ما عاشق و بیدل و فقیریم
هم کودک و هم جوان و پیریم
چون کبریتیم و هیزم خشک
ما آتش عشق زو پذیریم
از آتش عشق برفروزیم
اما چون برق زو نمیریم
ما خون جگر خوریم چون شیر
چون یوز نه عاشق پنیریم
گویند شما چه دست گیرید
کو دست تو را که دست گیریم
بر خویش پرست همچو خاریم
بر دوست پرست چون حریریم
عاشق که چو شمع می بسوزد
او را چو فتیله ناگزیریم
از ما مگریز زانک با تو
آمیخته همچو شهد و شیریم
تو میر شکار بینظیری
ما نیز شکار بینظیریم
در حسن تو را تنور گرم است
ما را بربند ما خمیریم
ما را به قدوم خویش درباف
زیر قدم تو چون حصیریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر چه تو امیر و ما اسیریم
گر چه تو بزرگ و ما حقیریم
جز دامن فضل او نگیریم
میریم به یاد او چو میریم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.