گنجور

حاشیه‌ها

بابک چندم در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:

@ لیلا
درود بر شما
بله همین گونه که آوردید باید خوانده شود...

تماشاگه راز در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳:

معانی لغات غزل(253)
فروغ رخ: تابش نورِ چهره ، کنایه از شادابی و شور ونشاط چهره است .
لاله زار: کشتزار لاله.
لاله زار عمر:لاله زارزندگی ( اضافه تشبیهی ) عمر به لاله زار تشبیه شده و بیشتر مراد از آن ، دوره جوانی عمر می باشد. گل روی :(اضافه تشبیهی) روی به گّل تشبیه شده.
بهار عمر: شکوفه در خت زندگی در اینجا معنی میدهد.
مهلت: فرصت.
دریاب کار ما: کار ما را دریاب ، به کار ما عنایتی کن، دل مارا به دست آر.
می صبوح:شراب بامدادی .
بیدار گرد: هشیار شو،بیدار شو.
اختیار :بر گزیده و در اصطلاح نجوم به بهترین وقت برای انجام کارهایی مثل سفر و عروسی گفته می شود. اختیار عمر: بخش گزیده عمر ، اوقات مساعد، امکان انتخاب خوب وبد زندگانی .
در گذار : در حال گذشتن.
گُذار عمر:1)گذشتن عمر، 2) گذشتن معشوق.
محیط فنا:فنایی که احاطه کرده است ، نابودی که گرداگرد را فراگرفته است.
مَدار عمر:گردش عمر ، دایره گردش عمر.
خیل حوادث: سپاه رویدادها ، دام پنهانی.
کمینگه:کمینگاه ، سنگر ، حمله ، دام پنهانی .
عنان گسسته: لجام گسیخته ، اسبی که سراسیمه و افسار گسیخته باشد.
بی عمر:1) بدون حیات و فرجه زندگی ، 2) بدون معشوق .
نقش:نوشته ، خطّ ، اثر .
معانی ابیات غزل (253)
(1) ای آنکه از تابش نور چهره ات ، لاله زار زندگی من سبز وخرم است به سوی من برگرد که بی گل روی تو شکوفه های بهار عمر من بر زمین ریخت.
( 2) اشک اگر از دیدگان من به مانند باران فرو بارد جا دارد، زیرا زمان عمر در غم دوری توبه سرعت برق گذشت .
(3) در این یکی دو لحظه دیگر که فرصت ملاقات میسر است، توجهی به ما کن که پایان کار زندگی معلوم نیست.
(4) تا کی به نوشیدن شراب بامدادی و خواب شیرینصبحگاهی می پردازی ! بیدار وهشیار شو که در ساعات مساعد زندگی و ایام جوانی ، سپری شد.
(5) دیروز به راهی می گذشت و نگاهی به ما نکرد . بیچاره دل من که از گذشتن عمر خود ( واگذار معشوق خود)نصیبی عایدش نشد . (6) هر کس که محور گردش عمر ش بر نقطه دهان تو قرار گرفته باشد از نابودی که گرداگرد او را ( دایره وار) احاطه کرده است ترسی ندارد. (7)انبوه پیشامدها ناگوار در هر سو دام گسترده و سنگر گرفته و بدین سبب است که عمر چون توسن افسار گسیخته ، سراسیمه بر هر سو می تازد.
(8) من بدون داشتن عمر، زنده هستم ، تعجب مکن . چه کسی روزهای فراق را در شمار شمار زندگانی به حساب می آورد؟ (9) حافظ سخنی و شعری بگو، که تنها اثر قلم تو بر صفحه روزگار به عنوان یادگار عمر باقی می ماند .
شرح ابیات غزل (253)
وزن غزل: مفعول غاعلات مفاعیل فاعلات
بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مکفوف مقصور
*
این غزل ، بدون ایهام و ونکات و اصطلاحات عرفانی ودر قالب مضامین عاشقانه ساخته و پرداخته شده و حاصل ایام شباب شاعر و به ظن قوی در زمان شاه شیخ ابواسحاق سروده شده است. در این غزل هیچ اثری از گرفتاری و اندوه وناراحتیهایروحی شاعر منعکس نشده و همین دلالت بر این داردکه این شعر در زمان جوانی ودوره آسایش شاعر یعنی حکومت ابو اسحاق سروده شده است. حافظ از آن دسته از شعرایی است که گفتار او آیینه ضمیر اوست و در هر قالب و هر زمینه که شعری سروده اثرات روحی او در آن برهه از زمان در کلامش باز تاب وانعکاس محسوسی دارد.
سبک شناسان با مطالعه اشعار ایام جوانی هر شاعر و طرز به کار گیری مضامین و تکیه کلامهای او وپیگیری در اشعار بعدی ، تا حد زیادی می توانند صحت انتساب شعر یا غزلی را به شاعر مدلّل دارند بعنوان مثال در این غزل (اشکچون باران و برق جهنده عمر)و ( می صبوح و شکر خواب بامداد و ( بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر) را حافظ بعداً در مراحل مختلفه عمر مختلفه عمر به کرات و هر دفعه به نحوی بازگو کرده است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

نادر.. در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۸:

اگر عشقم درون آرام گیرد،
کجا بینندم این خلق برونی..

فرهاد در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴۳ - در بیان مصاحبت شیرین با فرهاد در آن شب:

سلام کسی میتونه کل این شعر زیبا را معنی کنه؟
باتشکر

منصور قربانی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۳ - قسم غلام در صدق و وفای یار خود از طهارت ظن خود:

خیلی زیبا حضرت مولانا اشاره میکند تا وقتی اعمال عبادی جنبه ظاهری و عرض دارند فایده ای ندارند وباید این اعراض جوهرساز شوند وجزء ذات انسان شوند.همانطوریکه خداوند درقرآن میفرماید هرکس بایک عمل حسنه بنزد ما آید (نه اینکه فقط یک حسنه انجام دهد بلکه این حسنه راحفظ کرده در دستش باشد تا خدا را ملاقات میکند)ما اورا ده برابر پاداش میدهیم.
خدمت بزرگواری که مولانا را بدلیل اهل سنت بودنش افتخار خود میداند عرض میکنم که متاسفانه به روح ومحتوای اشعار مولانا توجه نفرمودید و در اعراض مانده اید.جوهر چیز دیگریست.ازآن غافل نشوید.

شاگرد آهنگر در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:

در اینجا بخندید یعنی شادی کندد و بگریید, یعنی ناراحت باشید. کسی که ظاهر زشتی دارد ولی به یار علاقه دارد و برای او ناز می کند خوشبخت است پس برایش شادی کنید و بخندید و کسی که یار(زیباروی نقطه مقابل زشت)است اما از یار واقعی بریده است بدبخت است برایش گریه کنید. زشت در برابر یار زیبا و خنده و شادی در برابر گریه و ناراحتی.

صمد در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - گره گشای:

گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشته‌ام بردی، تا که گوهر دهی
در مصرع دوم این بیت باید جای * تا * و *که* عوض بشه تا وزن درست بشه
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشته‌ام بردی، که تا گوهر دهی

احمد حلوانی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۳۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۹:

ز یزدان و از ما برآنکس درود
که تارش خرد باشد و داد پود در کدام بخش شاهنامه حکیم فردوسی بزرگ این بیت ثبت شده است ؟
با سپاس از مهرتان

صالح براتی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۲۳ دربارهٔ وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴۴ - امتحان کردن شیرین فرهاد را در عشق:

باسلام خدمت گنجوری های عزیز
پیرو سوال دوستون راجع به مصرع دوم بیت:
(یکی از تیشه تاج غم به سرداشت/ یکی پهلو دریده از پسر داشت)
عرض کنم که:
در پایان داستان و پس از مرگ فرهاد، 《شیرویه》 پدر خود(خسرو) را میکشد و شیرین برای حفظ عفّت و پاکی خود،بر سر جسد خسرو، پهلوی خود را با خنجر می درد.
لازم به ذکره که این شعر به تقلید از نظامی سروده شده و مطالعه شعر
خسرو و شیرین نظامی هم خالی از لطف نخواهد بود.

رضا ساقی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸:

سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
گفت بازآی که دیرینه ی این درگاهی
هاتف: آوازکننده‌ای که صدایش شنیده شود و خودش دیده نشود؛ آوازدهنده.
حسّ وحال این غزل،مشابه غزل عرفانی "دوش وقت سحرازغصّه نجاتم دادند" می باشد هردوغزل عارفانه ودریک راستا سروده شده اند. درهردوغزل شاعرفرخنده شب ومبارک سحری داشته وموردلطف ونوازش حق قرارگرفته است.
مراداز "میخانه" دراینجانیزمیکده ی عشق ومعرفت،یاعالم لاهوت وبه عبارتی باطن پاک عارف که منبع ذوق و شوق و معرفت است می باشد وباده ای که دراین میخانه عرضه می شود باده ی تجلّی صفات خالق عشق ومحبّت است که انوارش به ضمیرآدمی می‌تابدو تاریکیهای درون راروشن می سازد.
به دولتخواهی: ازروی خیرخواهی به منظورابرازلطف وعنایت.
دیرینه: قدیمی،آشناویارهمیشگی
معنی بیت:سحرگاهان ازجانب میخانه ی معرفت وآگاهی، ندایی ازروی لطف وخیرخواهی مرابه عشرتی الهی دعوت کرد وگفت ای حافظ بازگرد به میکده که توازیاران قدیمی ویارحقیقی هستی.
هاتف آن روزبه من مژده ی این دولت داد
که بدان جوروجفا صبر وثباتم دادند
همچوجَم جرعه ی ما کش که زسِرّدو جهان
پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی
جم: جمشید پادشاه افسانه ای که به شوکت وعظمت واقتدارمعروف است فارغ ازصحّت وسُقم داستان،گویند که شراب رااوّلین بارجمشیدکشف کرد.
جرعه ی ما کش : جرعه ای از باده ی جام ما بنوش
پرتو: فروغ ،تابش وشعشعه ی نور وروشنایی
جام جهان بین: جام جم، گویندجمشید جامی افسانه ای داشته وبه وسیله ی آن ازحوادث روزگار وجهان آگاه می شد! شاید باخوردن شراب سرمست می شده واز روی مستی که تا آن روزگاران حالتی ناآشنابوده سخنانی غریب برزبان می رانده است به همین سبب جام اورا افسانه ای وجهان بین گفته اند یعنی امورات جهان را دردرون آن مشاهده می کرد!
معنی بیت: درادامه ی سخن، هاتف میخانه گفت: بیاازجام باده ی عشق جرعه ای بنوش تاهمانند جمشید تونیزبه حالتی ازآگاهی ومعرفت دست یابی که بتوانی امورات جهان رامشاهده کنی.
ازآنجا که شراب یا باده آدمی راازقید وبند وریا وتظاهر رها نموده وبینشی خاص به اومی بخشد جام شراب راجام آگاهی بخش وجهان بین نامیده اند. امّا درمیکده ی حافظ فقط شراب انگوری نیست بلکه انواع شراب ازجنس عشق ومعرفت، آگاهی ،شراب لعل لب ،شراب چشم، شراب تجلیّات صفات الهی نیز هست وهرگاه که جام حافظ با شرابی غیراز شراب انگوری لبالب می گردد ازلحاظ آگاهی بخشی به جام جمشید نیزبرتری می یابد وبدان پهلومی زندودرجایگاهی رفیع ووالاتر ازآن قرار می گیرد.
ساقی بیارباده وبامحتسب بگو
انکارمامکن که چنین جام جم نداشت
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانندودهند افسرشاهنشاهی
رندان قلندر: آزادگان و وارستگان ازبندِ تعلقات دُنیی ودینی
ستانند ودهند: بگیرند وبازبدهند
افسر: تاج
معنی بیت: بیا وببین که بردرگاه میخانه ی عشق ،آزادگانِ وارسته ازبندِ تعلّقات، چگونه هنگام ورود پادشاهان به میکده، تاج وکلاه از آنان را گرفته،به رسم امانت نگاه داشته وهنگام خروج دوباره بازمی گردانند.
نکته ی قابل توجّهی که دراین بیت به چشم می خورد این است که درمیکده ی عشق ومعرفت،همه ی مشتریان ازلحاظ مقام ودرجه برابرویکسان هستند درویش وشاه مقابل هم نشسته وهیچ چیز نباید سبب برتری کسی برکسی دیگر گردد ازهمین رو نگاهبانان میکده که قلندران ِ حقیقت هستند دربدو ورودِمشتریان، مظاهر ونمادهای دنیوی ونشان ودرجه ی آنان راحتّا اگرپادشاه بوده باشندمی ستانندتا همگان همرنگ و یکسان وبرابر گردند.دراین میکده مقام ودرجه ی هرکس برحسب میزان بندگی،سوز واشتیاق درونی وچاکریست نه لباس ودرجه وشوکت شاهنشاهی.
درکوی عشق شوکت شاهی نمی خرند
اقراربندگی کن واظهارچاکری
خشت زیرسروبرتارَک هفت اختر پای
دست قدرت نگرومَنصب صاحب جاهی
تارَک: کلّه وفرق سر، قلّه
اختر: ستاره
"هفت اختر" کنایه ازهفت آسمان وتمام سیّارات
مَنصب: مقام و مرتبه
صاحب جاهی : صاحب مقامی
معنی بیت: رندان وقلندران درعین تهیدستی وبی چیزی وبااینکه به جای بالش نرم،خشت بربالین می نهند بنگر که چگونه دارای قدرت ومقامی خارق العاده هستند آنهابرقلّه ی ستارگان پای گذاشته ودرآسمانهاسیرمی کنند.
گدای میکده ام لیک وقت مستی بین
که نازبرفلک وحکم برستاره کنم
سر ما و درمیخانه که طَرف بامش
به فلک بَرشد و دیواربدین کوتاهی
طَرف بامش: گوشه ی بامش
بَر شد: بالا رفت
معنی بیت: همواره سرارادت وتسلیم ما برخاک آستانه ی میکده ی معرفت بادا که گوشه ی بامش به ظاهردیوار کوتاهیست امّا درحقیقت آنقدر سربلند است که سربه فلک کشیده وازهمه ی بناهاسرافرازتراست.
سرتسلیم من وخشت درمیکده ها
مدّعی گرنکند فهم سخن گو سر وخشت
قطع این مرحله بی همرهی خضرمکن
ظلمات است بترس ازخطر گمراهی
قطع: بریدن راه، پیمودن
"مرحله" کنایه ازطریق سیروسلوک ومعرفت است که درنظرگاه عارفان وسالکان،چندین مرحله ومنزل باید بپیمایی تابه سرمنزل مقصود برسی.
خضر: خضر نبی که پس از نوشیدن آب حیات عمر جاوید یافت. کنایه ازراهنما ودلیل راه
معنی بیت: مبادا بدون راهنما ودلیل راه درطریق سیروسلوک گام بگذاری دراین راه ازهرگوشه ای صدهاخطردرکمین است وظلمات وتاریکی همه جارافرا گرفته وچه بساکه گمراه شوی وبه هدف نرسی.
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صداهتمام ونشد
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک توازماه بود تا ماهی
فقر درکوی عشق به معنای نیازمندی به نازمعشوق است.
"ازماه تاماهی" ایهام دارد:1- ازکره ی ماه تاکره ای دیگر 2-ازآسمان تا ماهی دریاها(اعماق دریاها) اوج آسمان تا عمق دریا.
معنی بیت: ای عزیز اگردرکوی عشق توفیق نیازمندی به نازمعشوق نصیبت گردد گویی که به سلطنتی رسیده ای که قلمروتوازاوج آسمانها تااعماق دریاهاست.
دولت فقرخدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت وتمکین من است
تو دَم فقر ندانی زدن از دست مده
مَسند خواجگی ومجلس تورانشاهی
این بیت تذکّری به تورانشاه وزیرشاه شجاع است که ظاهراً غرق امورات وتجمّلات حکومتی شده است.
دَمِ فقر ندانی زدن: توغرق تجمّلات هستی ونمی توانی دم از فقر ودرویشی بزنی
مسند: تکیه گاه، مقام و مرتبه
معنی بیت: ای خواجه تورانشاه، توکه به جایگاه وزارت تکیه زده وغرق تجملّات هستی نمی توانی دم ازفقرودرویشی بزنی بنابراین بی سبب مقام وموقعیّت دولتی خود ومجلس وزارت تورانشاهی راازدست مده وبه همان مسندتکیه بزن
ای توانگرمفروش این همه نخوت که تورا
سر وزر درکنف همّت درویشان است
حافظِ خام طمع شرمی ازاین قصّه بدار
عملت چیست که فردوس برین می‌خواهی
معنی بیت:
خام طمع : کسی که فزونخواهست وخیالات غیرممکن و طمع های بزرگ در سر دارد.
فردوس برین: بالاترین وبهترین نقطه ی بهشت
ای حافظ که زیاده طلب هستی وخیالات محال درسرمی پرورانی مگرکدام اعمال نیکوداشتی که توقّع داری بالاترین نقطه ی بهشت نصیب توگردد؟
دارم ازلطف ازل جنّت فردوس طمع
گرچه دربانی میخانه فراوان کردم

ابراهیم خضرایی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱۹:

داستانک یک رباعی
:::::::::::::::::
جان باز که وصل او به دستان ندهند
شیر از قدح شرع به مستان ندهند
آنجا که مجردّان به هم می نوشند
یک جرعه به خویشتن پرستان ندهند
رباعی در فصل هشتم مرصاد العباد نجم رازی آورده شده فصلی که " در بیان آراستن روح بر قانون حقیقت " نام دارد ، در فصول قبل " دایه " از تصفیه دل بر قانون طریقت سخن گفته و اینک روح به دست قابلۀ نبوت و در مهد شریعت قنداق شده تا از دو پستان طریقت و حقیقت شیر قطع تعلقاتی که به سبب طبع خویش بدانها انس گرفته بوده را نوش کند و چه عجیب است در جایی شیر از بهر پروردن مینوشند و در جایی دیگر از بهر قطع تعلقات خاطر شیر میخورند !
فصل حقیقت نزدیک به عشق است و شاید به عشق تعلق دارد و همچنین درست مانند طریقت در منازل و مراحل و مقامهای مختلف منزل به منزل میگردد تا به مقامی بس بلند می رسد ،تا بدانجا هر تیر جد که در جعبه جهد بود انداخته و هیچکدام بر نشانۀ قبول نشسته است ،
اینجا مقام ناز معشوق و کمال نیاز عاشق است ، تا این غایت روح با هر چه پیوند داشته جملگی در ششدر عشق ببازد و چون مفلس و بیچاره گردد کار به دست خون می افتد و جان است که باید نثار کرد ....... جان باز که وصل او ....
رباعی ما در مقالات شمس چنین آورده شده است :
هش دار که وصل او به دستان ندهند
شیر از قدح شرع به مستان ندهند
آنجا که مجردان به هم بنشینند
یک جرعه به خویشتن پرستان ندهند
آن ساعت که " عماد " میگریست چون نامۀ " نصیر " فرو خواند ، خواستم که در من بنگری تا بگرییم ما نیز ، که می نماید که از رحمت و رقت میگرید ، نی ، بلکه از حبّ جاه می گرید . 138
در صفحه 757 مقالات این رباعی به صورتی دیگر تکرار شده و تفاوت آنجاست که در مصرع دوم "خمر" به جای " شیر " و " جان باز " به جای " هش دار " آورده شده .
جان باز که ......خمر از قدح شرع ...
استاد موحد در تعلیقات آورده اند که این رباعی در زیر شماره 738 در جزو هشتم دیوان کبیر فروزانفر آورده شده و چون این رباعی در مرصاد العباد نجم رازی صفحه 222 (دکتر امین ریاحی ) آورده شده بنابر این نسبت آن به مولانا درست به نظر نمی رسد .
البته استاد درست فرموده اند و می دانیم مولانا هنگام تألیف مرصاد العباد 14 ساله بودند ولی نسبت دادن رباعی به نجم رازی به زعم بنده صحیح نیست زیرا هر شعری در مرصاد العباد که توسط " دایه " سروده شده است با ذکر اینکه این بیت از مؤلف و یا " مؤلف میگوید " و یا " از آنجا این بنده گفته که : " و با الفاظی نظیر این مشخص گردیده و ابیات دیگران فقط با ذکر " بیت " و یا " شعر " نشان گذاری شده است .
فعلأ رباعی بدون صاحب مانده مانند بسیاری دیگر ...
ابراهیم خضرایی

صالح در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

سلام
بیت " جان فدای دهنش باد که در باغ نظر/ چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست" واقعا محشره. آدمو دیوانه میکنه. بخدا که حضرت حافظ سحر کلام داشته.
ساعتها با این یک بیت خلوت کردمو لذتها بردم. روح آدمو نوازش میده .همه عاشقی ها رو بااین بیت زیبا وصف میکنه. جملاتم قصورند از این بیت زیبا
برای شادی روح لسان الغیب صلوات

مرتضی رضایی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۰۲ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

آیا این شعره؟
چرا باید کنار اشعار شعرای بزرگ همچین چیزی بذارین؟

مجتبی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۱ - سرآغاز:

سعدی دل روشنت صدف وار هر قطره که خورد گوهر آورد

میلاد در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۳۳ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » باد صبا (در دستگاه شوشتری):

مدیریت محترم
این تصنیف در دستگاه اصفهان ساخته شده است و آواز(گوشه) آن شوشتری است

میلاد در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

درود
واقعا نمیدانم چرا هر جا سخن از عشق و مستی میاید آنرا به خدا و اهل بیت نسبت میدهید؟
شاید واقعا منظور عشق زمینی باشد
مثلا در شعری که اسم شراب و مستی میاید چ ربطی به خدا دارد؟
لطفا نظراتی را که می‌شنوید بیان نکنید حداقل اندکی تامل کنید در معنای شعر
با سپاس از سایت خوبتون

لیلا در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:

سلام و عرض ادب
در بیت دوم قافیه "سر خوش" هست که با قافیه ی دیگر ابیات همخوانی ندارد...
یا اینکه باید "سر خَش" خونده بشه تا درست بشه ؟

مجتبی آموزگار در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰۲:

با توجه به قافیه‌ی رباعی، به نظر می‌رسد که در مصرع دوم از بیت نخست، "برانداخته‌ایم" صحیح‌تر باشد.

رحیم غلامی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۰:

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

رحیم غلامی در ‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۱:

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من به جز از کشته ندروی
ساقی مگر وظیفه حافظ زیاده داد
کاشفته گشت طره دستار مولوی

۱
۲۵۷۴
۲۵۷۵
۲۵۷۶
۲۵۷۷
۲۵۷۸
۵۵۲۶