کجایی ساقیا؟ در ده مدامم
که من از جان غلامت را غلامم
می اندر ده، تهی دستم چه داری؟!
که از خون جگر پر گشت جامم
ز ننگ من نگوید نام من کس
چو من مَردی چه جای ننگ و نامم؟!
چو بر جانم زدی شمشیرِ عشقت
تمامم کن که زندهیْ ناتمامم
گهم زاهد همیخوانند و گه رِند
منِ مسکین ندانم تا کدامم
ز من چون شمع تا یک ذره باقیست
نخواهد بود جز آتش مُقامم
مرا جز سوختن راهِ دگر نیست
بیا تا خوش بسوزم زانک خامم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساس درد و علاقه عمیق خود را نسبت به معشوق بیان میکند. او از بینوا بودن و تهیدستی خود گله کرده و از عشق به معشوقش سخن میگوید. شاعر از نفرت و ننگی که به او نسبت داده میشود صحبت میکند و بیان میکند که چون عاشق است، نامش باید با عشق و محبت گره خورده باشد. او از عدم تکمیل زندگیاش و نیاز به عشق برای تمام شدن صحبت کرده و نشان میدهد که در عین زندگی، او همچنان احساس سوختن و نابسندگی میکند. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد که او را بسوزاند تا درد و رنجش برطرف شود.
هوش مصنوعی: ساقی، کجایی؟ مدام به من نوشیدنی بده، زیرا من از جان و دل برای تو ارزش قائل هستم و در خدمت توام.
هوش مصنوعی: من در بی چیزی غرق شدم، تو چه چیزی داری که به خاطرش جامم از خون دلم پر شده است؟
هوش مصنوعی: هیچکس از ننگ من سخن نمیگوید؛ زیرا در بین مردان، جایی برای ننگ و نام من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی شمشیر عشق تو را بر جانم زدی، تمامم کن، زیرا من در حالت ناتمامی زنده هستم.
هوش مصنوعی: گاهی مرا به عنوان زاهد و گاهی به عنوان رند میشناسند، اما من بیچاره نمیدانم که در واقع چه کسی هستم.
هوش مصنوعی: زمانی که من زندهام و هنوز یک ذره از وجودم باقیست، جز آتش و حرارت، از من چیزی باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: جز راهی برای سوزاندن وجود ندارم، بیا تا با هم بسوزیم زیرا هنوز ناآگاه و خام هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کجایی ساقیا می ده مدامم
که من از جان غلامت را غلامم
همین شعر » بیت ۱
کجایی ساقیا درده مدامم
که من از جان غلامت را غلامم
همیشه سرخ روی و خویش کامم
سیه اسپم چنین و زرد نامم
ندانم تا من مسکین کدامم
ز محرومان و مقبولان چه نامم
کجایی ساقیا می ده مدامم
که من از جان غلامت را غلامم
میم در ده تهی دستم چه داری
که از خون جگر پر گشت جامم
چه میخواهی ز جانم ای سمن بر
[...]
به زاری گفت فرهاد است نامم
در این حرفت که می بینی تمامم
به خادم گفت:« من مهراب نامم
قدیمی درگه شه را غلامم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.