گنجور

حاشیه‌ها

شاگرد کوچک در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۲۳ دربارهٔ رشحه » شمارهٔ ۲۳ - غزل جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم :

سلام.
واژه شنیدم به عنوان قافیه در بیت دوم درست است. ولی به نظر می‌رسد واژه کشیدم، هم از نظر معنایی و هم از نظر صنایع ادبی درست تر باشد.

شاگرد کوچک در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ رشحه » شمارهٔ ۲۳ - غزل جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم :

سلام.
هرچند قافیه بیت دوم با استفاده از واژه شنیدم درست است
ولی به نظر می‌رسد واژه کشیدم درست باشد. هم صنعت ردالقافیه رعایت شده است و هم با بیت بعدی قافیه یکسان ندارد.

رضا ساقی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹:

اَتَتْ رَوائحُ رَندَ الحِمی و زاَد غَرامی
فدای خاک در دوست باد جان گرامی
اَتَتْ: آمد
رَوائح: شمیم و بوهای مطبوع ومعطّر
رَند: نام درختی بابوی معطّر
حِمی: منطقه وچراگاه اختصاصی، کنایه ازمخوطه ی حرم خصوصی یار
زاد:فزونی یافت،زیاد شد
غَرامی: عشق واشتیاق
معنی بیت: شمیم خوش درخت رَند از محوطه ی اختصاصی یاربه مشامم رسید و عشق واشتیاق نی افزونی بخشید. جان عزیز فدای خاکِ درگاه معشوق باد.
به بوی زلف توگرجان به بادرفت چه شد
هزارجان گرامی فدای جانانه
پیام دوست شنیدن سعادت است و سلامت
مِنِ المُبلّغ عَنّی الی سُعادَ سَلامی
مِن: از
مُبَلّغ: تبلیغ کننده
عَنّی: از من
الی: به سوی
سُعاد: اسم معشوقی درادبیّات عاشقانه ی عرب دراینجا کنایه ازدوست ِ شاعر که احتمالاً شاه شجاع خوش سیما ومحبوب دل حافظ است.هم اوکه با دسیسه ی برادرش شاه محمود مدّتی ازسلطنت برکنار وبه بیرون ازشیراز رانده شد. این غزل احتمالاً دراین مدّت سروده شده است.
معنی بیت: شنیدن پیام دوست سبب خوشبختی و سلامتی می شود. کیست که سلام مرا به سُعاد (محبوب- شاه شجاع) برساند.
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تاکنم جان ازسررغبت فدای نام دوست
بیا به شام غریبان و آب دیده ی من بین
به سان باده ی صافی در آبگینه ی شامی
شام غریبان: شب ِمردم غریب و از یار و دیار دورافتاده. شاعربه کنایه می فرماید ای دوست، گرچه تواز یارودیاردورافتاده ای امّا درحقیقت این من هستم که دورازتو شبهای غم انگیزی همچون شام غریبان دارم.
آبگینه: شیشه
آبگینه ی شامی: شیشه ای که متعلّق به شام(سوریه) باشد.
باده ی صافی: شراب ناب سرخرنگ، اشک چشم شاعرخونین است وبه شراب زلال تشبیه شده ودیده ی شاعربه شیشه ی شفّاف شامی.
معنی بیت: ای دوست بیاوحال وروزمارادراین شام غریبان ببین واشک روان ماراتماشاکن که گویی به شراب زلال سرخ رنگ در شیشه ی شفافِ شامی می ماند.
نمازشام غریبان چوگریه آغازم
به مویه های غریبانه گریه پردازم
اِذا تَعَزَّدَ عَن ذِی الاَراک طائرُ خیرِ
فَلا تَفَرَّدَ عَن روضِها اَنینَ حَمامی
اِذا: هنگامی که
تَعَزَّد: با شوق آواز بخواند
عَن: از
ذِی الاَراک:
درست است که “وادی الاَراک”
منطقه ای درعربستان است لیکن دراینجا کنایه از"اراک" ایران است که دردوره‌های باستان وپیش ازحمله ی اعراب، به مرکز فلات ایران، ایرانستان و ایرانک(اراک) گفته می‌شد و در دوره ی اسلامی ، منطقه یا سرزمین اراک را به صورت عربی شده ی آن یعنی “عراقِ عجم” تبدیل کردند. ولایت اراک منطقه ی وسیعی راازقم تا اصفهان وکرمانشاه و… شامل می‌شد.بنابراین بنظرچنین می رسد که حافظ “ذی الاَراک” رابه کنایه ازهمین اراکِ باستان که شاه شجاع به بخشی ازانجا(اصفهان) رانده شده بوده بکارگرفته است.
طائر: طایر، پرنده
طائرخیر: پرنده ی مبارک وفرخنده پیام، کنایه ازدلِ محبوب
فَ: پس
لا: نه
تَفَرَّد: تنها وفرد
فَلا تَفَرَّد: پس تنها مبادا
رَوضِها: سبزه زاران ،چمنزاران
اَنینُ: ناله وزاری
حَمام: کبوتر و هر نوع مرغ طوق دار مثل فاخته و قمری
اَنینُ حَمامی: ناله های قمری من، "قمری"کنایه ازدل شاعر است که طوق عشق وارادت برگردن دارد.
معنی بیت: هنگامی که مرغ مبارک و فرخنده پیام (مرغ دل معشوق) در منطقه ی اراک آوازخوش سردهد ناله ی قمری دل من که طوق بندگی برگردن دارد باآوازاوهمراه وهمنوا باد وهرگز ازآنجا جدا مباد.
اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
عمربگذشته به پیرانه سرم بازآید
بسی نماند که روز فراق یارسر آید
رأیتُ من هَضَباتِ الحِمی قُبابَ خِیام
رأیتُ:دیدم
هَضَبات: کوههای بلند و پشته ها
حِمی: منطقه وچراگاه اختصاصی، کنایه ازمخوطه ی حرم خصوصی یار
قُباب: گنبدها وبارگاهها
خِیام: خیمه ها
معنی بیت: زیاد نمانده که ایّام هجران به سرآید من ازبلندیها وپشته های منطقه اختصاصی معشوق، گنبدها وبارگاهها وانحنای سقف خیمه هارا مشاهده می کنم.
چون سرآمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایّام هجران نیز هم
خوشادمی که درآیی وگویمت به سلامت
قَدِمتَ خَیرَ قُدومٍ نَزَلْتَ خیرُ مقامٍ
قَدِمتَ: قدم نهادی، واردشدی
خیر: خوب
خیرَ قدومٍ: با قدمِ خیر ومبارک
نَزَلْتَ: فرود آمدی.
خیرُ مقامٍ: به جایگاهِ خیر ومبارک
معنی بیت: ای خوش آن لحظه ای که توازدردرآیی ومن به تو بگویم مبارکباد قدوم توکه در بهترین جایگاه فرود آمدی.
درآ که دردل خسته توان درآیدباز
بیاکه درتن مُرده روان درآید باز
بَعِدْتُ مِنکَ وَ قَد صِرْتُ ذائباً کَهِلالِ
اگرچه روی چوماهت ندیده‌ام به تمامی
بَعِدْتُ: دور شدم
مِنکَ: از تو
وَ قَد: و به درستی
صِرْتُ: شدم
ذائباً: مذاب،آب شده
کَ:‌ مثل
هلال: ماه نو
معنی بیت: هر چند که روی چون ماهِ شب چهارده ات را به تمام و کمال ندیدم بااین حال از تو دور افتادم و به درستی که به شکل هلال شب اوّل مذاب وضعیف وباریک شدم.
رحم آر بردل من کزمِهر روی خوبت
شدشخص ناتوانم باریک چون هلالی
وَ اِن دُعَیْتُ بِخُلد و صِرتُ ناقض عَهدِ
فَما تُطَیِّبُ نَفْسی وَ ما اَسْتَطاب مَنامی
دُعَیْتُ: دعوت شدم، خوانده شدم
خُلد: جاویدان، کنایه از بهشت.
ناقض: نقض کننده، شکننده
صِرْتُ: شدم
فَما تُطَیِّبُ: پس خوش و خوب نشود.
نَفْسی: وجود من، جسم من.
وَ ما اَسْتَطاب: گوارا نمی شود
مَنامی : خوابگاه من، خواب من
معنی بیت: اگر بااین شرط به بهشت دعوت شوم که عهد وپیمان دوستی را بشکنم پس هرگز به من خوش نخواهدگذشت وخواب من دربهشت آرام نخواهد بود.
گرخَمربهشت است بریزید که بی دوست
هرشربت عَذبم که دهی عین شراب اشت
امید هست که زودت به بخت نیک ببینم
تو شاد گشته به فرماندهی و من به غلامی
معنی بیت: بسیارامید وارهستم که به زودی زود تورا نیک بخت وموفّق ببینم. ببینم که تو شادمان ازتکیه زدن به مسندفرماندهی شده و من به فرمانبرداری تو خرسند هستم.
به عاشقان نظری کن به شکراین نعمت
که من غلام مطیع اَم توپادشاه مطاع
چو سِلک دّر ِ خوشاب است شعر نغز تو حافظ
که گاهِ لطف سَبَق می‌برد ز نظم نظامی
سِلک: رشته‌ای که چیزی به آن بکشند مثل رشتۀ مروارید، رشته،نخ، سیم.
دُرّ: مروارید
خوشاب: آبدار، خوش آب و رنگ.
نغز: هر چیز عجیب و بدیع که دیدنش خوشایند باشد، خوب، نیکو، لطیف، بدیع.
گاهِ لطف: به هنگام لطیف شدن.
سَبَق: پیشی گرفتن وپیش افتادن.
نظامی : جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد، متخلّص به نظامی ونامورحکیم نظامی شاعر وداستان‌سرای ایرانی و پارسی‌گوی حوزه ی تمدّن ایرانی در سده ی ششم هجری که به‌عنوان پیشوای داستان‌سرایی در ادب پارسی شناخته شده‌است. آرامگاه حکیم نظامی، در حاشیه ی غربی شهرگنجه قرار دارد.
نظم: شعر،کلام موزون ودارای قافیه
معنی بیت: ای حافظ، شعرتو مانندِ رشته ایست که واژه های همچون مرواریدِ درخشان و خوش آب و رنگ رابه نظم کشیده است شعرتو آنقدرلطیف وبکر وبدیع است که دربحثِ لطافت وطراوت، از اشعار نظامی پیشی می گیرد.
حافظ بیشترین تاثیررااز نظامی پذیرفته است. نظامی استاد بی بدیل داستانسرایی،شعرتمثیلی وبزمیست. نظامی در انتخاب الفاظ و کلمات مناسب و ایجاد ترکیبات خاص تازه و ابداع معانی و مضامین بکر و دلپسند و تصویر جزئیات بانیروی تخیّل و دقّت در وصف مناظر و توصیف طبیعت و اشخاص و به کار بردن تشبیهات و استعارات مطبوع و تازه، در شمار کسانی است که بعد از خود نظیری نیافته است.
امّا ظاهراً آن روزکه حافظ این بیت پایانی غزل را می سروده نمی دانسته که روزی فراخواهدرسید که نه تنها ازاشعارنظامی ِ شیرین سخن بلکه ازتمامی شاعران پارسی گوی تاریخ وشاید ازتمام شاعران جهان باهرزبان وملیّت سبقت گرفته وبراوج قلّه ی لطافت وظرافت درشعروغزل تکیه خواهدزد.
غزل گفتیّ ودُرسُفتی بیا وخوش بخوان حافظ
که برنظم توافشاند فلک عقد ثریّا را

پوریا۱۳ در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۰۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۶:

مصرع اول: به سخن کسانی که با زمانه میسازند توجهی نکن
مصرع دوم: می ناب بخواه همچون بلند مرتبه گان
مصرع سوم:رفتند از دنیا همه بلندپایگان
بیت چهارم:و کسی از بازگشتشان خبری ندارد

hamid در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱:

باسلام
منظور از کلمه اول بیت :
ریت از هم پیکرم تا چند پی در پی مرا
چیست؟

احمد رضا در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۰۱ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰:

سرشار از احساس...

مهدی ابراهیمی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹:

(تا) درختِ دوستی (کی) (بَر) دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
"حافظ"
ابیاتی رَخْشان و تابان و بَرومَند که بَرش به تر و تازگی تنه و طعنه زده و به درنگ وا می‌داردمان تا در توانایی سراینده‌اش سر فرود آوریم.
به‌ حیرانی و نظّاره در کمینِ رنگین‌کمانِ بَر و بازوش بنشینیم.
______
پیچیده و پیچنده چون رَز و تاک در فکرتِ سودایی.
______
1): در اپتدا آن‌قَدَر این " کی" حواس پرت‌کُن است که آنِ آن (بَر و تا) دیده نمی گردد.
بَر ی که به بَرومَندی ز دانه ی تخمی جوانه می‌زند و سر می‌کشد و می‌بالد و آن گاه در سرو ی و رعنایی به بار نشسته و حامل گشته و در تواضع به میوه‌اش، این بار، وارونه به بَر و رو در بَرومندی خم گشته و در" تا" می‌شود.
______
2): این زمان همت کردیم و تخم دوستی افشاندیم، تا ببینیم که این درخت دوستی چه وقت به بار خواهد نشست؟(دکتر جلالیان)
______
به‌ مُخلص‌ی وچاکری و دوستی نیز
در تایِ هم‌ایم.
به همین سادگی.
کدام سرو به بالایِ دوست مانند است
"سعدی"
در قدیم که بیجک و اعتباری در کار بود، به وقتِ سر رسیدِ بدهی، شخصی را به عنوانِ تحصیل‌دار نزدِ بدهکار جهتِ وصولِ طلب می‌فرستادند.
و امّا آن نازنین قلبَ ش را دودستی بی فرستادنِ بیجک و تحصیل‌دار به یار داد.
البته که آن قلب، اصلِ اصل بود.
گفت خود دادی به ما دل (حافظا)
ما محصّل بر کسی نگماشتیم"
به‌به به آن طعنه ی "حافظا" یار به جنابِ حافظِ پاسبان و نگه‌دار و دل‌دار
(آفرین)

صالح در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۳۷ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:

با سلام و ارادت خدمت اساتید
در این بیت یرغو به چه معناست؟
کردی به غمزه قصد دل ناحفاظ من
ترکان مست بین که به لرغو گرفته اند

مهدی ابراهیمی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:

(پیرِ ما) گفت خطا بر قلمِ صُنع نرفت
(آفرین) (بر نظرِ پاکِ خطا پوشش) (باد)
"حافظ"
در رَخْشان ی و شفاف ی این جملاتِ پُرابهام و ایهام چه سرها و عمرها که نرفت!؟
به‌ یقین در سیاهه‌اش، سرِ قلم و جانِ کاغذ نیز ثبت افتاده است.
به خونِ سیاووشش، غرض کرشمه ی حُسن و جلوه‌ گری نیست.
آن ایّام که همه‌اش آلوده نبود!؟ اینَ ش او گواست، و هنوز باد یکی ز چهار رُکنِ هستی به شمار می رفت و بس در فایده، هر هنگام که غذایی به خاک‌ ی آلوده می‌ گشت به تیزی سرپنجه به کنارِ لب رفته و به قوتِ باد(فوت) پاک می شد و آلودگیِ چشم ( شما بخوانید نظر) نیز به همین منوال رفع می گشت.
در هر هنگامه ای که این جمله‌اش را می‌خوانم...
آفرین بر نظرِ پاکِ خطا پوشش"
و به بادَ ش می‌رسم.
بی (اختیار)
یادِ آن (آفرینش) و آنِ آن پاکَ ش می‌افتم و آفرینَ ش می‌گویم و صدآفرین نیز به آن پیر
و نظرِ کم سو اَش در رفع و رجوع.
چرایی‌‌اش را هم نمی‌دانم.
و شاید هم...
" قسمت بود"
1) : پیر و مرشدِ ما گفت که بر قلمی که سرنوشتِ آدمی را رقم می‌زند خطا و ناروایی نرفته است، آفرین بر نظرِ پاک او که پوشاننده خطاست"
2) : مُرشدِ ما گفت درکارِ تعیین سرنوشت، سهو وخطایی نرفته است آفرین بر نظریه پاک او که خطای خطاکاران را می‌پوشاند."( دکتر جلالیان)
فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحسَنُ الخالِقین"
آن که یک جرعه می از دست تواند دادن
دست با شاهدِ مقصود در آغوشش باد"
در هر صورت، باده، حرامِ صوفی باد.

حمیدرضا در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

سعدی را همه میشناسیم اوگلستانی دارد و بوستانی و دیوانی
گلستان را اگر بخوانید سراپا ساختگی است
یعنی این شخص تعمد داشته است که لغات سنگین(عربی) بکار برد که دیگران نمیدانند .
میخواهم ببینم در آن موقع چه کسی درگفتارخود این کلمات را بکار میبرده است که او در نوشته خود بکار گرفته مانند این جمله :
" تخم خرما به یمن تربیتش نخل باسق گشته ."
سعدی درنثر عنان و اختیار را بدست فضل فروشی داده ودرنظم بسادگی گرائیده است
استادپورداود

حمیدرضا در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۲۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

مثلا در این قسمت سعدی می گوید:
ای کریمی که از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری
او دراین بیت دین مسیح و گبر یعنی مذهب زرتشت راکه دین پدران ما بوده اند دشمن خدا دانسته
چه لزومی دارد که با تدریس این کتاب ما به کودکان خود بگوئیم که پدرانشان دشمنان خدابوده اند ؟و با خواندن اشعاروقیحانه اوبرای جوانان ماچه لطفی دارد؟
اگر خواندن آنها لازم است چرا اشعار عبید زاکانی را که دارای نظامی زیبا وروان است تدرس نمیکنند و گلستان را با نثر ساختگیش بجوانان تحمیل میکنند؟
ما باید سعی کنیم در گفتار خود از لغات فارسی استفاده کنیم
امکان دارد که د روهله اول این واژه ها بذهنمان نامأنوس آید ولی بتدریج با آن مانوس خواهیم شد
مانند واژه تاجر که دیگر ورشکسته شده و همه میگویند ، بازرگان .
من یک بار بوزارت آموزش و پرورش پیشنهاد کردم که گلستان را از برنامه درسی خارج کنند
ولی ترتیب اثرندادند

تدریس گلستان جز گمراه کردن ذهن جوانان هیح نفعی ندارد
استاد پورداود

احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

@KashkooleGibi
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق . 【مولوی】
ــــــــــ
▣ اشتیاقِ راوی قابلیتِ شرح دارد .
▣ راوی راغب است اشتیاقش را شرح بدهد .
▣ راوی می خواهد دست به گزینش مخاطب بزند و معیار و ابزار شناسایی او فراق است .
▣ راوی برای فراق درجه بندی قائل است و اشتیاقش را در برابر فراقی ارزانی می کند که آن فراق سینه ای را شرحه شرحه کرده باشد .
▣ راوی دنبال «مخاطب ویژه» است و اذعان می دارد که در گزینش مخاطب ، سختگیرانه است و مو را از ماست بیرون خواهد کشید و سینه ای را انتخاب خواهد کرد که به نهایت فراق رسیده و شرحه شرحه شده باشد . یعنی هر فراقی از غربال او رد نخواهد شد . به معنای دیگر این طور نیست که هر چه قدر پول بدهی همان قدر هلیم می خوری بلکه اگر پولت به اندازه ای که هلیم فروش تعیین کرده است نباشد رنگ هلیم را نخواهی دید .
▣ در نظر راوی فراق از دو دو تای ریاضی به دست نمی آید و جایگاه آن در سینه است . البته به همان میزان که فراق یک حالت درونی است می تواند کیفیت بیرونی هم داشته باشد .
▣ تکرار دندانه ها در بیت به گونه ی جالب توجهی به «سینمایی شدنِ» تعبیر شرحه شرحه یاری رسانده است .
▣ این که راوی «سینه ها» نگفته است و «سینه» گفته است نشان می دهد که راوی انتظار دارد  با «مخاطب اندکی» روبه رو شود .
▣ راوی شرحِ اشتیاق را التیام بخش سینه های شرحه شرحه از فراق می داند .
▣ «شرحه شرحه» و «شرح» علاوه بر این که نشان می دهد ذهن راوی وارد بازی های زبانی شده است خبر از علاقه ی راوی به جزئیات دارد . در مجموع «شرحه شرحه» به تنهایی درصد بالایی از غنا و ارزش سینمایی شعر را به دوش می کِشد . دهخدا در برابر واژه شرحه نوشته است «تکه تکه بریدن گوشت یا دنبه و جدا کردن تکه های آن از یکدیگر / تشریح »
▣ شرحه شرحه شدن سینه توسط فراق نشان از خشونتِ  پلکانی و تا حدودی نهفته یِ فراق دارد . انگار که فراق مثل قصاب زبردستی باشد که رفتار خشن با گوشت برای او عادی شده است .
▣ ضمیر متصل «م» در «خواهم» و «بگویم» نشان می دهد که راوی بر اوضاع سیطره ی کامل دارد و آن را با قدرت مدیریت و کارگردانی می کند .
 ▣ ما در مصراع اول فقط یک تصویر بی صدا داریم که خالق آن «فراق» است  و در مصراع دوم یک صوت ، که آفریننده ی آن «راوی» است . در واقع هر دو مصراع به مفعولیتِ سینه اشاره دارند و هر گونه فاعلیت را در آن خفه کرده اند . این صحنه چه قدر یادآور این سخن است که سالک و رونده باید شبیه مُرده در دست مرده شوی باشد و چون و چرا نکند .
▍ احمد آذرکمان ـ حسن آباد فشافویه ـ 7 دی 97
پیوند به وبگاه بیرونی

محمدامین طغانی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۷ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۴:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۵:

دوست عزیز محمد ع.ا کازاده ای که شاعر در رباعی آورده به معنای به آسودگی و آسانی میده نه به مفهومی که شما اشاره کردین..

H Gh در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۴۰:

این رباعی رو البته با غلط فراوان جواد یساری در کنسرتی قبل از آهنگ محراب میخونه
مصرع اول و چهارم رو درست و مصرعهای دوم و سوم و به صورت من درآوردی و غلط میخونه

رضا ساقی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۸:

که برد به نزد شاهان ز منِ گدا پیامی
که به کوی می فروشان دوهزار جم به جامی
گرچه دراین غزل هیچ اسم واشاره ی روشنی به مخاطب غزل نشده است بااینحال باتوجّه براینکه حال وهوای غزل با حس وحال غزل ِ "آنان که خاک رابنظرکیمییاکنند" یکیست، بعضی ازشارحان براین باورند که مخاطب این غزل نیزشاه نعمت اله می باشد. بانظرداشتِ طنز وکنایه ای که درمتن ِابیات غزل وجود دارد بنظرمی رسد که این ظن وگمان به یقین نزدیکتراست.
شاهان: شاهنشاه، شاه شاهان( شاه نعمت اله)
گدا: نیازمندتوجّه یاروتهیدست
کوی می فروشان : محلّه ی باده فروشان، کنایه ازکوی وخانه ای که پیرومرشد رندان سکونت دارد. محل تجمّع رندان وعاشقان راه حقیقت.
جَم: جمشید پادشاه افسانه ای که به شکوه وعظمت شهرت دارد.
حافظِ رند درمصرع اوّل مخاطب خودراازروی طنز، "شاه شاهان" خطاب می کند وخودراازفروتنی وتواضع "گدا" می خواند! لیکن درمصرع دوّم صریح تر وبی پرده ترطعنه زده وحرف دلش راکوبنده ترمی زند.
معنی بیت: چه کسی پیغام مرابه شاهنشاه شاهان می برد که (زیاد به عنوان شاهی خود دل خوش مکن) درکوی بادفروشان دوهزارپادشاهی مثل جمشید افسانه ای را به یک کاسه شراب می فروشند!
ساقی بیارباده وبا محتسب بگو
انکارمامکن که چنین جام جَم نداشت
شده‌ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همّت عزیزان برسم به نیک نامی
خراب: گناهکار و رسوا
به همّت: به لطف، باکمک
معنی بیت: گرچه رسوای زمانه شده وخراب وبدنام هستم امّاامیدوارم که با عنایت ومساعدت دوستان من هم اعتبار وآبروی خویش رابدست آورده وبه خوشنامی برسم.
صوفیان جمله حریفند ونظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد
تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده‌ایم دامی
کیمیا : درقدیم بسیاری براین بودند که دانشی پیداکنند که بواسطه ی آن بتوانند آهن ومس را به طلا مبدّل کنند. بعضی نیزهمانند شاه نعمت اله ادّعای کرامت داشته ومدّعی بودند که قادرندبا نظرکردن درخاک وسنگ آنها راتبدیل به طلا کنند. "کیمیافروش" طعنه به شاه نعمت اله هست که غزلی بامطلع "ماخاک رابه نظرکیمیاکنیم" سروده بودوحافظ نیز پاسخ آن را"باغزل آنانکه خاک رابه نظرکیمیاکنند"داده بود.
قلب: 1- دل، 2- سکّه ی تقلّبی
بِضاعت: سرمایه ودارایی
معنی بیت: ای مدّعی ِ کیمیاگری! ای کیمیافروش، به قلب سیاه وتقلّبی ما نظری بیافکن(وبا آن کرامتی که داری تبدیل به طلا کن!) که هیچ سرمایه ای جزاین سکّه ی تقلّبی وبی ارزش دراختیارنداریم!
برای مقابله بامدّعی حافظ بهترین راه راانتخاب می کندهرگزنمی گوید تودرغگو وحُقّه بازهستی او باکمال ادب ونزاکت، برای کسی که ادّعای کیمیاگری دارد یک سکّه ی تقلّبی می دهد وازاومی خواهدکه تبدیل به سکّه کند! روشن است که این روش برای تحقیروبازکردن مشتِ دروغین حُقّه بازحافظانه ترین راه است.
آنان که خاک رابه نظرکیمیاکنند
آیابود که گوشه ی چشمی به ماکنند!
عجب ازوفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامه‌ای پیامی نه به خامه‌ای سلامی
خامه: قلم
معنی بیت: شگفتا ازوفاداری جانان که هیچ توجّهی به مریدان خویش نکرد! نه نامه ای نه پیغامی فرستاد ونه باقلم سلامی برای ما نوشت!
چنین بنظرمی رسد شاه نعمت اله ازحافظ به سبب صراحتِ لهجه ورُک وبی پروا بودنش، زیاد دل خوشی نداشته وهنگام ورودبه شیراز سراغی ازوی نگرفته که حافظ اینگونه به اوطعنه می زند. توبه سلامی ونامه ای ازاحوالات ما جویا نشدی لیکن بیا به میکده ی ما ببین که چگونه رندان ِ خاکسار فروتنانه اوقات خودرابرای دعا به توصرف خواهندکرد.
بگذربه کوی میکده تا زُمره ی حضور
اوقات خودزبهرتوصرفِ دعاکنند.
اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی
کسی چه می داند شاید شاه نعمت اله که اندیشه های ناب حافظانه رابرنمی تابیده، طعنه ای به حافظ زده وجهان بینی اورامثل شراب خام شمرده که حافظ نوشیدن شراب خام را به دیدار حریف ِ مدّعی ترجیح داده وبه استقبال وملاقات اونرفته است!
معنی بیت: (نشستن درخانه و....) شراب خام نوشیدن،درنظرمن هزار باربهترازملاقات و دیدارهزارطبیبِ مدّعی (شاه نعمت اله ) هست.
دردم نهفته بِه زطبیبان مدّعی
باشد که ازخزانه ی غیبم دَوا کنند
ز رَهم میفکن ای شیخ به دانه‌های تسبیح
که چومرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی
معنی بیت: ای شیخ که بادانه های تسبیح دام گسترانیده ای تاافرادساده لوح رابه دام بیاندازی! برای من تبلیغات مکن، بدان که وقتی مرغ زیرک وهوشیارباشد به هیچ دامی نمی افتد.
گرجلوه می نمایی وگرطعنه می زنی
ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند
سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی
بخرم: مرا خریداری کن
باتوجّه به اینکه لحن کلام دراین سه بیت پایانی کاملاًتغییریافته است دواحتمال متصوّراست: اوّل اینکه شایدحافظ پس ازآنکه چندپاسخ دندان شکن وتحقیرکننده به شاه نعمت اله گفته، باملایم کردن لحن کلام شاید می خواسته حرمت اورانگاه دارد وازجاده ی ادب ومعرفت خارج نگردد.
احتمال دوّم این است که بنظرچنین می رسد که حافظ دراین سه بیتِ پایانی،ازپرداختن به شاه نعمت اله فارغ شده و روی سخن رابه طرف محبوب خویش گرفته است.
معنی بیت: ای حبیب، هوای خدمتگذاری تورادارم می خواهم به غلامی تومشغول باشم مراازروی لطف بخرونگاهدارکه چنین غلام مبارک وبنده ی مطیع کمترپیدا می شود.
به لابه گفت شبی میرمجلس توشوم
شدم به رغبت خویشش غلام ونشد
به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی
معنی بیت: ای محبوب، من این گله وشکایت به کجاببرم واین حکایت غم انگیزباچه کسی بازگویم که لبان تو زندگانی ما وآب حیات مابود دریغا که دوام نداشت وهمیشگی نبود.
دربزم دوریک دوقدح درکش وبرو
یعنی طمع مدار وصال دوام را
بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کُشنده‌ای را نکند کس انتقامی
معنی بیت: بگشای چشم وبا تیرغمزه ی مژگان خونم رابریز که ازدل هیچکس برنمی آید تا از کُشنده ای لطیف مثل تو انتقام گیرد.
خونم بخورکه هیچ ملک باچنان جمال
ازدل نیایدش که نویسد گناه تو

امید راهی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:

میگوید می بنوش که سرمست شوی تا ندانی از کجا آمده یی و می بنوش تا مست‌شوی و‌ندانی که بکجا میروی. بقول خواجه عبدالله انصار رح همه از آخر ترسند عبدالله از اول ترسد. یعنی من‌نمیدانم روز اول روز الست من به کجا توجه کردم به عالم بالا یا به عالم سفلی ازآنجاست که نوع زندگانی خود را رقم زدم اگر در آن عالم مطلق محو عالم قدس بودم پس درین دنیا هم از ابتدای پیدایش تا دم مرگ متوجه عالم قدس خواهم بود ولی اگر در آن عالم به عالم قدس نپرداخته ام پس درین دنیا نیز نخواهم پرداخت ولی این دگر مطلق نیست انسان با سعی و تلاش و پیگیری تعالیم انبیا و‌اولیای حق میتواند توجه خود را بسوی عالم بالا بگرداند و مردم از آخر از آن می ترسند که نمی دانند با ایشان چه خواهد شد. لهذا نسخه علاج این دو ترس از دیدگاه خیام نوشیدن می است که نه از جنس شراب یعنی الکهول است بلکه فیوضات ربانیست که از میخانه قرآن به قلب‌و‌روح انسان میرسد یعنی با آن فیوضات ربانی روحت را سرمست‌کن و با عشق زندگی کن تا در فکر این‌نباشی که از کجا آمده یی و بکجا خواهی رفت.

صابر در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵:

احمد ظاهر هنرمند فقید افغانستان این شعر را بسیار به زیبایی هایش در قالب یک آهنگ درآورده
پیوند به وبگاه بیرونی

اکرام مهرآوا در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:

با درود 
به نظرم پایت با هوایت هماهنگ تر است ضمن آنکه سر و پا هم دارای تناسب هستند
همچنین بهتر است بجای روز بعد روز وصل بخوانیم چراکه اگر روز بعد وعده شده باشد نیازی نیست که روز و شب را بشماریم و فردا روز موعود است و انتظار و هیجانی ندارد ... اما روز وصل یک وعده ی مبهم است که حتا اتفاق افتادنش هنوز احتمال است و سرشار از دلهره ، بیم و امید و انتظار است و با این ویژگیها خواب جایگاهی ندارد و لاجرم باید روز و شب شمرد و شمرد و شمرد تا ....

نادر.. در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۸:

تا رهم از لطف فنا، ...

۱
۲۶۰۸
۲۶۰۹
۲۶۱۰
۲۶۱۱
۲۶۱۲
۵۵۲۸