گنجور

حاشیه‌ها

شهلا در ‫۶ سال قبل، یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۵:

با سلام و اظهار خوشحالی که این غزلیات زیبا و اندوخته های معنوی فرهنگی خود را در سایت گنجور براحتی می یابیم!
امروز 26 مرداد، هفده ی آگست،
ضمن خوندن غزل زیبای فوق متوجه شدم در بیت دوم بصورتی که نوشته شده خواندن را مشگل می کنه و ریتم را تغییر می دهد.

سید حاتم نیکیار در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۳۴:

شهرام ناظری در آلبوم یادگار دوست

میلاد در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:

در بَندِ 3 کافیه فقط جایِ " گفت " و " که " عوض بشه
تا وزنِ ُرباعی رعایت بشه

امیر اصغری در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹ - در نکوهش زن:

بیت پنجم؛ از فراشِ کهن بَلات رسید

MATINOOF در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

ما کاهلانیم و تویی صد حج و صد پیکار ما ما خفتگانیم و تویی صد دولت بیدار ما !!!!!!!

مهدی قناعت پیشه در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۴۸ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۴۷:

از خداوند میخواهم که فقط استاده بمیرم

مهدی قناعت پیشه در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۴۷:

با پوزش

کاین صبح بهر شادمانی دی شد

مهدی قناعت پیشه در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۴۷:

اگر این رو بخواهیم تفسیر کنیم
حسن عملم ز برگ کاهی پی شد
راه ازلم ز برق آهی طی شد
از عمر حضر نشد جز اینم معلوم
کی صبح بهر شادمانی دی شد
گردش و چرخش روزگار خوب وبد رو رضی میگه

مهدی قناعت پیشه در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۴۶:

گلگون زتو چهره چون زاشک گاهی نشود
دل مشرق انوار الهی نشود
سالک چو به سر خویش واقف گردد
او عارف اسرار الهی نشود

امیرعلی داودپور در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۰۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۶ - حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را:

هی رضا بودی چنین شد عاقبت
جهل و نادانی گرفت از او سمت
دوزخ اندیشه شد هر جا حصار
آدمی سجده کند سوی حمار
از پس تسلیم و نقدیر و غلط
تو برآ تا خودشناسی هم صفت
جز که تسلیم و رضا بشتاب رزم
من شتابیدم به انگشتی به نظم
گرچه کس را در جهان نی آن سپاه
تا بگیرد هر طرف غم را سلاح
میتوان نظمید و حرف راست گفت
هر چه بر لب آدمی میخواست گفت

بهروز محمدی در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۳۳ - حکایت هم در جواب جبری و اثبات اختیار و صحت امر و نهی و بیان آنک عذر جبری در هیچ ملتی و در هیچ دینی مقبول نیست و موجب خلاص نیست از سزای آن کار کی کرده است چنانک خلاص نیافت ابلیس جبری بدان کی گفت بما اغویتنی والقلیل یدل علی الکثیر:

سلام و درود.
گمانم بیت (اختیارش زید را قدیش کند
بی‌سگ و بی‌دام حق صیدش کند ) / اشتباه تاپپی دارد و اینطوریست که « اختیارش زید را قیدش کند»

مهدی قناعت پیشه در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۴۵:

از خواری شاگرد و ز فخر استاد
صد چاک شد و به جیب هستی افتاد
ز استاد بیکباره شنیدم این داد
فریاد زدانش و ز نادانی داد

مهدی قناعت پیشه در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۱۷ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۴۵:

از خواری شاگرد و ز فخر استاد
صد چاک به جیب هستی من افتاد
ز استاد بگشوم آمد اینحرف آزاد
فریاد زدانش و ز نادانی داد

و جدا این جهان امروژست که با اینهمه ادعا هزاران سال پیشرفت انسان را جز به رفاه ظاهر نرسانده ومصداق دانش نادانهاست

سمیه در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:

سلام
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند
به نظر من این بیت حافظ تلنگر خوبی برای کسانی است که در امور فرهنگی سازمان های مختلف و بخصوص دانشگاه ها مسئولیت دارند و کار می کنند. در واقع برخی افراد باید بدانند که روش هایی که به کار می برند حتی چند صد سال قبل هم نتیجه بخش نبوده و اتفاقا بدبینی ایجاد می کرده است.
در همین رابطه مقایسه ای که فروغ-الف مطرح کرده تامل برانگیز است.

مهدی در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۳۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۱:

این متن خیلی ظرافت‌های زیادی دارد.
لقمان نمی‌گوید هر فعلی را بی‌ادبان انجام دادند پند گرفته که انجام ندهد. بلکه می‌گوید:
«هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم» یعنی نقش عقل و هوش را فراموش نکرده.
بعلاوه گفته:
نگویند از سر بازیچه حرفی
کزان پندی نگیرد صاحب هوش
یعنی افراد باهوش می‌توانند از حرف‌های بی معنی هم پند بگیرند.
ولی:
و گر صد باب حکمت پیش نادان
بخواند آیدش بازیچه در گوش
افراد نادان حتی اگر 100 تا حکمت بهشان تحویل دهید، هیچ چیزی جز حرف‌های بی معنی دریافت نخواهند کرد.
به عبارتی موضوع این حکایت این است که یادگیری اخلاق نیاز به هوش و تفکر است. لقمان به حکیم بودن معروف است، فکر و دانشش به او توان یادگیری اخلاق را داده.

شهرام زندی در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

منیت ما چیست ؟
منیت تو چیست ؟
چگونه میتوانیم اسحاق شویم و قربانی کنیم همه ی آنچه را که داریم در نحری که مولانا معرفی کرده است ؟!
چگونه در چنان بحری میتوان خاموش شد و به خاموشی دست یافت ؟!
مگر نه این است که این بحر مرده را بر سر مینهد ؟!
چگونه قبل از آنی که مرگ فرارسد و فرصت از دست برود میتوانیم بمیریم ؟
مولانا یکی از دلسوزترینها ست برای بشر ،
میگوید با مقنعه و حجابها کی میتوان در شد در جنگ ما ؟!
سرهنگ راه مولانا کیست با کدامین شهان همنشین است ؟ !

این شراب آگاهی را کی در خواهیم کشید و مستیی که قلم بر تمام دانسته های ما بکشد کی مستولی خواهد شد ؟!!!!!!
مولانا بسیار رک گو است
میگوید برو ای میر اجل ، ای کسی که جلالتی بر دانسته و فهمیده های خود قائل هستی ، تو نمیتوانی همرنگ ما شوی چون جامه های رنگ شده در بر کرده ای و جهان خود را بدانها محدود کرده ای
و جز از دانسته و فهمیده های خود رنگ دیگری را نمیشناسی و رنگهای نو نو را که از آسمان معنا در میرسد را ننگ میپنداری بگریز ای میر اجل از ننگ ما
از ننگ ما ،
کجا غیر از توهمی که در قالب قوانین و ریاضات دیکته شده داری حمله های لشکریان او را دیده ای ؟؟؟؟ !!
برو که اگر وارد شوی و سر نهی ، حتی یک رگت سالم نخواهد ماند حال آنکه تو در بند بقا در این جهان و آن جهانی !!!!!

شهرام زندی در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

جناب طهماسب زاده خمش یا خاموش یا مشابهات دیگر تخلص برای مولانا نیست بلکه فرمان خاموشی است
ای که میان جان من تلقین شعرم میکنی
گر تن زنم خامش کنم ، ترسم که فرمان بشکنم
در بیت فوق البته تاکید بر تلقین شعر است و تلقین را فرمان انگاشته است و با خاموشی و قطع گفتار میترسد که فرمان حق را شکسته باشد
این بیت مثالی است تا به رسیدن فرمان خاموشی یا فرمان گفتار، بر مولانا باور داشته باشیم

ایرانی در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵:

گر بیارند کلید همه درهای بهشت
جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود.

jamali.m در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:

بنده در خصوص ضبط صحیح بین «همچو خیال گشته ام» و «همچو هلال گشته ام» بخاطر کم بضاعتی در این ساحه نمی توانم نظری داشته باشم ولی ناخودآگاه این بیت از مثنوی شریف به ذهنم متبادر شد که شاید بی ارتباط به مسئله نباشد:
حضرت مولانا خیال و هلال را هم وجه و به معنی بسیار نحیف گرفته اند آنجا که در دفتر اول می فرمایند:
می‌رسید از دور مانند هلال
نیست بود و هست بر شکل خیال

مهدی قناعت پیشه در ‫۶ سال قبل، شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۴۲ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۴۱:

هر چیز که پرتوئی بتو درتابد
اندیشه مکن که نیک باشد یا بد
زنهار، بجز درخرابات مکوب
کانجاست که هر که هر چه خواهد یابد
در خوب و بد مسائل واتفاقات گذشته وحال و آینده، اندیشه و تفکر و دخالت نکن و آنها را خوب و بد مکن که همه خواست اوست و چون به خرابات او راه یابی، هرچه خواهی یابی

۱
۲۳۶۸
۲۳۶۹
۲۳۷۰
۲۳۷۱
۲۳۷۲
۵۵۳۸