گنجور

 
مولانا

صنما این چه گمانست فرودست حقیر

تا بدین حد مکن و جان مرا خوار مگیر

کوه را که کند اندر نظر مرد قضا

کاه را کوه کند ذاک علی الله یسیر

خنک آن چشم که گوهر ز خسی بشناسد

خنک آن قافله‌ای که بودش دوست خفیر

حاکمی هر چه تو نامم بنهی خشنودم

جان پاک تو که جان از تو شکورست و شکیر

ماه را گر تو حبش نام نهی سجده کند

سرو را چنبر خوانی نکند هیچ نفیر

زانک دشنام تو بهتر ز ثناهای جهان

ز کجا بانگ سگان و ز کجا شیر زئیر

ای که بطال تو بهتر ز همه مشتغلان

جز تو جمله همه لا است از آنیم فقیر

تاج زرین بده و سیلی آن یار بخر

ور کسی نشنود این را انما انت نذیر

بر قفای تو چو باشد اثر سیلی دوست

بوسه‌ها یابد رویت ز نگاران ضمیر

مرد دنیا عدمی را حشمی پندارد

عمر در کار عدم کی کند ای دوست بصیر

رفت مردی به طبیبی به کله درد شکم

گفت او را تو چه خوردی که برسته است زحیر

بیشتر رنج که آید همه از فعل گلوست

گفت من سوخته نان خورده ام از پست فطیر

گفت سنقر برو آن کحل عزیزی به من آر

گفت درد شکم و کحل خه ای شیخ کبیر

گفت تا چشم تو مر سوخته را بشناسد

تا ننوشی تو دگر سوخته ای نیم ضریر

نیست را هست گمان برده‌ای از ظلمت چشم

چشمت از خاک در شاه شود خوب و منیر

هله ای شارح دل‌ها تو بگو شرح غزل

من اگر شرح کنم نیز برنجد دل میر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۰۹۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

چاکرانت به گه رزم چو خیاطانند

گرچه خیاط نیند، ای ملک کشور گیر

به گز نیزه قد خصم تو می‌پیمایند

تا ببرند به شمشیر و بدوزند به تیر

فرخی سیستانی

بوستان سبز شد و مرغ در آمد به صفیر

ناله مرغ دلارام تر از نغمه زیر

ابر فروردین گویی به جهان آذین بست

که همه باغ پرند‌ست و همه راغ حریر

گه زره‌باف شود باد و گهی جوشن‌دوز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر

کیست از خلق به نزدیک تو هشیار، و خطیر

گر خطیر آن بودی که‌ش دل و بازوی قوی است

شیر بایستی بر خلق جهان جمله امیر

ور به مال اندر بودی هنر و فضل و خطر

[...]

ازرقی هروی

در زمانی بجهان آن دو بگردند دلیر

وز جهانی بزمان آن دو بر آرند دمار

منوچهری

چون نگه کرد بدان دخترکان مادر پیر

سیر بودند یکایک، چه صغیر و چه کبیر

کردشان مادر بستر همه از سبز حریر

نه خورش داد مر آن بچگکان را و نه شیر

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه