علی کریمی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست
تمامی دستورالعملهای دینی که از طرف ائمه و پیامبران و کتب الهی برای هدایت مردم آمده اند همه برای جلوگیری از ظلم و تعدی است
حتی عبادت خداوند متعال هم برای جلوگیری از ظلم است.خداوند در قرآن می فرمایند
ان الصلوه تنهی عن الفخشاء و المنکر
به درستیکه نماز انسان را از فحشا و منکر نهی می کند
یعنی حتی خداوند که انسان را آفریده به عبادت انسان نیازی ندارد بلکه همین عبادت را نیز در راستای مهربانی و دوری از ظلم تکلیف کرده است.هر گناهی که به ذهن ما می رسد انتهای آن ظلم است.
روحالله در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۳۷ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:
سلام. با احترام. به نظر میرسد چنانچه مصرع دوم از بیت سوم به این صورت خوانده شود وزن صحیح است: به بوی زلف تو دل دس- تَزین گناهُ بشست. ت دست با فتحه به زین متصل میشود
مزدک در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:
آقا سپهر لختی تند روی کردم شما به کوچکی بنده احتمالم را نادیده بگیرید.
بنده در تحقیقاتی که داشتم در 2 منطقه از ایران کنونی غلام بارگی را دیدم خانواده هایی را دیدم که مردان خانواده دارای پسر بچه هایی بودند که با خود به همه جا میبردند معمولا زیر 16 سال و همچون نوچه ای کارهایی آن مردان را انجام میدانند.و جالب اینجا بود که زنان این مردان هم از این موضوع اطلاع داشتند و به مرد خود افتخار میکردند که عجب مرد کاملیست.در منطقه ای نام غلام گل بود و در منطقی ای دیگر نام دیگری داشت که نمیتوانم بگویم زیرا از نام آن احتمالا منطقه را شناسایی میکنند و بنده قصدم بی احترامی نیست.شما گمان میکنید که این فرهنگ برچیده شده است.به شما هر آنچه میگویند باور نکنید.جالب اینجاست این دو منطقه حداقل 800 کیلومتر از هم فاصله داشتند.
حرف بنده را نیز باور نکنید اما اگر این موضوع برای کارهایی تحقیقاتی باشد بنده با کمال میل حاضرم شما را بر دوش کشم و با هم به این دو منطقه برویم.تا با چشم خود ببینید اینان غلام بارگی را از غرب نیاموخته اند.
حمید در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۵۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۹۲:
با سلام و احترام
استاد دادبه در آلبوم سوگ شعر رو اینگونه خوندن :
غمم غم بی و همراز غمم غم
بغیر از غم ندارم یار و همدم
غمم نهله که مو تنها نشینم
مریزاد بارکلا مرحبا غم
طغرل toghrol۷@gmail.com در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۵:
تصحیح میشود:
یا خلّی البال قد اقرحت بالبلبلان بال
بالنوی زلزلتنی و الفعل فی الزلزل زال
یا رشیق القّد قدقّوست قدّی فاستقم
فی الهوی و فرغ فقلبی شاغل الاشغال غال
طغرل toghrol۷@gmail.com در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۵:
با استقبال از قصیدۀ مشهور «طنطرانیّه ترجیعة» با مَطلع:
یا خی البال قد بلبلت بالبلبلان بال
بالنوی زلزلتنی و العقل فی الزلزال زال
اثر معینالدّین ابومحمّد اسماعیل بن محمّد بن اسماعیل طنطرانی مراغی (میر: 595 خورشیدی = 613 قمری)
جمشید پیمان در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:
آفرین و مدح،سود آید همی
گر به گنج اندر، زیان اید همی
جمشید پیمان، 01 ـ 09 ـ 2019
این آخرین بیت ازغزل کوتاه و مشهور ، و شاید مشهور ترین، رودکی سمرقندی است :
بوی جوی مولیان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی های او/ زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست/ خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش و دیر زی/ میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان/ ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان/ سرو سوی بوستان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی/ گر به گنج اندر زیان آید همی
بخش نخست: درباره ی بیت پایانی
برای تحستین بار با بیت پایانی برخوردم. علتش شاید این بوده است که از درِتحقیق در آن غزل( به لحاظ فرم غزل است و در میان قصیده های رودکی جای گرفته است) به مجموعه ی اشعار او رجوع نکرده بودم .خواندن و شنیدن این شعر در جاهای مختلف و شنیدن از زبان دبیران و استادان ، همیشه به بیت پیش تر از این می انجامید!
به انگیزه یافتن پاسخی برای دو پرسش؛ " آیا این بیت الحاقی است " و " آیا ضعف ساختاری دارد" که برایم پیش آمده بود ، به منابع گوناگونی که در دسترس بودند نگاه کردم. جز یکی دو جا که تنها به بیان معنی این بیت پرداخته بودند، نکته ای دیگر نیامده بود، ویژه در این باب که این بیت دارای اشکال و ضعف ساختاری است یا الحاقی است.
با تکیه بر دانش و آگاهی محدودم ، چندین نکته درباره این بیت به نظرم رسیده است که به آنها اشاره می کنم:
یک ــ مصرع نخست این بیت ـــ آفرین و مدح ،سود آید همی ـــ هیچ معنائی جز این را به ذهن من متبادر نمی کند که آفرین گفتن و مدح (شاهان و امیران و بزرگان) کردن ، سود آور است! احتمال سود آور بودنش برای شاعر ، بدیهی است . می ماند مفید بودنش برای ممدوح! در مصرع دوم ـــ گر به گنج اندر، زیان آید همی ـــ بطور قطع مشخص می شود که مقصود شاعر، این است که مدح و بزرگ داشتن ممدوح اگر چه ممکن است با پرداخت صله، موجب زیان به گنج و گنجینه ممدوح شود اما برای او سود( شهر ت و ماندگاری نامش به بزرگی، جهان داری و جنگ آوری و دادگری و و و )به بار می آورد
دو ـــ این بیت بی هیچ پیش درآمدی یک راست و بی رودربایستی درخواست صله ی شاعر ا باز می تاباند. و این امر از شاعری چون رودکی بسیار بعید است. او قصیده های زیبا و بالابلندی در مدح امیر سامانی دارد، در هیچ جا به این صراحت و درشتی ، آنهم بی هیچ تمهیدی، درخواست صله نکرده است. همین امر باعث تردید من شده است که آیا این بیت به حقیقت از آن رودکی است؟
سه ــ اگر در مصرع نخست، جای " آید همی " ، " آرد همی " را به کار می گرفت، اشکالی پدید نمی آمد. من هیچ جا ندیده ام و نشنیده ام که " آید یا آید همی" معنی " آرَد یا آرد همی " را برساند!اگر این نظر من درست باشد و ناشی از کم دانشی ام نباشد، پس می توان گفت هم بعید و هم عجیب است چنین خطایی از رودکی!
چهار ـــ در همین مصراع اگر بخواهیم " آید همی " را بپذیریم ، به نظرم ناگزیریم از حرف " ز = از " در آغاز مصرع استفاده کنیم: به این صورت : " ز آفرین و مدح، سود آید همی " . به این ترتیب ایرادهای ساختاری و معنایی زدوده می شود!
بخش دوم: درباره انگیزه و علت سرودن این شعر شعر
نظامی عروضی سمرقندی، پژوهشگر و شاعر قرن ششم قمری، در کتاب چهار مقاله خود در باره ی انگیزه ی رودکی سمرقتدی برای سرودن این شعر ، داستانی نقل می کند که خلاصه و مضمونش چنین است : " یک بار امیر نصر بن احمد سامانی به هرات که بهار و تابستانی خوش اب و هوا دارد، رفته بود. بهار و تابستان را در آنجا گذرانید و چون به او بسیار خوش گذشته بود پاییز و زمستان نیز در آنجا ماند. و بهار و تابستانی دیگر و پائیز و زمستانی دیگر . و این اقامت چهار سال شد .سران سپاه و وزیران ... که هم دلتنگ خویشان خود شده بودند و هم بیمناک اوضاع سیاسی بخارا در غیاب چهار ساله امیر، به رودکی شاعر متوسل شدند تا شعری بسراید که نصربن احمد را به بازگشت به بخارا برانگیزاند! رودکی این شعر را سرود و در مجلس بزم امیر چنگ بر گرفت و در پردهی عشاق شعر را خواند. گفته اند وقتی بیت " میر سرو است و بخارا بوستان / سرو سوی بوستان آید همی" را می خواند امیر سامانی از شدت شور و هیجان بی هیچ تمهیدی بر اسب نشست و رو به بخارا نهاد و تا آنجا هیچ توقفی نکرد!"
در تحقیقاتی که در این مورد شده است، از جمله کتاب های مربوط به تاریخ سامانیان و تاریخ بخارا، اشاره و ذکری از اقامت حتّا چهار ماهه نصر بن احمد در هرات نشده است چه رسد به چهار ساله. محققان و ادیبانی چون زنده یاد نفیسی ، فروزانفر و زرین کوب و کسانی دیگر نیز داستان مندرج در کتاب نظامی عروضی( که برای نخستین بار چنین داستانی را مطرح کرده است)را یا نا درست یا بسیار اغراق آمیز دانسته اند. در داستان مفصل نظامی عروضی هم هیچ اشاره ای به تاریخ این اقامت چهار ساله نشده است. نیز نظامی به مخاطبش توضیح نداده است که امیر سامانی فاصله ی هرات تا بخارا را "بی هیچ توقفی" پیموده است!
البته امیر نصربن احمد برای پایان دادن به شورش و سرکشی های مدعیان امارت و مخالفان سلطنت خودش ... مدتی به نسبت طولانی از بخارا دور بوده است . اما محل این درگیری های دراز مدت نیشابور بوده است نه هرات. به همین دلیل هم بعضی معتقدند که رودکی این قصیده را در نیشابور سروده است و نه در هرات. در این مورد هم بعید می دانم امیر که در سفری جنگی و در سال های 316 و 17 قمری در منطقه نیشابور در گیر نبرد با مخالفان و سرکشان بوده، رودکی پیر و فرتوت ونابینا و نزدیک به هشتاد ساله را همراه خود برده است!
باری، فکر می کنم اصل داستان به این صورت که نظامی عروضی ذکر کرده و در سایر تذکره ها و بعضی تاریخ ها آمده ،ساختگی است ولی انگیزه سرودن شعر شاید برای ترغیب نصر به بازگشت به بخارا ، می تواند درست باشد.اما چه وقت و کجا؟ نمی دانم. در کتاب های تاریخ هم سخن قطعی در این باره ( تا اکنون) یافت نشده است.
سینا در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
سینا:
نهج البلاغه
نظام آفرینش برای انسان
✨أَلَا وَ إِنَّ الْأَرْضَ الَّتِی تُقِلُّکُمْ وَ السَّمَاءَ الَّتِی تُظِلُّکُمْ مُطِیعَتَانِ لِرَبِّکُمْ، وَ مَا أَصْبَحَتَا
سینا در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
✨أَلَا وَ إِنَّ الْأَرْضَ الَّتِی تُقِلُّکُمْ وَ السَّمَاءَ الَّتِی تُظِلُّکُمْ مُطِیعَتَانِ لِرَبِّکُمْ، وَ مَا أَصْبَحَتَا تَجُودَانِ لَکُمْ بِبَرَکَتِهِمَا تَوَجُّعاً لَکُمْ وَ لَا زُلْفَةً إِلَیْکُمْ وَ لَا لِخَیْرٍ تَرْجُوَانِهِ مِنْکُمْ، وَ لَکِنْ أُمِرَتَا بِمَنَافِعِکُمْ فَأَطَاعَتَا، وَ أُقِیمَتَا عَلَی حُدُودِ مَصَالِحِکُمْ فَقَامَتَا.
سینا در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۲۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک... تا آخر
✨أَلَا وَ إِنَّ الْأَرْضَ الَّتِی تُقِلُّکُمْ وَ السَّمَاءَ الَّتِی تُظِلُّکُمْ مُطِیعَتَانِ لِرَبِّکُمْ، وَ مَا أَصْبَحَتَا تَجُودَانِ لَکُمْ بِبَرَکَتِهِمَا تَوَجُّعاً لَکُمْ وَ لَا زُلْفَةً إِلَیْکُمْ وَ لَا لِخَیْرٍ تَرْجُوَانِهِ مِنْکُمْ، وَ لَکِنْ أُمِرَتَا بِمَنَافِعِکُمْ فَأَطَاعَتَا، وَ أُقِیمَتَا عَلَی حُدُودِ مَصَالِحِکُمْ فَقَامَتَا.
ساکت در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۱۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱:
آنچه به تردید ما در انتساب این رباعی به خیام دامن میزند مضامین سطحی به کار رفته در مصرعهای آن است که با هیچ یک از مختصات رباعیات اصیل خیام از جمله حیرت و پرسش از آغاز و انجام جهان یا شادی طلبی و اغتنام فرصت ارتباط ندارد و جز تضرع و زاری و سرزنش و تشبیه مسلمانان به بت پرست در بیت اول و انکار دوزخ و بهشت تنها به این دلیل که کسی به آنجا نرفته یا از آنجا بازنگشته است در بیت دوم، حرف و حکمت نو و عمیقی در این رباعی دیده نمیشود. ضمن این که کنشت در اصل محل عبادت یهودیان و نه بت پرستان است، هر چند که گاهی مترادف با دیر و صومعه نیز به کار برده شده است.
مزدک در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:
و از همه مهمتر اصول اصول و اصول
اصول چنان باید باشد که گزاره منطقی
برای مثال اصول این است که اتومبیل وسیله نقلیه است و برای جابجایی چه انسان و چه غیر آن. اما گاه فردی را میبینیم که اتومبیل خود را اصطلاحا بزک کرده و بجای استفاده برای راحتی خود و خانواده اش بیرون نمی آورد و مواظب خط نیفتادن آن است.
در این مورد اصول این است
اتومبیل برای راحتی ما درست شده و شما جهت راحتی رفت و آمد آنرا خریدهاید.اما برخی اصول استفاده از آن را نمیدانند و در اینکه واقعا برای راحتی ماست شک میکنند.و برخی از دوستانش (در گله) اورا تایید میکنند و گمان میبرد که درست میگوید.
حال که مثالی زدم.امیدوارم درک کرده باشید.
اصول در مسایل اجتماعی دارای پیچیدگی هایی است که در هر مورد با ارجاع به تاریخ، زمان، مکان واطلاعات قابل دریافت میباشد.
اما مطمینا کار انسانهایی که در گله هستند نیست این را میدانم.
ما در هیچ چیز یادمان باشد در هیچ چیز اولین نیستیم منظورم روابط اجتماعیست وگرنه همین متن بنده اولین در نوع خود است ولی مجادله بنده با شما خیر. این یعنی اصول.
اگر متوجه نشدید بیشتر توضیح میدهم اگر وقت شد.
یادت باشد هیچ چیز و دیگر هیچ: اگر میخواستم مغلطه کنم به شما میگفتم شما که میگویید هیچ اصولی وجود ندارد.خود این جمله مطلق است و نه نسبی و خود یک اصل است که شما قبول دارید. یعنی شما هم اصول را قبول دارید هر جا که به نفعتان باشد.ولی بنده اهل تحلیل و اثبات و منطقم.
با سفسطه بحث نمیکنم.اما بدان اگر میخواستم میتوانستم چون برای همچو منی آسان است تناقض گویی تو را نشان دهم.ولی کار من این نیست.
امیدوارم کار شما هم دور باطل نشود.!!!
بنده اگر بحث کردم میدانم که نمیدانی.
اگر گمان میکردم که سفسطه میکنی با تو جدل نمیکردم.
امید دارم به انسان و باور دارم به تو.
یاسان در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
توصیه میکنم دوستانی که میخواهند نظر و حاشیه ای درج کنند قبلش نگاهی به یادداشتها و حاشیه های دیگران بیاندازند. پس از کلی جر و بحث و نظرات موافق و مخالف درباره موضوع انتساب مصرع اول غزل به یزید، دوستی به نام امیر حسین بی خبر از همه جا وسط این گرد و خاک از درآمده و نوشته:
می دانستید مصرع اول این شعر در دیوان یزید ابن
معاویه است .وحافظ این مصرع را تضمین کرده است؟
میدانستید...؟
دوست من آخر نیم نگاهی به آنچه که پیش از شما نوشته اند هم بیانداز.
یاسان در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
شهرام ناظری در آلبوم گل صد برگ این غزل حافظ را در آهنگی بسیار زیبا اجرا کرده است ولی در لیست گنجور نبود متاسفانه. برای همین ناچار در قسمت درج حاشیه آنرا یادآوری میکنم.
مهدی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۰۲ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۷۴:
مفهوم
مهدی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۰۲ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۷۴:
منکه با همون اولی بیشتر حال میکنم....
بهتره به مغهوم توجه کنیم ...
مهدی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۵۳:
دمی بوره بوین(لحظه ای بیا و ببین)... بقیه ش هم مشخصه
مزدک در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
فرهاد عزیز
مطالب جالب و زیادی در حاشیه دوستان نوشته اند آخر مگر مجبوری که در مورد چیزی که نمیدانم نظر میدهی.
بزرگترین عیب ما ندانستن نیست این است که گمان میکنیم میدانیم.
از نظر شما بنده فقط فهمیدم که بیرون رفتم شیرینی ناپلئونی بگیرم.
یکی (ودیگر هیچ) در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:
به نام او
به مزدک:
درود بر تو گفتی اصول!؟ این اصول بر چه پایه ای استوارند! اعتبار این اصول به چیست؟!
اصل مسلم اینست که هیچ اصل مسلمی وجود ندارد.
همه چیز اعتباری است .
همچنانکه شما بر اساس آموخته ها و باور های خود و به اعتبار دانش اکتسابی خویش سخن می گویی و عقل و منطق شما در چهارچوب این داده های اولیه دنیای پیرامون را شناسایی و توجیه می کند.
شما تصور این مطلب را هم نمی کنی که این داده های اولیه صورت ناقصی از داده ها ی پایه و اصلی هستند و حتی گاهی کاملا عکس حقیقت می باشند. اگر شما می اندیشی که عرفان چیزی جز یاوه گویی چند شاعر و درویش هپروتی و گاه بنگی نیست باید عرض کنم که شما تا نوک دماغ خود بیشتر ندیده ای و همچنان عضوی وفادار در گله بوده و هستی!!
عرفان یعنی شناخت مستقیم اثر از موثر آن و در این مسیر نقل قول واسطه جز خزعولات نیست.
البته حال شما را درک می کنم چون هرکه به دنبال حقیقت است و آنرا نمی یابد از روی نا امیدی شروع به انکار وجود حقیقت می نماید ولی در نقطهء نا امیدی است که روزنه ای از حقیقت آشکار می گردد تازه انسان متوجه این نکته می گردد که تابحال هیچ نمی فهمیده و همچون بوزینه ای مقلد بوده است!!!
قصد من توهین یا نصیحت یا اظهار فضل نیست بلکه می خواهم روزنهء حقیقت را بروی شما بگشایم !
باشد که جوابگوی حال گردد.
محسن عابدیجزی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۰۰ دربارهٔ حافظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - قصیدهٔ در مدح شاه شیخ ابواسحاق: