گنجور

حاشیه‌ها

مرصاد در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۳ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۵:۳۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳ - زکات زندگی:

"پس این بیت معروف چی میشه ” تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است "
تو دیوان دو جلدی استاد که چاپ انتشارات نگاه هست که چنین بیتی نیست :/

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

در بیت سوم حسنت باید بشود حسن
غرور حسن اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

مهدی قناعت پیشه در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶:

در واقع در خانمها در دوره های زمانی بسیار کوتاه مدت هم مشاهده میشود که خود رابقولی یکروز در اوج خوشبختی و روز دیگر در عمق بدبختی احساس میکنند ومولانا میگویداز این پس طبق افکار و احساسات جسم خود رفتار نمیکند

برگ بی برگی در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۹ - اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل:

سخت گیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خون آشامی است
با در نظر گرفتن ابیات قبل و بعد از این بیت مهم مولانا میگوید همانطور که میوه کال و یا خام سخت درگیر شاخه میباشد و جدا شدن از آن برایش بسیار دشوار بوده و با تعصب به شاخه خود چسبیده است انسانها نیز چنین میکنند و به چیزهای این جهانی سخت گیر کرده اند در حالی که همانگونه که میوه رسیده حاصل هشیاری گیاه میباشد انسان به حضور رسیده نیز حاصل هشیاری گونه انسانی میباشد و سرانجام روزی باید به اصل خود زنده شده و از شاخه این دنیا رها شود تا به کاخ و حضور پادشاه راه یابد و در آن صورت پس از این بخت شیرین نسبت به چیزهای این جهانی سرد و بی تفاوت خواهد شد اما مادام که انسان در رحم و دنیای ذهنی این جهان گرفتار باشد غذایی بجز خون (کنایه از خون دل خوردن ) نداشته و از لوت خبری نیست .امید آنکه همه ما از رحم و دنیای ذهن بیرون آییم و از آینهمه خون دل خوردن و رنجها رهایی یابیم .
موفق و پایدار باشید

شهاب در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۴:

من با خواندن این غزل بسیار بیشتر از قبل در برابر شگفتیه ذهن گرداننده و قوانینه خاصش شگفت زده شدم.ووووااااوووو

تماشاگه راز در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱:

معانی لغات غزل (271)
که مَپرُس : مپرس که قابل گفتن نیست، که از حدّ پرسش و پاسخ بیرون است .
زو : از او .
سر و سامان : وضع مرتّب، نظم و ترتیب
بی سر و سامان : بی برگ و نوا، مفلس، درویش .
گداختن : گداخته شدن، با حرارت ذوب کردن و مجازاً به معنای ناتوان شدن، لاغر شدن، سوختن و تغییر شکل و وضع دادن، منقلب کردن .
عربده : فریاد بلند و خشن .
شیوه : راه و رسم طنّازی، راه و روش .
شیوه یی می کند : به طرز و روشی ناز و عشوه گری می کند .
فتّان : فتنه انگیز .
صورت حال : چگونی حال، احوال پرسی .
زلف شکستن : چین و شکن دادن به زلف، پیچ و تاب دادن به زلف .
معانی ابیات غزل (271)
1) آنقدر از دست زلف سیاه رنگش گله دارم که اگر بپرسی گفتنی نیست زیرا از دست او آنچنان بی برگ و نوا شده ام که قابل گفتن نیست .
2) خدا کند هیچ کس در آرزوی وفاداری معشوق دل و دین را از دست ندهد که من چنین کرده و چنان پشیمانم که گفتنی نیست .
3) برای یک دهان شراب که با نوشیدن آن به هیچکس زیانی نمی رسانم، از دست مردم نادان چنان دردسر و آزار می کشم که از حدّ پرسش و پاسخ بیرون است .
4) ای زاهد مواظب باش که از کنار ما به سلامت بگذری چرا که این شراب قرمز آنچنان وسوسه انگیز و رُباینده دل و دین است که گفتنی نیست .
5) دربارۀ این باده نوشی، حرف های جانگداز بسیاری را باید تحمّل کرد . هرکسی عربده سر می دهد. این یکی می گوید آن روی زیبا را مبین و آن یکی می گوید که علّت حرمت شراب سؤال مکن (امر و نهی)
6) آرزوی این را داشتم که در گوشه یی به سلامت به سر برم، اما آن چشم فتنه گر چنان ترفند عشوه گری دارد که گفتنی نیست .
7) گفتم از گوی گردنده سپهر احوالی بپرسم، گفت چیزی مپرس که در انحنای چوگان چنان زیر فشارم که نمی توان باز گفت .
8) از یار پرسیدم که به قصد کشتن چه کسی زلفت را پیچ و تاب داده یی گفت این رشته سر دراز دارد. حافظ تو را به قرآن سوگند که در این باره چیزی مپرس .
شرح ابیات غزل (271)
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر غزل : رمل مثمّن مخبون مقصور
*
خاقانی : دارم از چرخ تهی رو گله چندان که مپرس
دو جهان پر شود ار یک گله سر باز کنم
*
این غزل زمان دربه دری شاه ابواسحاق و پیش از گرفتاری و کشته شدن او سروده شده است .
حافظ، در شروع غزل به صورت ایهام از موهای بلند شاه اینجو سخن به میان می آورد و از اوضاع درهم و بی سر و سامانی خود در غیاب او سخن می گوید و از آنجایی که غزل های حافظ آیینه تمام نمای اندیشه و طرز تفکّر او در لحظه سرودن شعر است بلافاصله در بیت دوم حالت ندامت خویش را از اینکه خود را در سلک طرفداران این سلطان قرار داده و بدان شهرت یافته و در غیاب او نیز نسبت به او وفادار مانده و به سوی قدرت حاکم بعدی گرایش نداشته است اظهار می دارد .
شاعر در مواقع رنج و اندوه ناگزیر به می سر می سپارد لیکن از بخت بدِ او این زمان مصادف است با قدرت امیر مبارزالدّین محتسب و سخت گیری های او، به این سبب در بیت سوم، خود را باده نوشی معرّفی می کند که عارفانه مـــی می نوشد و به کسی آزاری نمی رساند اما به خاطر همین باده نوشی، از مردم نادان آزارها می بیند و در بیت پنجم از جار و جنجال هایی که سبب آزردگی روح و روان او می شود سخن به میان آورده و می گوید آمِرینِ به معروف و ناهیان از منکر عربده کشان به من امر و نهی می کنند که فضولی موقوف این را نباید ببینی و این سؤال را نباید بکنی .
شاعر در بیت هفتم بر خلاف نظریه همیشگیِ آن ها که همه رویدادها را به گردش افلاک نسبت می دهند می گوید به خود گفتم از حال فلک و این سپهر گردنده پرسشی کنم او هم گفت آنچنان رنج و مشقتی از ضربه چوگانِ آن چوگان بازِ افریننده و نامرئی متحمّل می شوم که گفتنی نیست .
آنچه از مفاهیم ابیات این غزل مستفاد می شود این که شاعر در حالت غم و اندوه و فراق شاه ابواسحاق و در عین استیصال به بازگویی مکنونات قلبی خود پرداخته است و از آنجایی که خاقانی در بیتی، مضمون مصراع اول غزل حافظ را آورده است بعید نیست که حافظ آن را پسندیده و بنایِ غزل خود را بر این مصراع نهاده باشد .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

شکرالله در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۷ - در معنی اینکه نظام ملت غیر از آئین صورت نبندد و آئین ملت محمدیه قرآن است:

خداوند بیامرزد اقبال را چه زیبا فرموده: واعظ دستان زن افسانه بند/ معنی او پست و حرف او بلند. چه بسا واعظان هستند که ساعت ها زمان در هدر داده جز دستان یا افسانه گویی کدام جمله ی که به نفع اسلام و مسلمان باشد از زبان بدر نمی شود. در حقیقت بنام واعظ که خود راه گم است برای راه گمی چند دیگر سبب می شود.

صائب در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳:

فکر می کنم "گیریم" در مصرع اول بیت چهارم باید "گیرم" باشه.

هدایت در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

پیمان جمشید ،درود بر تو که هم وزن شعر مولانا فوق العاده سرودی

عبدالله در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۹:

به جز رگ و پوست نماند

حمید در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۰۳ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - در وزارت یافتن خواجه احمد بن حسن میمندی بعد از عزل شش ساله:

ور چه از چشم نهان گردد ماه اندر میخ
نشود تیره و افروخته باشد بمیان
بیت شماره 28 به نظر کلمه اخر باید میغ باشد به معنای ابر که به اشتباه میخ نوشته شده
ور چه از چشم نهان گردد ماه اندر میغ
پیوند به وبگاه بیرونی

فرید همت در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰:

یک فرد را که من نه دیدیم در شعر معروف حافظ آن این است
اگر زلعل لب یار بوسه ای یابم
شوم جوان و زندگی دوباره کنم
لازم به یاد آوریست که این شعر را احمد ظاهر بسیار زیبا سروده است
روح همه رفتگان ما شاد.
باعرض حرمت

مهدی رفیق طاهری در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۵:

بنظر می رسد "چنان مستم من امروز" صحیح تر باشد. در عالم عرفان در اشعار و متون دینی این دنیا به "چاه" یا "خانه تاریک" یا "زلف یار" و مانند آنها که مفهوم تاریکی و ظلمت را برساند، تشبیه شده است. بلوغ عرفانی نیز حرکت از "ظلمات الی النور" است.
یوسف حسنی و این عالم چو چاه - وین رسن صبرست بر امر اله (مولانا)
کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود (حافظ)
پیل اندر خانۀ تاریک بود - عرضه را آورده بودندش هنود
از برای دیدنش مردم بسی - اندر آن ظلمت همی شد هر کسی (مولانا)
بعنوان مثال وقتی که صحبت از" شب قدر" می شود منظور این نیست که انسان لزوما در شبی از شب ها قدر و منزلت خود را دریابد. ممکن است این اتفاق خجسته و مبارک در یک ظهر دل انگیز اتفاق بیفتد! مقصود اینست که فرد در دل تاریکی بوده و به نور و اشراق رسیده است. عموما در اشعار مولانا و حافظ و.. عموما هرگاه صحبت از فراق و غم هجر و.. باشد از شب و ظلمت صحبت می شود و هرگاه از اتصال و سرمستی و مقیم کوی دوست شدن صحبت می شود از نور و روشنایی و روز وصل صحبت می شود. البته خوب عموما شوق وصال و ناله از فراق و در آرزوی وصل بودن بیشتر از خود وصل بوده و باصطلاح عموما شب است تا روز!! و عموما ناله و گریه است تا رقص و سماع. ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که در بسیاری از اوقات برای عرفا حتی "شب و روز" یا "کفر و دین" و "ظلمت و نور" در برابر آن وحدانیت بی همتا رنگ می بازد و یک رنگی جای آنرا می گردد. (این قدر که ما حساسیم که در این شعر شب بوده یا روز عرفا خودشان حساس نیستند!!(شوخی)!!)
حافظ شکایت از غم هجران چه می کنی در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور(حافظ)
درون ظلمتی می جو صفاتش که باشد نور و ظلمت محو ذاتش (مولانا)

علی راد در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۲۰ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸:

بیت نهم به جای بدیدم باید بریدم باشه

شیدا در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷:

در جواب وحید
در مصرع: هرجا که هستی حاضری
یای هستی، یای مخاطب نیست، بلکه یای مصدری است
یعنی هرجا که هستی و وجودی است، تو هم حاضری
مثل شعر فردوسی:
جهان را بلندی و پستی تویی
همه نیستند آنچه هستی تویی
که یعنی هرچه که هستی و وجود است، تویی، نه به این معنی که هرچه خودت هستی خودت هستی!

Hamid Azhdehfar در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۵:۲۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۴ - حکایت اندر معنی شکر منعم:

در آخر مصرع اول از بیت چهارده ام
بجای سپاس تایپ شده سپاش
درستش را در زیر مینویسم

زبان آمد از بهر شکر و سپاس

Hamid Azhdehfar در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۵:۱۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۴ - حکایت اندر معنی شکر منعم:

اشتباه تایپی رخ داده است
بجای سپاس ، تایپ شده است سپاش
درستش را در زیر مینویسم :

زبان آمد از بهر شکر و سپاس
به بهتان و باطل شنیدن مکوش

همایون در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۰:

از نظر جلال دین این غزلی ممتاز و ویژه است که کاملا از دل بر آمده است و صد‌ها سال بر دل‌ها می‌‌نشیند و اثر میکند.
در این غزل او با شمس کاملا یکی‌ است و به همین دلیل نمی خواهد از زبان برای توصیف او بهره ببرد بلکه می‌‌گوید به سر من و حرکات من و به چشم و سیاهی چشم من بنگر تا او را ببینی، دهان من از بس که از او گفته است خشک و چشمان من از بس که در حسرت او بوده است تر و اشک آلود است، او هم شمس را به ماه تشبیه می‌‌کند و هم خود را.
او هم این غزل را به زیبا‌ترین پیغمبر یعنی‌ یوسف تشبیه، و هم خود را به عنوان ویژه‌ترین پیامبر یعنی‌ داوود معرفی‌ می‌‌کند. ویژگی‌ داوود آن است که همه اجزا هستی‌ از جمله همه مرغان با او هم نوا و هم صدا بودند و آهن در دستان او نرم و صنعتگری قابل بود، و در سروده‌های او چون غزلیات جلال دین هیچ شرع و قانونی وجود نداشت.
جلال دین مطمئن است که در رسالت خود پیروز است و ما چون پرندگان او بعد از صد‌ها سال با او هم نوا خواهیم شد.
در حقیقت پیام ویژه این غزل همین است که پیامبران افراد ویژه‌ای ا‌ند و هیچ کدام شبیه یکدیگر نیستند
جلال دین هم خود را اینجا یک پیامبر معرفی‌ می‌‌کند که ویژگی‌ او در آن است که بجای آنکه از طرف خدا بیاید از جانب یک انسان مبعوث شده است که آن هم شمس است، البته دست بر دهان خود می‌‌گذارد که تا نام او را نبرد، و این کار را به خواننده واگذار می‌‌کند
ولی رسالت خود را به انجام می‌‌رساند و شیشه‌های محدودیت را می‌‌شکند و پای هر که را به دنبال راه دیگری می‌‌رود و از عادت‌ها پیروی می‌‌کند زخمی می‌‌کند، و می‌‌گوید اگر شکایتی دارید به پاسبان و داور مراجعه کنید و آن کسی‌ نیست جز همان که مرا به این کار واداشته است و من از خدا می‌‌خواهم که او مرا بازداشت کند و پیش خود نگاه دارد

این که پیامبران و حکما و اولیا از یک منبع و سر چشمه ا‌ند مبحثی ژرف در اندیشه ایرانی است که پیش از جلال دین نزد ابن سینا و سهروردی و اسماعیلیه و بعد از او نزد میرداماد و میرفندرسکی و ملاّ صدرا و تنکابنی و رجب علی‌ تبریزی و پیرزاده و حیدر آملی و زنوزی و سبزواری و بسیاری از فلاسفه در میان بوده است که هانری کربن تحقیقات گسترده‌ای را در این زمینه به خرج داده است، آنها به آیاتی در قران استناد میکنند نظیر:
ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن

جعفر عسکری در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲:

سلام
به متنی رسیدم که تفاسیر جالبی از بعضی از شعرهای سعدی داشت.گفتم با شما در میان بذارم.خوندنش خالی از لطف نیست
در ضمن آقا مصطفا هم به این نکته اشاره کرده و سوالش کاملا درسته
پیوند به وبگاه بیرونی

مهدی قناعت پیشه در ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:

از هشیاری و بیداری میگوید که خواجه ما را خواب نخواهی دید و همیشه چون روشنی و نور و چون سپیده سحر هستم

۱
۲۴۴۶
۲۴۴۷
۲۴۴۸
۲۴۴۹
۲۴۵۰
۵۴۸۸