چو ماهوی دل را برآورد گِرد
بدانست کو نیست جز یزدگرد
بدو گفت بشتاب زین انجمن
هم اکنون جدا کن سرش را ز تن
وگرنه هم اکنون ببرم سرت
نمانم کسی زنده از گوهرت
شنیدند ازو این سخن مهتران
بزرگان بیدار و کنداوران
همه انجمن گشت ازو پر ز خشم
زبان پر ز گفتار و پرآب چشم
یکی موبدی بود رادوی نام
به جان و خرد برنهادی لگام
به ماهوی گفت ای بداندیش مرد
چرا دیو چشم تو را تیره کرد
چنان دان که شاهی و پیغمبری
دو گوهر بود در یک انگشتری
ازین دو یکی را همیبشکنی
روان و خرد را به پا افگنی
نگر تا چه گویی بپرهیز ازین
مشو بدگمان با جهانآفرین
نخستین ازو بر تو آید گزند
به فرزند مانی یکی کشتمند
که بارش کبست آید و برگ خون
به زودی سر خویش بینی نگون
همی دین یزدان شود زو تباه
همان برتو نفرین کند تاج و گاه
برهنه شود در جهان زشت تو
پسر بدرود بیگمان کشت تو
یکی دینوری بود یزدانپرست
که هرگز نبردی به بد کار دست
که هرمزد خراد بُد نام او
بدین اندرون بود آرام او
به ماهوی گفت ای ستمگاره مرد
چنین از ره پاکیزدان مگرد
همی تیره بینم دل و هوش تو
همی خار بینم در آغوش تو
تنومند و بیمغز و جان نزار
همی دود ز آتش کنی خواستار
تو را زین جهان سرزنش بینم آز
ببرگشتنت گرم و رنج گداز
کنون زندگانیت ناخوش بود
چو رفتی نشستت در آتش بود
نشست او و شهروی بر پای خاست
به ماهوی گفت این دلیری چراست
شهنشاه را کارزار آمدی
ز خان و ز فغفور یار آمدی
ازین تخمه بیکس بسی یافتند
که هرگز بکشتنش نشتافتند
تو گر بندهای خون شاهان مریز
که نفرین بود بر تو تا رستخیز
بگفت این و بنشست گریان به درد
پر از خون دل و مژه پر آب زرد
چو بنشست گریان بشد مهرنوش
پر از درد با ناله و با خروش
به ماهوی گفت ای بد بدنژاد
که نه رای فرجام دانی نه داد
ز خون کیان شرم دارد نهنگ
اگر کشته بیند ندرّد پلنگ
ایا بتّر از دد به مهر و به خوی
همی گاه شاه آیدت آرزوی
چو بر دست ضحاک جم کشته شد
چه مایه سپهر از برش گشته شد
چو ضحاک بگرفت روی زمین
پدید آمد اندر جهان آبتین
بزاد آفریدون فرخ نژاد
جهان را یکی دیگر آمد نهاد
شنیدی که ضحاک بیدادگر
چه آورد از آن خویشتن را به سر
برو سال بگذشت مانا هزار
به فرجام کار آمدش خواستار
و دیگر که تور آن سرافراز مرد
کجا آز ایران ورا رنجه کرد
همان ایرج پاکدین را بکشت
برو گردش آسمان شد درشت
منوچهر زان تخمه آمد پدید
شد آن بند بد را سراسر کلید
سه دیگر سیاوش ز تخم کیان
کمر بست بیآرزو در میان
به گفتار گرسیوز افراسیاب
ببرد از روان و خرد شرم و آب
جهاندار کیخسرو از پشت اوی
بیامد جهان کرد پر گفتوگوی
نیا را به خنجر به دو نیم کرد
سر کینهجویان پر از بیم کرد
چهارم سخن کین ارجاسپ بود
که ریزندهٔ خون لهراسپ بود
چو اسفندیار اندر آمد به جنگ
ز کینه ندادش زمانی درنگ
به پنجم سخن کین هرمزد شاه
چو پرویز را گشن شد دستگاه
به بندوی و گستهم کرد آنچ کرد
نیاساید این چرخ گردان ز گرد
چو دستش شد او جان ایشان ببرد
دُر کینه را خوار نتوان شمرد
تو را زود یاد آید این روزگار
بپیچی ز اندیشهٔ نابکار
تو زین هرچ کاری پسر بدرود
زمانه زمانی همینغنود
بپرهیز زین گنج آراسته
وزین مُردری تاج و این خواسته
همی سر بپیچی به فرمان دیو
ببرّی همی راه گیهان خدیو
به چیزی که بر تو نزیبد همی
ندانی که دیوَت فریبد همی
به آتش نهال دلت را مسوز
مکن تیره این تاج گیتیفروز
سپاه پراگنده را گرد کن
وزین سان که گفتی مگردان سخُن
ازیدر به پوزش بر شاه رو
چو بینی ورا بندگی ساز نو
وزان جایگه جنگ لشکر بسیچ
ز رای و ز پوزش میاسای هیچ
کزین بدنشانِ دو گیتی شوی
چو گفتار دانندگان نشنوی
چو کاری که امروز بایدت کرد
به فردا رسد زو برآرند گرد
همی یزدگرد شهنشاه را
بتر خواهی از ترک بدخواه را
که در جنگ شیرست بر گاه شاه
درخشان به کردار تابنده ماه
یکی یادگاری ز ساسانیان
که چون او نبندد کمر بر میان
پدر بر پدر داد و دانشپذیر
ز نوشینروان شاه تا اردشیر
بود اردشیرش به هشتم پدر
جهاندار ساسان با داد و فر
که یزدانش تاج کیان برنهاد
همه شهریارانش فرخنژاد
چو تو بود مهتر به کشور بسی
نکرد اینچنین رای هرگز کسی
چو بهرام چوبین که سیصد هزار
عناندار و برگستوانور سوار
به یک تیر او پشت برگاشتند
بدو دشت پیکار بگذاشتند
چو از رای شاهان سرش سیر گشت
سر دولت روشنش زیر گشت
فرآیین که تخت بزرگی بجست
نبودش سزا دست بد را بشست
بران گونه بر کشته شد زار و خوار
گزافه بپرداز زین روزگار
بترس از خدای جهان آفرین
که تخت آفریدست و تاج و نگین
تن خویش بر خیره رسوا مکن
که بر تو سر آرند زود این سخُن
هر آنکس که با تو نگوید درست
چنان دان که او دشمن جان تست
تو بیماری اکنون و ما چون پزشک
پزشک خروشان به خونین سرشک
تو از بندهٔ بندگان کمتری
به اندیشهٔ دل مکن مهتری
همی کینه با پاک یزدان نهی
ز راه خرد جوی تخت مهی
شبانزاده را دل پر از تخت بود
ورا پند آن موبدان سخت بود
چنین بود تا بود و این تازه نیست
که کار زمانه بر اندازه نیست
یکی را برآرد به چرخ بلند
یکی را کند خوار و زار و نژند
نه پیوند با آن نه با اینش کین
که دانست راز جهانآفرین
همه موبدان تا جهان شد سیاه
بر آیین خورشید بنشست ماه
بگفتند زین گونه با کینهجوی
نبُد سوی یک موی زان گفتوگوی
چو شب تیره شد گفت با موبدان
شما را بباید شد ای بخردان
من امشب بگردانم این با پسر
ز هر گونهای دانش آرم ببر
ز لشگر بخوانیم داننده بیست
بدان تا بدین بر نباید گریست
برفتند دانندگان از برش
بیامد یکی موبد از لشکرش
چو بنشست ماهوی با راستان
چه بینید گفت اندرین داستان
اگر زنده ماند تن یزدگرد
ز هر سو برو لشکر آیند گرد
برهنه شد این راز من در جهان
شنیدند یکسر کهان و مهان
بیاید مرا از بدش جان به سر
نه تن ماند ایدر نه بوم و نه بر
چنین داد پاسخ خردمند مرد
که این خود نخستین نبایست کرد
اگر شاه ایران شود دشمنت
ازو بد رسد بیگمان بر تنت
و گر خون او را بریزی بدست
که کینخواه او در جهان ایزدست
چپ و راست رنجست و اندوه و درد
نگه کن کنون تا چه بایدت کرد
پسر گفت کای باب فرخندهرای
چو دشمن کنی زو بپرداز جای
سپاه آید او را ز ما چین و چین
به ما بر شود تنگ روی زمین
تو این را چنین خردکاری مدان
چو چیره شدی کام مردان بران
گر از دامن او درفشی کنند
تو را با سپاه از بنه برکنند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، ماهوی به یزدگرد میگوید که از جمع بیرون برود و به او هشدار میدهد که اگر سرش را جدا نکند، تهدید میکند که او را خواهد کشت و دیگر کسی از نسل او زنده نخواهد ماند. بزرگان و موبدان حاضر در جلسه نسبت به این تهدید خشمگین میشوند. یکی از موبدان به نام رادوی به ماهوی تذکر میدهد که از این فکر بد بپرهیزد و یادآوری میکند که باید از خونریزی پرهیز کنند، چرا که اثرات منفی آن دامنگیر خود او خواهد شد.
ماهوی به موبد پاسخ میدهد که هیچکدام از این نصیحتها برای او کارساز نیست و به مرور زمان، داستانهایی از کشته شدن پادشاهان و سرنوشت دردناک آنان را بیان میکند. او به یاد میآورد که چطور ضحاک و سایر دیکتاتورها به سرنوشت بدی دچارشدهاند و این خود درسی است برای هر کسی که به ظلم و ستم ادامه دهد.
نهایتاً موبدان به ماهوی متذکر میشوند که او باید به فکر عواقب رفتار خود باشد و این کارها هیچ بهزیستی برای او پیش نخواهد آورد. در پایان، ماهوی به شک و تردید خود در مورد سرنوشتش ادامه میدهد و سخنانی از عاقبت بیدادگری و کینه را با پندهای دانایان در هم آمیخته میکند.
هوش مصنوعی: وقتی دل مانند ماهی به سطح آب میآید و خود را نمایان میکند، فهمید که هیچکس جز یزدگرد وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به او گفتند: سریعاً از این جمع جدا شو و اکنون سرش را از بدنش جدا کن.
هوش مصنوعی: اگر اکنون این کار را نکنم، هیچ کسی زنده نمیماند و از تو چیزی باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: بزرگان و ریشسفیدان از این سخن شنیدند و بیدار شدند، همچنین افرادی که سرسخت و دلیر بودند.
هوش مصنوعی: همه جمع در نتیجهی او پر از خشم و ناراحتی شدند، زبانها پر از سخن و چشمان پر از اشک.
هوش مصنوعی: یک موبد به نام رادوی وجود داشت که با جان و دانش خود، کنترل و هدایت بر امور را به عهده گرفت.
هوش مصنوعی: ماهوی به مرد بداندیش گفت، چرا دیو چشمان تو را تاریک کرده است؟
هوش مصنوعی: بدان که سلطنت و پیامبری مانند دو جواهر هستند که در یک انگشتر جای دارند.
هوش مصنوعی: از بین این دو، یکی را انتخاب کرده و روح و عقل را به چالش میکشی.
هوش مصنوعی: مراقب باش که چه چیزهایی میگویی و از بدگمانی نسبت به خالق جهان بپرهیز.
هوش مصنوعی: اگر ضرر و زیانی به تو برسد، این آسیب از آن شخص نخستین است که بر تو اثر میگذارد. من به مانند فرزندی که از آن فرد متأثر شده، او را از پا درمیآورم.
هوش مصنوعی: زمانی خواهد رسید که سیل خون، بر زمین جاری خواهد شد و در آن هنگام، به زودی سرنوشت خود را خواهی دید که به تباهی میانجامد.
هوش مصنوعی: اگر دین الهی از تو آسیب ببیند، همانطور که آفرینش و حیات تو تحت تأثیر اوست، از این رو به تو نفرین میرسد و هم در دنیا و هم در آخرت تأثیر منفی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: در این دنیا، فرزند تو به خاطر زشتکاریهایت به عریانی میافتد. بدون شک، تو باعث نابودی او خواهی شد.
هوش مصنوعی: شخصی بود که به خداوند ایمان داشت و هرگز به کارهای ناپسند دست نمیزد.
هوش مصنوعی: هرمزد خراد، نام اوست که در درون این جهان، آرامش او را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: به ماهی گفت: ای ستمکار، مردی که چنین از راه پاک خداوند دوری کن.
هوش مصنوعی: دل و ذهن تو را تیره میبینم و در آغوش تو، چیزی شبیه به خاری را مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: شخصی توانا و قوی به نظر میرسد اما در واقع خالی از فکر و روحی نزار است و به دنبال این است که از آتش به جای شعلهور شدن، دود بیرون بیاورد.
هوش مصنوعی: من میبینم که از این دنیا به تو زخم میزنند و تو در برابر آن، با دلگرمی و درد طاقتفرسا بازمیگردی.
هوش مصنوعی: زندگیات اکنون خوشایند نیست و وقتی که رفتی، جایگاهت در آتش خواهد بود.
هوش مصنوعی: او نشسته بود و یکی از جوانان را بر پا خواسته دید و از او پرسید که این شجاعت از کجا ناشی میشود.
هوش مصنوعی: شاه به میدان نبرد میرود، و از خان و فغفور، یارانش به او ملحق شدهاند.
هوش مصنوعی: از این دانههای بینظیر، بسیاری به دست آوردند که هرگز به خاطر کشتن آنها دچار مشکلات و عذاب نشدند.
هوش مصنوعی: اگر تو بندهای، هرگز خون شاهان را نریز، زیرا این کار باعث نفرین تو خواهد شد تا روز قیامت.
هوش مصنوعی: او این را گفت و با دل پر درد و چشمان پر از اشک زرد، نشسته و گریان شد.
هوش مصنوعی: زمانی که او نشسته بود و گریه میکرد، مهرنوش پر از درد و اندوه با ناله و فریاد به حالت ناراحتی درآمد.
هوش مصنوعی: به حیوون بد نژاد گفتند که تو نه به سرانجام کار فکر میکنی و نه به انصاف.
هوش مصنوعی: اگر نهنگ ببیند که پلنگی کشته شده، به خاطر خونشاهان و عظمت آنها شرم میکند و به خودش اجازه نمیدهد که شجاعت و قدرتش را نشان دهد.
هوش مصنوعی: آیا برتر از انسانها و حیوانات، با محبت و دوستی، گاهی برای تو نیکویی و آرزوی پادشاهی میآید؟
هوش مصنوعی: وقتی که ضحاک، جم را به قتل رساند، چه تأثیری بر آسمان و سرنوشت او گذاشت.
هوش مصنوعی: وقتی ضحاک بر روی زمین ظاهر شد، آبتین در جهان به وجود آمد.
هوش مصنوعی: آفریدون، که به عنوان شخصیتی شاد و نیکو زاده شده، دنیایی جدید را پایهگذاری کرد.
هوش مصنوعی: شنیدی که ضحاک، دیکتاتور ظالم، چه بلایی بر سر خود آورد.
هوش مصنوعی: برو، سال ها گذشتند و او به دنبال نتیجه نهایی کارش است.
هوش مصنوعی: و دیگر اینکه آن شخص با عزم و شجاعت خود، مگر کجا به ایران آسیب رسانده است؟
هوش مصنوعی: ایرج پاکدین به دست کسی که میشناخت کشته شد و بر اثر این عمل، آسمان به شدت به هم ریخت و دچار آشفتگی شد.
هوش مصنوعی: منوچهر از نسل آن مرد بزرگ به دنیا آمد و توانست آن مشکل بزرگ را به طور کامل حل کند.
هوش مصنوعی: سیاوش، یکی از شخصیتهای برجسته و قهرمان داستانهای ایرانی، از نسل پادشاهان کیانی است. او بدون هیچ تمایل و آرزویی، برای نبرد و مواجهه با چالشها آماده میشود.
هوش مصنوعی: افراسیاب با سخنان گرسیوز، عقل و شعور را از انسان میگیرد و به او احساس شرم و آبرو میبازد.
هوش مصنوعی: کیخسرو، پادشاه بزرگ، از پشت او ظهور کرد و دنیا را پر از گفتگو و صحبت ساخت.
هوش مصنوعی: نیا را با خنجر دو نیم کرد و دشمنان را از ترس پر کرد.
هوش مصنوعی: چهارم سخن این است که ارجاسپ کسی بود که خون لهراسپ را بر زمین ریخت.
هوش مصنوعی: وقتی اسفندیار به میدان جنگ وارد شد، به خاطر کینهای که داشت، لحظهای درنگ نکرد.
هوش مصنوعی: هرمز شاه به پرویز اطمینان میدهد که هنگامی که قدرت و فرمانروایی به او برسد، او را به مقام و جایگاه شایستهاش میرساند و از او حمایت خواهد کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند اراده کند، سرنوشت انسان تغییر میکند و هیچ چیزی نمیتواند مانع از چرخش و حرکت روزگار شود.
هوش مصنوعی: زمانی که او به قدرت رسید، زندگی آنان را نابود کرد؛ زیرا نمیتوان به آسانی از کینه و دشمنی او غافل شد.
هوش مصنوعی: تو بهزودی به یاد میآوری که این روزها چقدر زود میگذرد و باید از فکرهای نادرست دوری کنی.
هوش مصنوعی: تو از هر کاری که انجام میدهی، پسر، زمانی خوشحالی و شادمانی را تجربه خواهی کرد.
هوش مصنوعی: از این گنج زیبا و آراسته دوری کن و از تاجی که بر سر مردهای است و این خواسته هم دوری گزین.
هوش مصنوعی: اگر به راه و دستورات شیطان گوش بدهی، از مسیر درست زندگی و نعمتهای خداوند منحرف خواهی شد.
هوش مصنوعی: به چیزهایی که به تو نمیآید توجهی نداری و نمیدانی که شیطان تو را فریب میدهد.
هوش مصنوعی: دل خود را با آتش خشم و ناراحتی نسوزان، چون این دنیای تاریک و پرچالش درخشان نیست.
هوش مصنوعی: نیروهای پراکنده را جمع کن و بهگونهای عمل کن که همانطور که گفتهای، به بینظمی نپردازی.
هوش مصنوعی: اگر دیدی که شاه از تو دلگیر است، به او احترام کن و در پی جلب رضایت او باش.
هوش مصنوعی: از آن مکان، جنگ لشکری را بسیج کن و از فکر و از عذرخواهی هیچگاه کنارهگیری نکن.
هوش مصنوعی: اگر از این بدنهای دنیوی چشم بپندی، زمانی مثل گفتار داناها نخواهی شنید.
هوش مصنوعی: اگر کاری را که امروز باید انجام دهی به فردا موکول کنی، مشکلات و مسائل بیشتری به وجود خواهد آمد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از دشمنان بدخواه ترسناکتر باشی، باید از یزدگرد، پادشاه، فرار کنی.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، جنگجویانی چون شیر هستند و بر تخت شاهنشاهی درخشان، مانند ماهی تابان در آسمان درخشش دارند.
هوش مصنوعی: این جمله به یادگار نمونهای از دوران ساسانیان اشاره دارد که مانند او کسی نمیتواند به قدری برجسته و خاص باشد.
هوش مصنوعی: پدر به پدر دیگر علم و دانش منتقل کرده و دانشجویان از روح و شخصیت پادشاهان بزرگ، از نوشینروان تا اردشیر، بهرهمند شدهاند.
هوش مصنوعی: اردشیر، پدر سلسله ساسانیان، در هشتمین نسل از خاندان خود، با انصاف و قدرتی که داشت، به مقام رهبری و فرمانروایی رسید.
هوش مصنوعی: خداوند تاج پادشاهی را بر سر او گذاشت و همه پادشاهان او از نسل خوشبخت بودند.
هوش مصنوعی: وقتی که تو در کشور، بزرگ و مهم هستی، هیچکس هرگز چنین تصمیمی نمیگیرد.
هوش مصنوعی: به مانند بهرام چوبین که سیصد هزار سوار و جنگجوی دلیر به همراه دارد.
هوش مصنوعی: او با یک تیر، پشت خود را در برابر دشمنان محافظت کرد و میدان جنگ را ترک گفت.
هوش مصنوعی: وقتی که نظریات و تصمیمات پادشاهان او را خسته کرد، نور حکومت و قدرتش فروکش کرد.
هوش مصنوعی: فرآیین، که به دنبال تخت و مقام بزرگی بود، متوجه شد که دستش به آن نمیرسد و در نتیجه خود را از آن آرزو شست.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و زینت زندگی، انسانها به ذلت و افسردگی دچار میشوند، بنابراین از این روزگار بیرحم دوری کن.
هوش مصنوعی: از خداوندی که جهان را آفریده و دارای قدرت و عظمت است، بترس. اوست که سلطنت و جواهرات را آفریده و بر تخت نشسته است.
هوش مصنوعی: بدن خود را از حماقتها و اشتباهات ناروا نجات بده، زیرا ممکن است به زودی دیگران بر تو خرده بگیرند و به تو انتقاد کنند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در مورد تو راست نگوید و از تو انتقاد کند، بدان که او دشمن تو و به نوعی میخواهد به تو آسیب برساند.
هوش مصنوعی: تو اکنون در حالت بیماری هستی و ما مانند پزشکانی هستیم که با صدای بلند و با شور و شوق، برای درمان تو تلاش میکنیم و در این راه اشک و خونریزی داریم.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که تو بالاتر و فراتر از دیگران نیستی، پس دربارهٔ دیگران با خیال راحت فکر نکن.
هوش مصنوعی: اگر نفرت را از دل و جان خود برای خدا دور کنی، به راستی بر تو روشنایی خرد و حکمت نازل خواهد شد.
هوش مصنوعی: نوجوانی که از خانوادهای با سابقه و جایگاه بالا میآید، دلش پر از آرزوها و خواستههاست، اما نصیحتهای مشاوران و بزرگان برای او سنگین و دشوار به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: این وضعیت همیشه وجود داشته و تازگی ندارد؛ زیرا کارهای زمانه همواره بر اساس اندازه و مقیاس مشخصی نیستند.
هوش مصنوعی: برخی افراد را به اوج میبرد و به مقامهای بلند میرساند، در حالی که برخی دیگر را در شرایطی ناپسند و ذلیل قرار میدهد.
هوش مصنوعی: نه به این دنیا وابستهام و نه به آن؛ چون میدانم راز خالق جهان چیست.
هوش مصنوعی: تمامی بزرگ زادگان زمانی که دنیا در تاریکی فرو رفت، به نشانه احترام به آیین خورشید، ماه را بر تخت نشاندند.
هوش مصنوعی: گفتند که از این نوع دشمنی و کینهتوزی، به اندازهی یک مو هم نمیتوان به نتیجهای رسید.
هوش مصنوعی: وقتی شب تاریک شد، گفت با دانایان و حکیمان که باید آماده باشید.
هوش مصنوعی: امشب تصمیم دارم با پسرم صحبت کنم و از هر نوع دانشی که دارم به او منتقل کنم.
هوش مصنوعی: از میان لشکر، دانا و آگاه را بخوانید و بگویید که باید بر این موضوع اندوهگین نبود.
هوش مصنوعی: دانایان از کنار او رفتند و یکی از روحانیان از سپاهش به نزد او آمد.
هوش مصنوعی: وقتی که ماهی در کنار راستگفتاران نشسته، چه چیزی میبیند و در این ماجرا چه میگوید؟
هوش مصنوعی: اگر بدن یزدگرد زنده بماند، از هر سو سپاهیان خواهند آمد.
هوش مصنوعی: راز من در دنیا برملا شده و همه، از بزرگ و کوچک، آن را شنیدهاند.
هوش مصنوعی: به من کمک کنید تا از این بدیها نجات پیدا کنم، زیرا در اینجا نه جسمی باقی میماند و نه سرزمین و نه هیچ چیز دیگری.
هوش مصنوعی: خردمند آن مرد پاسخ داد که این کار حتی از ابتدا هم نباید انجام میشد.
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو به قدرت برسد و به شاهی نائل شود، حتماً ضرر آن به تو خواهد رسید و آسیب میبیند.
هوش مصنوعی: اگر خون او را بریزی، بدان که انتقام او را خداوند در این دنیا میگیرد.
هوش مصنوعی: در اطراف تو پر از رنج، اندوه و درد است. حالا خوب توجه کن ببین چه باید بکنی.
هوش مصنوعی: پسر به پدر گفت: ای پدر خوشطینت، وقتی که تو با دشمن برخورد میکنی، بهتر است که از او دوری کنی و به جای دیگری بروی.
هوش مصنوعی: ارتش به خط میآید و برای ما صف میکشد و بر ما فشار میآورد، چنانکه زمین بر ما تنگ میشود.
هوش مصنوعی: این دو خط به این معناست که وقتی به جایگاه بالایی در زندگی یا توانمندیهای خود رسیدی، نباید به این موفقیتها مغرور شوی و خود را از دیگران جدا کنی. زیرا خرد و دانایی واقعی در humility و درک دیگران نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر از دامن او (عشق یا محبوب) تو را بیرون کنند و با سپاه براندازت، تو باید از زیر بار سختیها و مشکلات بیرون بیایی و خودت را رها کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.