وقت آن است که ضعف آید و نیرو برود
قدرت از منطق شیرین سخنگو برود
ناگهی باد خزان آید و این رونق و آب
که تو میبینی از این گلبن خوشبو برود
پایم از قوت رفتار فرو خواهد ماند
خنک آن کس که حذر گیرد و نیکو برود
تا به روزی که به جوی شده باز آید آب
یعلمالله که اگر گریه کنم جو برود
من و فردوس بدین نقد بضاعت که مراست؟
اهرمن را که گذارد که به مینو برود؟
سعیم این است که در آتش اندیشه چو عود
خویشتن سوختهام تا به جهان بو برود
همه سرمایهٔ سعدی سخن شیرین بود
وین از او ماند ندانم که چه با او برود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.