی بیت پنجم
۵ _روز هر کس که تو به سراغش روی ، روزی خجسته و میمون است . زیرا صبح را با رویت تو آغاز کردن شگون و میمنت دارد .
[ فال = شگون ، پیش بینی نیکو / میمون = خوش یُمن و مبارک ]
چنین شمایل موزون و قدّ خوش که تو راست
به ترک عشق تو گفتن نه طبع موزون است
معنی بیت ششم
۶ _ با چنین شکل و شمایل متناسب و قامت و بالایی که تو داری ، اگر کسی به تو عشق نورزد ، از ذوق سلیم بی بهره است .
[ شمایل = جمع شِمال و شمیله ، در لغت به معنی خوی ها و خصلت هاست ، ولی امروزه به معنی چهره و صورت به کار می رود / موزون = متناسب و آراسته / خوش = زیبا و دلپسند ]
اگر کسی به ملامت ز عشق برگردد
مرا به هر چه تو گویی ارادت افزون است
معنی بیت هفتم
۷ _ اگر کسی با ملامت شنیدن از عشق چشم پوشد ، من دوستی و ارادتم نسبت به تو در اثر ملامت کاستی نمی پذیرد .
[ ملامت = سرزنش / ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجّه خاص ]
نه پادشاه منادی زده ست مِی مخورید ؟
بیا که چشم و دهان تو مست و می گون است
معنی بیت هشتم
۸ _مگر نه اینکه پادشاه ندا در داده است که باده منوشید ؟ پس بیا تا ما از چشمان مست و لبان چونان می سرخت مست گردیم .
[ منادی زدن = ندا و آواز دادن / مست بودن چشم = خمارآلود بودن چشم / می گون بودن دهان = سرخ بودن لب ها ]
کنار سعدی از آن روز کز تو دور افتاد
از آب دیده تو گویی کنار جیحون است
معنی بیت نهم
۹ _ از روزی که سعدی از تو دور افتاده و تو را در کنار خویش ندارد ، آن قدر گریسته که پهلوی او مثل ساحل رود جیحون پر آب شده است .
[ کنار (مصراع اوّل) = پهلو / کنار (مصراع دوم) = ساحل / جیحون = نام رودی است در آسیای مرکزی به طول 2540 کیلو متر که از دامنه های جبال هندوکش سرچشمه گرفته ، مرز بین تاجیکستان و شمال شرقی افغانستان را تشکیل می دهد و به دریاچۀ آرال می ریزد ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
فاطمه زندی در ۱ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:
مگر نسیم سَحر بوی زلف یار من است
که راحت دل رنجور بی قرار من است
معنی بیت اول
۱ _به یقین نسیم صبحگاهی که این چنین دل غمدیده و بی آرام مرا آسوده می کند ، بوی گیسوان یار مرا همراه دارد .
[ نسیم سحر = باد صبا که در سحرگاهان می وزد ، بوی خوش سحر / مگر = به یقین ]
به خواب در نرود چشم بخت من همه عمر
گرش به خواب ببینیم که در کنار من است
معنی بیت دوم
۲ _اگر به خواب ببینم که یار در کنار من است ، چشم بخت و اقبال من دیگر نمی خسبد و من در تمام عمر خوشبخت خواهم بود .
[ بخت = سعادت و اقبال/ تناسب : خواب ، چشم ، خواب دیدن /استعاره ء مکنیه ]
اگر معاینه بینم که قصد جان دارد
به جان مضایقه با دوستان نه کار من است
معنی بیت سوم
۳ _ اگر آشکارا مشاهده نمایم که قصد کشتن مرا دارد جان می دهم . زیرا جان را از دوستان مضایقه کردن در توان من نیست .
[ معاینه = رویاروی دیدن ، آشکارا ، روشن ، واضح ، عیان / مضایقه = خودداری و سخت گیری در دادن چیزی یا انجام کاری ، دریغ کردن ]
حقیقت آنکه نه درخورد اوست جان عزیز
ولیک در خور امکان و اقتدار من است
معنی بیت چهارم
۴ _حقیقت آن است که جان عزیز من لایق او نیست . امّا چه می توان کرد که من فقط همین امکان و توان را در اختیار دارم .
[ درخورد = درخور ، لایق و سزاوار ]
نه اختیار من است این معاملت ، لیکن
رضای دوست مقدّم بر اختیار من است
معنی بیت پنجم
۵ _ این رفتار و معامله در اختیار من نیست ، زیرا خواست و خشنودی دوست بر اختیار و انتخاب من برتری دارد .
[ اختیار = در لغت به معنی انتخاب و برگزیدن است ولی در اصطلاح فلسفه و کلام ، آزادی عمل انسان و توانایی اجرای اراده و خواست خود که در مقابل جبر است / معامله = رفتار و روش / رضا = رضایت ، خشنودی ]
اگر هزار غم است از جفای او بر دل
هنوز بندۀ اویم که غمگسار من است
معنی بیت ششم
۶ _ اگر از ستم او هزار غم بر دل من باقی مانده باشد ، با وجود این او را سرور خویش می دانم ، چون غمخوار من فقط اوست .
[ غمگسار = غمخوار ]
درون خلوت ما غیر درنمی گنجد
برو که هر که نه یار من است ، بار من است
معنی بیت هفتم
۷ _ما در خلوت خویش بیگانه را راه نمی دهیم . ای آن که یار من نیستی ، مرا ترک کن ، زیرا آن که یار من نباشد ، بار خاطری بیش نیست .
[ خلوت = عزلت و تنهایی / غیر = نامحرم و بیگانه / بار کسی بودن = کنایه از سبب رنج و آزار کسی بودن ]
به لاله زار و گلستان نمی رود دل من
که یاد دوست گلستان و لاله زار من است
معنی بیت هشتم
۸ _دل من برای تماشا و تفرّج به دشت پر لاله و گلزار نمی رود زیرا یاد و خاطر دوست برای من مثل گلزار و و لاله زار است
ستمگرا ، دل سعدی بسوخت در طلبت
دلت نسوخت که مسکین امیدوار من است
معنی بیت نهم
۹ _ای یار جفا پیشه ، دل سعدی در راه طلب تو سوخت ، امّا دل تو به رحم نیامد که بگویی این بیچاره به من امید بسته است .
[ دل سوختن = کنایه از آزرده و پریشان شدن است ]
و گر مراد تو این است بی مرادی من
تفاوتی نکند ، چون مراد یار من است
معنی بیت دهم
۱۰ _ ای یار عزیز ، اگر خواست تو این است که مرا ناکام ببینی ، چون تو چنین خواسته ای ، به کام رسیدن یا نرسیدن برای من فرقی ندارد .
[ آرایه ء تکرار : مراد ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .