همایون
تاریخ پیوستن: ۲۶م دی ۱۴۰۰
آمار مشارکتها: | |
---|---|
حاشیهها: |
۷۴۴ |
همایون در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۵:
نیمه غزل از عشق و ویژگی هایش میگوید و سپس از بتی حقیر میگوید که گویی در دست عشق فقیر است
خود را از آن بت برحذر میدارد ولی راه خود را هم بسته میبیند، اینجاست که شاعر باید یک ساغر جانانه گیرش بیاد از یک شمس دیوانه تا حالش جا بیاد و پخته بشه که بد جوری فتیر است او
همایون در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۶:
شاعر قاطی کرده، خدا رحم به پروردگار کنه!! حال خوشی نداشته حتمن کسی اذیتش کرده، تکلیفش با خودش هم روشن نیست.
همایون در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۵:
غزل مشکوک، بی حال و بی معنی و درهم و برهم و نازیبا ساختگی
همایون در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۸:
بازنمود بابک از واژه ذوق بسیار روشنی بخش است اینکه ذوق از میزاگ و ریشه آمیزش و آمیختگی است که به عربی رفته و در غزل نیز از آمیخته با شاهد سخن میگوید همین را میرساند. نکته ای شگفت در اینجاست که واژگان عربی که در عرفان و فلسفه و غزل ما رخنه بسیار کرده است هرچند به ظاهر کارساز است و کار راه انداز ولی آسیب آن بسیار است زیرا اگر به فارسی سخن گفته شود همواره شعر روان تر است وپیچیدگی های بی مورد که گاه گوینده و شنونده را هم فریب میدهد به خیال آنکه موضوع مورد گفتگو بسیار پیچیده است به زیادهگویی و تکرار های بیمورد که جز بازی کلمات نیست میکشاند و گوینده فکر میکند به فهم موضوع کمک میکند در حالیکه سخت تر هم میشود و این همه از آسیب کلمات عربی است که به ظاهر کار راهانداز است در حالیکه چنین نیست و اندک اندک باید با واژگان فارسی جایگزین شود تا زبان را شیوا و روان ساخت
همایون در ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۷:
غزل زیبا و شعر حال جلالدین که بسیار خوب او را توصیف میکند دوستی او و شمس یک آمیختگی است
که برترین شیوه دوستی است که میتواند به اندازه جهان گسترش پیدا کند و جهانگیر شود، این آیین و مکتب و این فرهنگ و حکمت ویژه و خاص جلالدین و عرفان مهری اوست که تکرار آن اگر ناممکن نباشد چون مرواریدی یکتاست
همایون در ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۲:
این غزل دوباره بازخوانی و بازنویسی میشود در غزلی با مطلع زیرین:
چنان مست است از آن دم جان آدم
که نشناسد از آن دم جان آدم
جان آدم از نفسی مست میشود که برای او ناشناخته است اگر دم دوم را زمان بخوانیم خود جان ناشناخته میشود که در هر صورت فرقی نمیکند چه دم و نفس انسان ناشناخته است و در خود چیزی ناشناخته دارد چه جانی که این نفس در او میرود ناشناخته میگردد و تنها مستی آن نمایان است و کارکرد جهانی دارد
همایون در ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۷:
ماه همان دوست است که بدون آن شب انسان سیاه است و روزگار او خزان، دوست در آیین جلالدین که آیین مهر است یک انسان دیگر است که عقل ناقص را به عقل کل تبدیل میکند مقام دوست بسیار بالاست چون تو را بالا میبرد و بالایی اینگونه در انسان رشد میکند
بسیاری خود را مرکز عالم میدانند و خود را معلم و دانشمند میدانند و یا گاه خود را نماینده یک دانشمند دیگر میدانند جلالدین از یک دوست زنده و هم نفس شاد است و شیری و شاهی و جوانی را در دوست میداند دوست زنده و هم سخن نه چیزی عجیب و غریب و شاخدار و آسمانی
همایون در ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۷:
زندگی بدون دوست چون زمین بدون ماه است شب سیاه با هزاران ستاره بدون ماه چون جنگلی با هزاران کرم شبتاب سوت و کور میماند ماه نماد دوست است مهرهرچند آغاز سرماست اما هنگامی که مهرگان هست زیبا وگرم میشود یکی از ویژگی های دوست جوان شدن است هرچند که پیری عمر باشد
در آیین باستانی مهر شاه و جوان و زن و پهلوان چهار بنیاد مردم است و مهرگان و یلدا و نوروز جشن های همین باور دیرین است
همایون در ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۸:
شعر بابا طاهری اینجا چه میکنه؟! جالبه
همایون در ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴:
غزل ساده از تفکری ساده و اولیه و تقلیدی از صوفیگری عامیانه
همایون در ۷ ماه قبل، شنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:
جلالدین با سرودن غزل روند پالایش و والایش خود را در زندگی به نمایش میگذارد و خواننده تیزهوش زندآگاه نخست باید با گمان زمان و دوره غزل را بجوید
هرچند او همیشه دوست داشتنی و پذیرفتنی است چون خود همواره دوست دارد و دوست میدارد
اما داستان مهرشناسی و مهرپرستی بی پایان و رازآمیز همیشه پیش میرود و آفریده میشود
دوستی حسامدین روزگار پختگی و پایانی است و بشنو به بنویس انجامیده و گویی دینی تازه و آخرزمانی دیگر و پیامبری نو و خدایی روشن پدید آمده و اندیشه آخرزمانی دست از سر ما برنداشته است
آن پندار که زمان را گذشتهای میداند که چندان خوب نیست پس پایانی باید در پی باشد را باید پایانی باشد و آن مغزی که آینده را نمیشناسد گویی آلیاژ و آلایشی از تکههای خشکیده و تکه هایی روان است چه دانشمند و هنرمند و چه اندیشمند و رازجو
زندآگاهی چیز دیگری میگوید و گذشته را سنگپایه و دستآوردهایی چون غزل های دوستی و سرمستی جلالدین و فرهنگ زنسرشتی و جوانمردی ایران مهری را جانمایه آیندهای پرشکوه میشناسد تا بتوان فرهنگ پهلوانی را جایگزین فرهنگ لاتی نمود و پذیرش و والایش جای چاپلوسی و کرنش را بگیرد
همایون در ۷ ماه قبل، جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۶:
هر باز غزلی شوریده و شاه انگیز برای شمس از زبان مست و بیخود و دیوانه جلالدین میشنوی و میاندیشی که در آن بالاترین پایگاه شمس هویدا شده است باز غزلی دیگر پیدا میشود که شمس را بالاتر میبرد، براستی شمس که بودهاست که سد درفش کاویان برافراشته و همایون دارد و چون چنگی سرمستی ساغری یگانه میکشد که در دست هیچکس یافت نمیشود او که بوده که مستی ای پدید آورده است که کسی چون جلالدین سرور عارفان ایران هرچه از او میگوید پایان ندارد جایی که بوسعید ها پایان هایی پیدا میکنند هنگامی که میگوید
چند گاهی عاشقی برزیدم و پنداشتم
خویشتن شهره بکرده کو چنین و من چنان
در حقیقت چون بدیدم زو خیالی هم نبود
عاشق و معشوق من بودم ببین این داستان
اما جلالدین همواره خود را عاشق و شمسدین را معشوق میداند که برای ما ایرانیان که پرچمدار عرفان هستیم جای بسی اندیشیدن و گمان آفرینی دارد تا درفش کاویانی شکوه و شور خود را بر چرخ برافرازیم که از چه فرهنگی برخورداریم که از فردوسی خرد پرداز تا شمس جان ساز گستردگی و آفرینندگی دارد و انسان را بی پایان و جاودان میسازد همانگونه که جمشید و فریدون میخواستند و با جلالدین بازآفرینی شد
همایون در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۸ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۲:
بهترین چیزی که از شمس بدست جلالدین آمدهاست همانا بیخودی است، سایه با بیخودی آفتاب میشود
همایون در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۸ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۵:
بیخودی تمام در این غزل هویدا است دیگر هیچ فرقی میان باده انگوری و باده منصوری نیست میان سنگ و لعل نیست میان راهب و شمس نیست
همایون در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۸ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۸:
غزل بیخودی، جلالدین اینجا هم صلاحدین است هم شمسدین در بیخودی فتادن استاد کارکشته شده است
در بیخودی به بزرگی هستی و سبکی باد و ناپیدایی پری درآمده است
همایون در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۸ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۳:
مجلس ها و همنشینی ها هنگامی جاندار میشود که مستی بیاید و روشنی پیدا شود زمان نقد میشود بخت آشکار میگردد، زمان همان بیخودی است که کار میکند
برنرین هنر ما بیخودی ماست
همایون در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۸ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰:
شمس فضای گسترده بیخودی به جلالدین بخشید خوشا کسی که بتواند چیزی و کسی بیابد که بیخود شود تازه به هستی در میآید این بیخودی در فردوسی نیز پدید آمد هنگامی که دوستی کتابی به او داد و او میبایست آنرا به نظم درآورد
همایون در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۸ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۵:
بیخودی را نمیتوان تعریف کرد لیکن میشود تجربه کرد
هستی از جنس بیخودی است و آفرینش از بیخودی می آید هنر نیز از بیخودی است و از همه مهم تر سخن است که از بیخودی میزاید
بیخودی همان زمان است که علم میخواهد آنرا اندازه گیری کند و از آن سود ببرد بدون آنکه آنرا بشناسد
همایون در ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۸ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹۵:
خواب شمس!!
همایون در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۹: