گنجور

 
مولانا

ای وصالت یک زمان بوده فراقت سال‌ها

ای به زودی بار کرده بر شتر احمال‌ها

شب شد و درچین ز هجران رخ چون آفتاب

درفتاده در شب تاریک بس زلزال‌ها

چون همی‌رفتی به سکته‌حیرتی حیران بدم

چشم باز و من خموش و می‌شد آن اقبال‌ها

ور نه سکته بخت بودی مر مرا خود آن زمان

چهره خون‌آلود کردی بردریدی شال‌ها

بر سر ره جان و صد جان در شفاعت پیش تو

در زمان قربان بکردی خود چه باشد مال‌ها

تا بگشتی در شب تاریک ز آتش نال‌ها

تا چو احوال قیامت دیده شد اهوال‌ها

تا بدیدی دل عذابی گونه‌گونه در فراق

سنگ خون گرید اگر زان بشنود احوال‌ها

قدها چون تیر بوده گشته در هجران کمان

اشک خون‌آلود گشت و جمله دل‌ها دال‌ها

چون درستی و تمامی شاه تبریزی بدید

در صف نقصان نشست است از حیا مثقال‌ها

از برای جان پاک نورپاش مه‌وشت

ای خداوند شمس دین تا نشکنی آمال‌ها

از مقال گوهرین بحر بی‌پایان تو

لعل گشته سنگ‌ها و ملک گشته حال‌ها

حال‌های کاملانی کان ورای قال‌هاست

شرمسار از فر و تاب آن نوادر قال‌ها

ذره‌های خاک هامون گر بیابد بوی او

هر یکی عنقا شود تا برگشاید بال‌ها

بال‌ها چون برگشاید در دو عالم ننگرد

گرد خرگاه تو گردد واله اجمال‌ها

دیده نقصان ما را خاک تبریز صفا

کحل بادا تا بیابد زان بسی اکمال‌ها

چونک نورافشان کنی در گاه‌ِ بخشش روح را

خود چه پا دارد در آن دم رونق اعمال‌ها

خود همان بخشش که کردی بی‌خبر اندر نهان

می‌کند پنهان پنهان جمله افعال‌ها

ناگهان بیضه شکافد مرغ معنی برپرد

تا هما از سایهٔ آن مرغ گیرد فال‌ها

هم تو بنویس ای حسام الدین و می‌خوان مدح او

تا به رغم غم ببینی بر سعادت خال‌ها

گرچه دست‌افزار کارت شد ز دستت‌، باک نیست

دست شمس الدین دهد مر پات را خلخال‌ها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۴۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

ابصرت روحی ملیحا زلزلت زلزالها

انعطش روحی فقلت ویح روحی مالها

ذاق من شعشاع خمر العشق روحی جرعه

طار فی جو الهوی و استقلعت اثقالها

صار روحی فی هواه غارقا حتی دری

[...]

صائب تبریزی

ای ره خوابیده را از نقش پایت بال‌ها

از خرامت عالم آسوده را زلزال‌ها

دل که از نقش تمنا در جوانی ساده بود

شد ز پیری عنکبوت رشته آمال‌ها

محو و اثبات جهان در عالم حیرت یکی است

[...]

فیاض لاهیجی

نفی قیل و قال کم کن ای که خواهی حال‌ها

حال‌ها مغزست و بر وی پرده قیل و قال‌ها

گلبن برهان بهار طرفه‌ای دارد ز پیش

باش تا گل‌ها دمد از خار استدلال‌ها

تا جمال خویش بینی دل ز هر نقشی بشوی

[...]

بیدل دهلوی

خواجه ممکن نیست ضبط عمر و حفظ مال‌ها

جادهٔ بسیار دارد آب در غربال‌ها

گر همین کوس و دهل باشد کمال کر و فر

غیر رسوایی چه دارد دعوی اقبال‌ها

سادگی مفت نشاط انگار کاینجا حسن هم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه