چنان مستم چنان مستم من این دم
که حوا را بنشناسم ز آدم
ز شور من بشوریدهست دریا
ز سرمستی من مست است عالم
زهی سر ده که سر ببریده جلاد
که تا دنیا نبیند هیچ ماتم
حلال اندر حلال اندر حلال است
می خنب خدا نبود مُحرّم
از این باده جوان گر خورده بودی
نبودی پشت پیر چرخ را خم
زمین ار خورده بودی فارغستی
از آن که ابر تر بارد بر او نم
دل بیعقل شرح این بگفتی
اگر بودی به عالم نیم مَحرَم
ز آب و گل برون بردی شما را
اگر بودی شما را پای محکم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حالتی مستی و سرخوشی سخن میگوید که باعث شده او نتواند تفاوت بین حوا و آدم را تشخیص دهد. شور و شوق او به حدی است که دریا و عالم هم از این مستی تاثیر گرفتهاند. شاعر به تصویری از عذاب و خیانت اشاره میکند و میگوید که چنین حسی باید در دنیای واقعی وجود نداشته باشد. او از بادهای صحبت میکند که نمیتواند اجازهی راز و محرمیت به آن داده شود و اگر کسی این باده را چشیده باشد، از غم و اندوه پیر چرخ رهایی یافته است. در نهایت، اشاره میکند که اگر کسی به معنای واقعی از خواب غفلت بیدار شود، میتواند از بند این دنیا آزاد شود و به یک زندگی متفاوت و محکم دست یابد.
هوش مصنوعی: آنقدر غرق شادی و سرخوشی هستم که حتی نتوانم تفاوت میان حوا و آدم را تشخیص دهم.
هوش مصنوعی: به خاطر حال و هوای شوری که من دارم، دریا هم به حالتی رسیده و از سر مستی من، دنیا نیز در حال مستی است.
هوش مصنوعی: چه خوشا سر آن که توسط جلاد بریده میشود، زیرا تا زمانی که دنیا وجود دارد، هیچ سوگ و ماتمی را نخواهد دید.
هوش مصنوعی: در دنیای حلال، همه چیز مجاز و درست است و هیچ چیزی از طرف خداوند ممنوع نیست.
هوش مصنوعی: اگر جوانی از این شراب مینوشید، هرگز دچار مشکلات و سختیهای زندگی نمیشد و از فشارهای زمانه رنج نمیبرد.
هوش مصنوعی: اگر زمین را میخوردی، دیگر نگران نبودن بارانی نخواهی بود که بر آن ببارد.
هوش مصنوعی: اگر دل بیعقل میتوانست این موضوع را توضیح دهد، باید در دنیایی زندگی میکرد که هیچکس به او بیگانه نبود.
هوش مصنوعی: اگر از آب و گل بیرون آمدهای، باید پای محکم و استواری داشته باشی تا بتوانی راه خود را ادامه دهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
به پاکی سید فرزند آدم
به نیکی رهنمای خلق عالم
درین محنت سرای شادی و غم
که گاهی ماژ باشد گاه ماتم
غمم غم بی و همراز دلم غم
غمم همصحبت و همراز و همدم
غمت مهله که مو تنها نشینم
مریزا بارک الله مرحبا غم
چو دانستم که گردندهست عالم
نیاید مرد را بنیاد محکم
پس آن بهتر که ما در وی مقیمیم
شبان و روز با هم مست و خرم
مرا زان چه که چونان گفت ابلیس
[...]
مبارک باد و میمون باد و خرم
همایون خلعت سلطان عالم
بلی خود خلعت سلطان بهرحال
مبارک باشد و میمون و خرم
ترا بیرون ز تشریف شهنشاه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.