مهدی در ۵ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۴:
سر زلف تو نباشد سر زلف دگری از برای دل ما قحط پریشانی نیست
به نظرم با توجه به بیت بالایی و پایینی این بیت، نگاه فقه گرای صائب آشکار میشود. در بیت بالا میگوید اگر دوستدار زهر پشیمانی نیستی شراب نخور و در بیت پایینی این بیت میگوید باید با نفس جهاد کرد. لذا در این بیت صائب درباره معشوق زمینی صحبت می کند و از آن مرکزیت زدایی میکند، نه معشوق ازلی چون معشوق ازلی در شعر عرفانی و عاشقانه با "تو" خطاب نمیشود.
محسن رضایی در ۵ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲۱ - حکایتِ لقمانِ حکیم:
درود،
معنی این مصرع میشود:
هنگامی که دوباره پیشش برگشت یا آمد بنده یا غلام خودش که به هر دلیلی او را ترک بود.
صادق رحیمی در ۵ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۲۰:
سر نشتر عشق بر رگ روح زدند ( نشتر همون تیغه میگه سر تیغ رو بر رگ روح زدند)
.. در ۵ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:
درود
شاعر برای بیان دریافتهای خود در قالب شعر، ممکن است از هر پدیدهای در عالم محسوسات استفاده نماید. این امر، هر بار منحصر به همان بیت یا شعر است و نیت شاعر، شخصیت دادن به این پدیدهها نیست. شایسته است در هر شعر یا بیت در پی درک مفاهیم مورد نظر شاعر باشیم؛ چه بسا این تعمیم دادن، خلاف منظور شاعر را به ما القا نماید.
حسین شنبهزاده در ۵ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۵۲ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۶:
ضمناً مصرعِ دوم به این شکل درست است: وُ آزادهنژاد از درمخرید.
حسبِ گفتههای آقای دکتر محمد غلامرضایی در دورۀ رودکیِ دانشگاه شهید بهشتی. در تصحیحِ آقای جعفرِ شعار تا جایی که به یاد میآوردم «و» ندارد. آن تصحیح ایرادهای مکرر دارد. بدونِ «و» وزنش غلط است.
حسین شنبهزاده در ۵ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۴۹ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۶:
وزنِ شعر را به اشتباه نوشتهاید. وزنِ صحیح این است:
مفاعیلُ مفاعیلُ فاعلُن.
بحرِ قریبِ مسدّسِ مکفوفِ محذوف (در اینجا «مقصور.»)
حسین شنبهزاده در ۵ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۳۷ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۲:
سلام.
وزنِ بیتِ اول را درک نکردهام. وزنِ بیتِ دوم را استاد ابوالحسن نجفی در «اختیارات شاعری و مقالاتِ دیگر» چنین دانستهاند و در توضیحِ وزنِ شعر، همین وزن را باید با توجه به اعتبارِ کتابِ آقای نجفی اختیار کرد:
مستفعلن مستفعلاتن
بی تو م را/ زن دِ نَ بی نَند
من ذَر رِ اَم/ تو آ ف تا بی.
مخلص.
حسین شنبهزاده در ۵ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۰۸ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۶ - چه داری؟:
سلام. وزن این شعر این است:
مفعولُ مفاعیلُ فاعلاتن
بحرِ قریبِ مسدّسِ اخربِ مکفوفِ صحیحعروضوضرب.
اصلاح شود.
رضا در ۵ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:
به نظر می آید در بیت دوم از مصرع اول کلمه یار چه کار آیدت احتمالا یار بکار آیدت بوده
فرزام در ۵ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:
برخلاف شب در شعر شاعران معاصر، شب حضرت مولانا عاری از سیاهی و تیرگی و ترس است. شب وصل است وصعود به عالم ماورا.
ناظمی در ۵ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۵:
این بیت در دیوان جامی هم آمده است. روباعی 22
حالا کدامش درس است. مال جامی است یا نه
فریبا در ۵ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
کشتی نشسته این معنی را میرساند که کسی عزم سفر دارد و آماده حرکت است و از باد کمک میخواهد که با وزش خود کشتی بادبانی را به سمت یار بردl
اما این عزم و اراده در کشتی شکسته رسانده نمیشود
علیرضا رضایی در ۵ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۷:
«گرَد» نیز درست نیست چون ردیف را بهم میریزد. شاید دُرتاج(تاجی از دُر) بوده است:
میتوان درتاج رفعت از سر کیوان گرفت
یلدا در ۵ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸:
به نظرم در بیت ششم خیال درست باشد که خبال نوشته شده.
عارف ترابی در ۵ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۱:
این شعر از سروده های خودم است در انتقاد از مکه رفتن در شرایط سیاسی فعلی. یکی از ادبیاتش از این حکایت سعدی اقتباس شده :
حاجی نرو که راه حرم گشته پرخطر
این ره خراب بوده و گشته خرابتر
حاجی نرو که خانه خدا خالی از خداست
در آن خرابه هست خدا نیز دربدر
حاجی بترس از عرفات و منی و سعی
یک مشت رهزنند در آن خانه مستقر
حاجی چه میجویی تو در آن خانه غریب
اکنون که تو زخانه خود نیستت خبر
آن غایب از نظر همه جا هست جز درآن
میعادگاه خالی دیوان بی هنر
اعراض کرد روی من المسجد الحرام
خود مصطفی چو بود در آن خانه شرک و شر
عمرت دراز باد و متاعت گرانبها
هستی هدر نده به خدا بگذر از سفر.
بیت حاجی چه میجویی تو درآن خانه غریب... اکنون که تو زخانه خود نیستت خبر. اشاره به حکایت خنده دار گلستان سعدی است: منجمی به خانه درآمد عیال خود را دید با مرد بیگانه ای بر هم نشسته.... تو به اوج فلک چه میجویی. که ندانی که در سرایت کیست
سبحان در ۵ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱:
کَنج،واژه ی معرب(عربی شده)همان کنگ است که به
ناحیه ای معروف و در عین حال بادخیز در ذهن حضرت فردوسی اشاره دارد و تُرَنج،نام یکی از مرکبات بومی ایران است که ممکن است نام نارنگی ، پرتقال نارنج و امثالهم در دوران قدیم بوده باشد.
دکتر محمد ادیب نیا در ۵ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:
السلام علیک یا حبیب الله، السلام علیک یا طبیب الله
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست
این غزل در ناز و نوازش امام غایب حضرت صاحب الزمان علیه الصلوات و السلام است که دارای نکته های عرفانی زیادی می باشد. متاسفانه برخی شارحان، دچار اشتباه(اعم مفهومی و مصداقی) شده و از کلّ غزل لسان الغیب شیراز معنای غیر عرفانی برداشت کرده اند. درحالی که مخاطبِ غزل ولیّ الله و حجّت خداوند است که مطابق دعاها و روایات وارده حبیب و طبیب همه مردم(عاشقان جهان) است. چرا که خداوند رقیب ندارد (نه به معنای امروزی “رقابت کننده” و هم نه به معنای آن روزگاران “دشمن و نگهبان” ) دوّم اینکه خداوند را نمی توان با این عبارت که در غنچه هستی خطاب کرد. زیرا خداوند کمال مطلق است و در همه جا حضور دارد و در حال رشد نیست که بگوییم هنوز غنچه ای و شکفته نشده ای! اگر “پنهان بودن” ِخداوند مدّ نظر حافظ بوده باشد باز هم اشکال اساسی دارد. “در غنچه ای هنوز” در مورد کسی بکار می رود که هنوز نوجوان و جوان است و به شکوفایی کامل نرسیده است نه در مورد خداوند! آن هم از سوی اندیشمند فرزانه ی چون حافظ که کلّ عالم هستی را یک فروغ روی او می داند. در همین غزل نیز در بیت های پیش رو خواهیم دید که حافظ براین باور است که پرتو حبیب( حجت خداوند) در خانقاه و خرابات و مسجد و میخانه هست. بنابراین خداوند نمی تواند در غنچه پنهان شده باشد! نتیجه اینکه مخاطبِ غزل معشوق و محبوبی زمینی و الهی بوده که می تواند دلبری و دلستانی نماید. یعنی هنوز در غنچه (پرده غیبت) هست و هنوز شکفته(آشکار و ظاهر) نشده است.
“روی توکس ندید” بدین معنی نیست که کسی مطلقاً تو را ندیده است. یعنی هنوز به حدکافی شناخته نشده ای، و روی کامل و واقعی تو هنوز پنهان مانده، و خصلت ها و خوبی های خوی تو هنوز برای همگان آشکار نشده است.
هزارت رقیب هست: یعنی دشمنان زیادی داری، که در کمین تو اند، و یا کسان زیادی با تو رقابت می کنند. در ادب عرفانی رقیب به معنای دشمن و کنایه از شیطان است، که مراقب اند تا او را به محض ظهور از بین ببرند.آنچنانکه مطابق روایات یکی از دلایل آشکار نشدن نیز همین است.
در غنچه ای هنوز: هنوز شکوفا نشده ای و در پرده هستی ( ظهور سلطنت و حکومت را آغاز ننموده ای و یا هنوز دولت خود را آشکار نکرده ای).
صدت عندلیب هست: تو را عاشقان سینه چاکِ زیادی هست و شیفتگان زیادی داری.
معنی بیت: هنوز فرصت نشده مردم سیرت و صورت زیبای تو را کامل دریابند، با این همه، کسانِ زیادی هستند که با تو در رقابتند، مراقبین زیادی داری( اگر تو را کامل بشناسند چه پیش خواهدآمد!؟) با اینکه هنوز همچون غنچه ای پوشیده هستی لیکن هزاران عاشق و شیدا داری که دلشان برای تو و بیاد تو می تپد. (اگر به شکوفندگی و بالندگی برسی چه اتّفاقی خواهد افتاد!؟و روزگار دولت کریمه ات نصیب چه کسانی خواهد شد!؟)
تاغنچه ی خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که می رویی!؟...
اللهم عجل و ارزقنا ظهور ولیک الفرج و الحمد لله رب العالمین علی کل حال
علی باقری در ۵ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - مطلع دوم:
با توجه به حاشیه دوست مان آنا که نوشته شیب بلا کنایه از دنیاست در اینجا کنایه از دنیا نیست بلکه در اینجا کنایه از سرزمین شروان است که شبیه دنیایی ایت که هر لحظه انسان در آن به جای ترقی با شیبی که به سوی افول و بدبختی دارد انسان به جای پیشرفت در آن پس رفت می کند .
علی باقری در ۵ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - مطلع دوم:
کار من بالا نمیگیرد در این شیب بلا
در مضیق حادثاتم بستهٔ بند عنا
کار[ شاعری ]من دراین [خطه ی شروان] که همچون سرزمین فنا و نابودی است ترقی و پیشرفتی ندارد( در این سرزمین شروان من در زمینه شاعری دورنمایی از ترقی و پیشرفت نمی بینم ) زیرا حوادث ناگوار بشدت مرا در تنگنا قرار داده اند و مشقت و سختی های زندگی همانند اسیری دست و بالم را بسته اند .
توضیحات بیشتر :روح همیشهمسافر خاقانی هرگز در تنگنای زادگاهش، شروان، نمیگنجید. او همواره در آرزوی رفتن به سرزمینهای دیگر و دیدن و رسیدن به افقهای بازتر بود. مدتی به عِراق رفت و مدتی در بغداد زیست و مدتی در موصل و آسیای صغیر و... نزدیک به بیست سال پایانی عمرش را نیز در تبریز روزگار گذراند؛ اما بیش از هر کجا مشتاق زیارت کعبه بود و پس از آن رفتن به خراسان. دیدار خراسان در قصایدش بسیار بازتاب یافته است و خاقانی هرگز نتوانست خراسان را ببیند.این ابیات دردِ دلِ خاقانی است دردِ دلی که انگار انعکاسش در تمام دوران زندگی خاقانی با او بوده است و در جایجای شعرش دیده میشود. تنگدلی و ناراحتیِ اینکه در شروان زندگی میکند و نمیتواند به خراسان برود، در اشعارش از این محدودیت و معذوریتی که خاقان برای او فراهم کرده است مینالد و آرزوی رهایی از قفس شروان و پیوستن به خراسان با اوست. از همان اوان جوانی که به واسطهی عمویش به دربار معرفی میشود، حدود سن 15- 16 سالگی، این آرزو با او بوده است.
رفتن به عراق (عراق عجم که مرکز آن ملک ری و اراک بوده است) هم آرزوی خاقانی است، قبل از آن که ری را دیده باشد. هر دو شهر در ذهن او جای دارند؛ با این تفاوت که خاقانی ری را میبیند و از رازیان میرنجد و طبع کمالجوی او با دیدن ری ناخرسند میشود و میفهمد که ری آن شهری نیست که در طلبش بوده است. پس همهی چیزهایی که در رؤیاهایش دربارهی ری پرورده خراب میشود؛ ولی خراسان همچنان در شعرش به عنوان مدینهی فاضله و شهر آرمانی باقی میماند؛ چراکه نتوانسته بود به آنجا برود.
ای عراق الله جارک نیک مشعوفم به تو
وی خراسان عمرک الله سخت مشتاقم تو را
شروان در نزد خاقانی بسیار منفور است با آنکه مولد او هم بوده است. شاعر ناراضی است چون هم دل و همزبانی در شروان ندارد.
آروزوها ی از دست رفته را دراین بیت از خاقانی به روشنی می توان دید .
ایزد نخواست آنچه دلم خواست لاجرم/ هر لحظه آهی از دل سوزان برآورم.
به نظر نگارنده تمام غمی که در دل خاقانی بوده در همین بیت آمده است.
مهدی قناعت پیشه در ۵ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۰: