گنجور

حاشیه‌ها

رضا ساقی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
حافظِ فرزانه دراین غزل زیبا یک الگوی رفتاری حافظانه ای برای سعادت ونیکبختی ارایه می دهد. الگویی که پیشنیازآن رهایی ازغم وآماده شدن برای پذیرش شادمانیست. شادی درنظرگاه حافظ، تنها خندیدن دایمی و خوشگذرانی نیست بلکه زندگانی متفکّرانه، عشق ورزی وجستجوی حق وحقیقت است. دراین الگوی رفتاری رضابه داده دادن،قناعت ومهمترازهمه دل سپردن به عشق است که آدمی رابه سرمنزل سعادت رهنمون می سازد. یک آدم شاد هزارباربهتر وباکیفیّت ترازیک آدم عبوس، عبادت می کند بهتر عشق می ورزد وبهترمی تواند بردَم غنیمتی ودرلحظه زندگی کردن تمرکزکند. کسی که به خرسندی رسیده ودارای چهره ای خندان است درزدودن غم واندوه غمدیدگان ،پاک کردن اشک دیگران ونشاندن لبخند برلب آنها بسیارتاثیرگذارتر وموفّق تراز دیگران عمل می کند وحافظِ فرهیخته دراین غزل ناب وحکمت آمیز می خواهد مارابا این الگوی سعادت بخش آشناسازد.
نکته: مسئله ی لطیف وظریفی که با دقّت نظر به‌دست آید.، جمله ی لطیفی که در شخص تٲثیر کند و مایه ی انبساط خاطر شود.
خون خوری : غصّه و اندوه می خوری، خودرابه رنج وعذاب دچارمی کنی
روزیی ننهاده: آن چیزی که سهم تونیست وبرای تو مقدّر نشده است.
معنی بیت: این مسئله ی لطیف ودقیق را بادقّت بشنو وبپذیرتا بدینوسیله توانسته باشی خودرااز دام غم واندوه نجات دهی مسئله این است که تومی بایست بدانی که اگرمدام درحسرت بدست آوردن چیزی باشی که سهم تونیست وبرای تومقدّرنشده بی گمان دررنج واندوهی بی پایان گرفتارخواهی شد. باید درقدم اوّل ازآنچه که داری رضایت داشته وشکرگذار باشی وسپس برای رسیدن به کمال قدم بعدی رابرداری. بدون رضایت وسپاسگزاری ازداشته ها، به رنج واندوهِ حسرتِ نداشته ها گرفتارشده وازجاده ی نیکبختی منحرف خواهی شد.
رضا به داده بده وزجبین گره بگشا
که برمن وتو دراختیارنگشادست
آخرالامرگل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
آخرالامر: سرانجام
سبو: کوزه ای که درآن شراب یاآب ریزند.
معنی بیت: به هرموفّقیتی که برسی عاقبتِ کار روزی رخت بربسته ازاین جهان به جهانی دیگرخواهی شتافت وجسم تو تبدیل به گِل زیرپای کوزگران خواهدشد شایسته آن است که امروز که فرصت داری کوزه ی دل وجان را ازشراب عشق ومعرفت پرکن بنوش ،وبه دیگران بنوشان که تنها راه نیکبختی همین است.
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
برآن سراست که ازخاک مابسازدخشت
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی
بهشتت هوس است: توراهوس بهشت در سر است
آدمی ای : آدمیزاده ای.
پری زاده: پری نژاد، کنایه اززیبارویان
معنی بیت: اگرازآن آدمیان هستی که آرزوی بهشت رفتن درسرتوست درهمین چندروزه فرصتی که داری باپرداختن به عیش وعشقبازی بازیبارویان درهمین جا بهشت راخَلق کن. بی تردیددرآن دنیا نیزاگربهشتی بوده باشد ازآن ِ کسانی خواهدبود که سبوی جان پرازباده ی عشق و شادمانی کرده،خودنوشیده به عیش پرداخته وبه دیگران نوشانیده اند نه ازآنِ کسانی که به جای نشستن باشاهد،عبوس نشسته ، یارضابه داده نداده وروزی ننهاده طلب کرده وبه جای نشاندن لبخند برلب دیگران، باتندخویی اشکی برگونه ی آنهانشانده است.
زمیوه های بهشتی چه ذوق دریابد؟
هرآنکه سیب زنخدان شادی نگزید
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگراسباب بزرگی همه آماده کنی
به گزاف: از روی مبالغه وبسیار خواهی، بیهوده وعبث
معنی بیت: نشستن برجایگاه بزرگان،فرهیختگان ووارستگان، تنهابابلندپروازی ولاف وگزاف گویی میسّرنمی شود بایدسعی وتلاش کنی، ،باید شاگردی ِ استاد کنی وهمه ی آنچه راکه برای بزرگ بودن لازم وضروریست فراهم کنی تاشایستگی گرفتن مزد رابه دست آوری.
سعی نابرده دراین راه به جایی نرسی
مزد اگرمی طلبی طاعت استاد ببر
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
اجر: پاداش، ثواب
خسرو: شاه.
دل افتاده: عاشق و دل از دست داده.
معنی بیت: ای پادشاه شیرین سخنان ونوشین لبان، اگربه عاشق ِ خویش که همچون فرهاد، درعشق تودل ازدست داده وشیداشده است التفاتی بکنی بی تردید اجروپاداش زیادی نصیب توخواهدشد.
یارب اندردل آن خسروشیرین انداز
که به رحمت گذری برسرفرهاد کند
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی
خاطر: دل، قلب، ضمیر
رقم پذیرفتن: صورت گرفتن
فیض: بهرمندی ازلطف واحسان خداوند.
هیهات: افسوس، هرگز
نقش پراکنده: تصویرهای گوناگون،رنگارنگ ومتفرقّه. هوسها وآرزوها یابُتهای گوناگونی که درصفحه ی ذهن آدمی شکل می گیرند.
"ورق" کنایه ازذهن یاخاطر
ساده کردن: دراینجا کنایه ازپاک کردن افکارمتفرّقه
معنی بیت: زمانی که خاطر ودل وجان تو، ازهوسها وآرزوها ومِهربُتان لبالب است هرگزاز لطف واحسان خداوندی بهره مند نخواهی شد برای پیدا کردن شایستگی ولیاقت، می بایست صفحه ی ذهن خودرا ازافکار متفرقّه وگوناگون پاک کنی.
زفکرتفرقه بازآی تاشوی مجموع
به حکم آنکه چوشداهرمن سروش آمد
کار خود گر به کرَم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
معنی بیت: ای حافظ اگرامورات خودرابه خداسپرده وبه اوتوکّل کنی اگربه لطف و احسان خداوند اطمینان داشته وامیدوارباشی چه بساکه لطف خدا شامل حال توگردد وازبخت واقبال خداداده عشرت ها بکنی.
تورا که حُسن خداده هست وحجله ی بخت
چه حاجت است که مشّاطه ات بیاراید؟
ای صبا بندگی ِخواجه جلال الدین کن
که جهان پرسَمن و سوسن آزاده کنی
معنی بیت: ای باد صبا اگربرای خواجه جلال الدّین تورانشاه (وزیرباکفایت شاه شجاع ودوست صمیمی حافظ) خدمتگری کنی ازصفای باطن اوبهره مندمی شوی وجهانی را می توانی به گلشن به تبدیل کرده وهمه جارا پر از گلهای سوسن ویاسمن کنی.
توبدین نازکی وسرکشی شمع چگل
لایق بندگی خواجه جلال الدّینی

یوسف در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:

سلام بنده به نظرهای ادبی وفنی,ضمن احترام فراوان کاری ندارم . اما این غزل در تمامی دوران زندگی من حضور داشته و همیشه در اوج ناامیدی به من روحیه داده و امیدوارم کرده است , چون اسم من هم یوسف است همیشه عاشقانه و از ته ته دل این اشعار را خونده و دوستش دارم و رحمت بر روح پر فتوح حافظ

شریف در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱:

با سلام و احترام
عزیزان دست اندرکار گنجور دقت بفرمایند این صفحه دو غزل با هم ادغام شده ،هم وزن و هم قافیه و هم آمدن نام شاعر در بیت هفتم و بیت آخر مشخصه این دو غزل به اشتباه به دنبال هم آمده ، مقتضی است جهت پیشگیری از اشتباه سایر خوانندگان اصلاح گردد. جالب است بقیه سایتها هم از این سایت کپی کرده و آنها هم دقت نکرده اند.
با آرزوی توفیق

محمد حسین در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:

اینجا از نظر معنی باید گفت
گفتم خوشا هوایی کز باد خلد خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر اید
اینجا باید باد خلد باشد زیرا از نظر معنایی منظور شاعر بیشتر به این نزدیک بوده زیرا میگه گفتم ارزوی بهشت بهتر است گفتا دلپذیر تر است درگاه دلبر و یار

صوفی ِ مولانا در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۳۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹:

جناب فتوحی کاش لااقل میفهمیدید قرآن یک بشقاب آب نیست که چه می بینیم درون خود دارد، قرآن مانند رود کارون است...همان قدر عمیق و چند منظوره...قرآن را این قدر ساده در نظیر نگیرید!!
خیام هم خواجه حافظ شیرازی نیست که دو پهلو صحبتی کند یا بخواهد کنایه بزند ! همان که میگوید همان است

بابک بامداد مهر در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:

درود
نظرهای متفاوت برای روشن شدن واقعیت وقضاوت ناظران سلیم النفس لازمست.به طورکلی واقعیت این است شرایط برای تکامل انسان درمحیط شهری فراهم تراست..همان زاده شدگان درروستا هم تا به شهرنرفته اند،آن نشده اند که اکنون شده اند.حتی همان بزرگان وشاعران ودانشمندان.
بالاخره هرکدام ازما شاید ربشه ای در دهی یا شهری داشته باشیم وازشنیدن خوارشمردن محیط روستایی دلگیرشویم امااین واقعیت راعوض نمی کند.
نسبم شایدبرسد به زنی فاحشه درشهربخارا...بحث نژادپرستی نیست،کیست که قبول نداشته باشدتجربه زندگی درشهر های متمدن و بویژه غربی یک لایه برعمق نگاه اضافه نمی کند. می آنچنان را آنچنان تر می کند.
انسان تعالی وفاصله گرفتن ازخوی اجباری حیوانی وحرکت به سمت انتخاب ظرافتهای تمدن وتکامل را درشهر خیلی بهترپیدامی کند.
مولوی بزرگ زمانیکه شاید اکثریت جمعیت روستایی بوده،بدون ترس ولکنت واقعیت راگفته است
رحمت برآن تربت پاک باد

نادر.. در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۳:

بی‌ادبی هم نکوست
کان سبب جنگ اوست..

نادر.. در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۴:

شاه نشسته به تخت
عشق گرو کرده رخت..

نادر.. در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۱:

اندازه نمی‌دانم....

نادر.. در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۵:

عشق خوش و تازه رو طالب او تازه تر
شکل جهان کهنه‌ای عاشق او کهنه خر..

علی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:

ده در این شعر بسیار عالی دیدن و دیندار است
در بیتی تعریف میکند ده چه باشد شیخ واصل ناشده.
در یک جایی در مذمت دین (روستا) حرف از صحرای دل میزند میگه اونجا گلستانه .
مولوی با این شعرش پیته دین و دینداران را میریزه هوا.
والسلام

یکی (ودیگر هیچ) در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳:

در بیت اول اینطور نیز می توان گفت که اگر پای درخت سرسبزی نفت بریزی آنرا خشک می کند و ریشهء آن را می سوزاند بنابراین اگر این اندیشه های دنیوی را به خورد روح بدهی طراوت و زیبایی هایی را که از طریق روح به جان آدمی می رسد خشکانده و ازبین می بری!

یکی (ودیگر هیچ) در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳:

به نام او
میندیش میندیش که اندیشه گری‌ها
چو نفطند بسوزند ز هر بیخ تری‌ها
اندیشهء دنیا و اندیشهء جاه و مقام و شهرت وصلاح اندیشی ها و عاقبت اندیشی های دنیوی را از خود دور کن!
چرا که این نوع اندیشه ها تو را از اشتغال به موضوع اصلی و هدف غایی آمدن به این جهان دور می کنند و زمان وعمر ارزشمند تو را همچون نفتی که بر هیزم بریزی می سوزانند و آن طراوت و شادابی که روح افزاست را از تو می گیرند.
خرف باش خرف باش ز مستی و ز حیرت
که تا جمله نیستان نماید شکری‌ها
در مقابل جلوه گری های دنیای ظاهر خرفت و کودن باش و مست و حیران ظواهر نباش
جنونست شجاعت میندیش و درانداز
چو شیران و چو مردان گذر کن ز غری‌ها
غرور و تکبر و ادعاهای کاذب دنیایی را دیوانگی بپندار و خود را وارد معرکه گیری های ظاهری نکن
شیران و مردان ظاهر تنها به غرشی و ادعای توانمندی خویش می نازند ولی شیران و مردان واقعی سالکان راه اویند که بی هیچ ادعایی سر خویش را در گمنامی و در ره وصال او می بازند.
که اندیشه چو دامست بر ایثار حرامست
چرا باید حیلت پی لقمه بری‌ها
وقتی که تفکر و اندیشهء دنیوی داشته باشی در دام دنیای ظاهری گرفتاری و توان ایثار و ازخود گذشتن در مسیر عشق الهی نخواهی داشت(ممکن است ادعایش را داشته باشی ولی هنگامی که موقع ایثار رسید توان اینکار از تو سلب می شود و عاقبت اندیشی تو را از آن باز می دارد)
ره لقمه چو بستی ز هر حیله برستی
وگر حرص بنالد بگیریم کری‌ها
اگر دست از بدست آوردن خواهش های نفس کشیدی از دام مکر دنیا رسته ای
ولی اگر حرص مالکیت و کسب مقامات تو را به چنگ آورد در مقابل سخن حق کر و ناشنوا می شوی! و منیت و مدارک و نشان های افتخار تو هویت باقی را از تو می گیرند.

محمد در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

باعرض سلام
معنی کلمه نشاب
و معنی بیت
امروز حالی غرقه‌ام تا با کناری اوفتم
آن گه حکایت گویمت درد دل غرقاب را

امیرحسین حسن زاده در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

ساده و زیبا

علی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱ - حلوا خریدن شیخ احمد خضرویه جهت غریمان به الهام حق تعالی:

تا نگرید طفلک حلوا فروش
دیگ بخشایش نمی اید بجوش
تا نگرید ابر کی خندد چمن
تا نگرید طفل کی نوشد لبن

BaHAr در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:

چی میشه معنی اینارو بزارید آخههههههه؟؟؟؟

محسن سعیدزاده در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:

حدیث هول قیات
تفسیرهای عرفانی ازقیات وهول آنرو که به تعبیر قرآن:«شیئی عظیم» است؛کمتر درمیان تفسیرهای غزلیّات حافظ دیده میشود.درباره این بیت, دونکته را کوتاه واشاره وار ر میکنم:
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتی است که ازروزگار هجران گفت.
او ل-واعظ ازنگاه حافظ راوی نامعتبری است.حافظ اورا توثیق نکرده؛بل که تفسیق هم کرده است.
دوم اگر حکایت را با افسانه (تقریبا ونه تحقیقا)مترادف بدانیم,حاظ افسانه باور نیست.دراینجا نیز ازآن به عنوان یک مثال درجهت عظمت درد فراق یاد میکند.

اکرم در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد دوم » کوی می‌فروش:

درودها
اگر بشود ترجمه لغات و استعاره ها مشخص نوشته شود عالیست

مهران در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۲۲ دربارهٔ کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳:

چاکرانت را نمی گویم که خاک آن درم
با بزرگان خودستایی خوش نمی آید مرا

۱
۲۵۹۲
۲۵۹۳
۲۵۹۴
۲۵۹۵
۲۵۹۶
۵۵۲۷