گنجور

حاشیه‌ها

جلال ارغوانی در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱:

نیست به روی ودر سخن چون صنم وتو سعدیا

در حد ودر    جمال او     در حدودر کمال من

جلال ارغوانی در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹:

سزای تو سعدی سریر سخن

ندیده جهان کس هماورد من

جلال ارغوانی در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۸:

روی او چون شعر سعدی آبروی عالم است

گر نظر دارم به رویش دیگر عیب من مکن

جلال ارغوانی در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷:

ای یار بخوان زشعر سعدی

شعر همه را دگر رها کن

مبارکه عابدپور در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۰ در پاسخ به مبارکه عابدپور دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۳:

بیت آخر معنیش میشه کسی که پر حرفی می کنه اگه حرف حق هم بزنن حمل بر سخن بی سر و ته یا محال و نشدنی می کنند به زبان عامیانه کسی که پر گویی کنه می گن چرت وپرت می گه و محل به حرفش نمیزارن

مبارکه عابدپور در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۳:

در کتاب پیش روی من بیت آخر به جای مزاج،فراخ سخن به معنی پر گوی پرحرف اومده 

گرچه بر حق بود فراخ سخن

حمل دعویش بر محال کنند

همایون در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۹:

هرچند خاصیت نوشته و شعر آنست که خواننده شخصیت مستقل و گوینده نیز شخصیت جدایی از خود متن دارند و هرگونه تفسیر می‌توان از آن داشت

غزل پیش از پختگی جلال‌دین و ملاقات شمس سروده شده است و از یگانگی و مستی بهره‌ای ندارد و از شخصیت غایبی میگوید که گویی پشت این جهان است و با شاعر شوخی دارد و در دهان او می‌کوبد اگر کلامی از روی مستی بگوید 

قمر پشت میغ و باغ و خرابه و گل و گل عذار و اینکه شعر مرا در بند کرد و شکار فرار کرد و دزدی مرا فریفت و دزد را گم کردم هرچند دوران مهارت شعری شاعر را میرساند اما سرشار از آشفتگی روانی و خود شیفتگی است 

سید حسین اخوان بهابادی در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۴۷:

گر دُرد،طلب، رهبر این قافله بودی
کی پای ترا، پرده خواب، آبله بودی؟
دُرد:درد ( dord ) ته مانده شراب است. و آن آخر راه سالک است که مستی آن چون از وحدت وجود است با مستی هیچ چیز دیگر قابل مقایسه نیست.
آبله: تاول

شفیعی ش در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

درود

به عقیده بنده سعدی در دیوانش فقط و فقط از عشق الهی سخن گفته و عشق زمینی در کار نیست.

البته که عشق زمینی هم نوع متعالیش با ارزشه.

کوروش در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۵ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۳ - جواب گفتن مسلمان آنچ دید به یارانش جهود و ترسا و حسرت خوردن ایشان:

خود هنر آن دان !

کوروش در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۳ - جواب گفتن مسلمان آنچ دید به یارانش جهود و ترسا و حسرت خوردن ایشان:

خود هنر آن دارد که دید آتش عیان

 

نه کپ دل علی النار الدخان

 

وزن این بیت مشکل داره ؟

 

 

بهزاد فرخ زاده در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۷ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۸ - چالیش عقل با نفس هم چون تنازع مجنون با ناقه میل مجنون سوی حره میل ناقه واپس سوی کره چنانک گفت مجنون هوا ناقتی خلفی و قدامی الهوی و انی و ایاها لمختلفان:

میگه برای سیر الی الله باید همچین اشتیاقی داشته باشی و خودت رو از شتری که به سمت هوا و هوس میره بندازی پایین گرچه این راه سخته و ممکنه پات بشکنه و باید پاتو ببندی و غلتان غلتان مثل گوی به سمت خدا حرکت کنی و این جذب مد نظر هست نه هر جذبی.

که این اشتیاق و جذب، راه و رسم رو حضرت محمد هستش

بهزاد فرخ زاده در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۲ در پاسخ به فرهاد حیدری دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۸ - چالیش عقل با نفس هم چون تنازع مجنون با ناقه میل مجنون سوی حره میل ناقه واپس سوی کره چنانک گفت مجنون هوا ناقتی خلفی و قدامی الهوی و انی و ایاها لمختلفان:

درود بر شما بسیار عالی و زیبا و کامل توضیح دادید و فوق العاده خوب بود. یه توضیح کوچیک و مختصر در مورد کلمه ی وطن در وصف شتر اون دهی هست که شتر بچه اش اونجاست و در مورد مجنون واژه ی وطن همون نیستانی هست که روح از اونجا ببریده شده و وطن روح در نزد خداست در فضای عدم و نیستی

آسوده دلارام در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۱۱ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مقدمهٔ نصرالله منشی » بخش ۳ - دین بی مُلک ضایع است و مُلک بی دین باطل:

واژه‌ی مهابت از ریشه‌ی عربی "هیبَة" گرفته شده و به معنای شکوه، عظمت، ابهت یا ترس آمیخته با احترام است.

"نشاندن آتش فتنه بی مهابت شمشیر آبدار متعذر"
به این معناست که خاموش کردن فتنه‌ها و آشوب‌ها بدون داشتن ابهت و شکوه ناشی از قدرت (نماد آن شمشیر آبدار است) امکان‌پذیر نیست. مهابت در اینجا به حس ترس و احترام ناشی از اقتدار اشاره دارد که از ابزار قدرت ناشی می‌شود

واژه‌ی متعذر از ریشه‌ی عربی "عَذَرَ" گرفته شده و به معنای دشوار، غیرممکن، یا سخت انجام‌شدنی است. این واژه معمولاً در مواردی به کار می‌رود که انجام کاری با موانع بسیار مواجه باشد یا کاملاً غیرقابل تحقق باشد.

 

 

 

آسوده دلارام در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مقدمهٔ نصرالله منشی » بخش ۳ - دین بی مُلک ضایع است و مُلک بی دین باطل:

"تقدیم ابواب عدل و انصاف به ترازو و حساب"
در اینجا "تقدیم" به معنای مبنای کار قرار دادن یا مرتبط کردن است. به این معنا که اجرای عدالت و انصاف به وسیله‌ی ترازو و حساب (به‌عنوان نمادهایی از معیار دقیق و اندازه‌گیری) امکان‌پذیر می‌شود.

آسوده دلارام در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مقدمهٔ نصرالله منشی » بخش ۳ - دین بی مُلک ضایع است و مُلک بی دین باطل:

واژه‌ی متباعدی از ریشه‌ی عربی "بُعد" (دور بودن) گرفته شده و به معنای دور از هم، ناسازگار یا نامتناسب به کار می‌رود. این کلمه در توصیف حالتی استفاده می‌شود که عناصر یا موضوعاتی به نظر می‌رسند که ارتباط یا هماهنگی آشکاری با یکدیگر ندارند.

 

ریبت از ریشه‌ی عربی "ریب" آمده است که در زبان عربی نیز به معنای شک یا گمان ناخوشایند به کار می‌رود. 

در زبان فارسی، استفاده از این کلمه به‌ویژه در متون ادبی و فلسفی برای بیان حالت ذهنی شک و تردید رواج داشته است.

محمدرضا خوشدل در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱:

بیت اول تف با فتحه یعنی داغ و تف دل به معنی داغ دل است. 

آسوده دلارام در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۴ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مقدمهٔ نصرالله منشی » بخش ۳ - دین بی مُلک ضایع است و مُلک بی دین باطل:

"بحکم این مقدمات روشن می‌گردد"
با توجه به استدلال‌ها و اصولی که پیش از این بیان شده است، نتیجه‌ای آشکار و منطقی به دست می‌آید.

"دین بی ملک ضایع است"
دین (به معنای نظام اخلاقی و معنوی) بدون پشتیبانی قدرت و حکومت، توانایی پیاده‌سازی ارزش‌ها و اصول خود را از دست می‌دهد و در نهایت در جامعه کمرنگ یا فراموش می‌شود. برای اجرای عدالت و ایجاد نظم بر اساس تعالیم دینی، وجود حکومتی قوی و هماهنگ ضروری است.

"و ملک بی دین باطل"
از سوی دیگر، حکومت بدون دین (یا اصول اخلاقی و معنوی) از مسیر درست خارج می‌شود و به ظلم و فساد می‌انجامد، زیرا پایه‌های اخلاقی و انسانی لازم برای هدایت امور در آن وجود ندارد.

آسوده دلارام در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۰ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مقدمهٔ نصرالله منشی » بخش ۳ - دین بی مُلک ضایع است و مُلک بی دین باطل:

و آن کس که در سایه رایت علما آرام گیرد تا بآفتاب کشف نزدیک افتد بمجرد معرفت آن شکوه و مهابت در ضمیر او پیدا آید که اوهام نهایت آن را در نتواند یافت و خواطر به کنه آن نتواند رسید:

"و آن کس که در سایه رایت علما آرام گیرد" اشاره به کسی دارد که در پناه دانش و رهنمودهای علما و خردمندان زندگی می‌کند و از دانش و بینش آن‌ها بهره می‌برد. "تا بآفتاب کشف نزدیک افتد" بیان می‌کند که این همراهی و بهره‌گیری از علم، فرد را به روشنی و بصیرتی شبیه به نور خورشید هدایت می‌کند؛ نوری که پرده‌ها را کنار می‌زند و حقیقت را آشکار می‌سازد. "بمجرد معرفت آن شکوه و مهابت در ضمیر او پیدا آید" توضیح می‌دهد که معرفت و علم به خودی خود در قلب و ذهن فرد احساسی از عظمت و شکوه پدید می‌آورد که غیرقابل وصف است. "که اوهام نهایت آن را در نتواند یافت و خواطر به کنه آن نتواند رسید" به این معناست که عظمت معرفت و علم چنان گسترده و ژرف است که خیال و اندیشه انسان نمی‌تواند به انتهای آن دست یابد یا به عمق واقعی آن پی ببرد.

شاهرخ آسمانی در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۲۱ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:

بسیارعالی درود وسلام فراوان بر جناب ساقی عزیز

۱
۲۴۵
۲۴۶
۲۴۷
۲۴۸
۲۴۹
۵۴۸۰