علی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹:
قارون (به عبری: קֹרַח) از افراد بنیاسرائیل (مصر باستان)، معاصر موسی پیامبر و به قولی پسرعموی وی بود.
قارون جاهطلب، بخیل، حسود و بسیار ثروتمند بود، آنچنان که چند تن زورمند زیر بار کلیدهای مخازن و دفاتر حساب اموالش زانو میزدند. هرچند او را اندرز میدادند که به مال دنیا مغرور نشود، و آن را در راه خیر مردم صرف کند، نمیپذیرفت. وی در پرداخت زکات بُخل ورزید و عاقبت حیلهای اندیشید تا موسی را با سلاح تهمت مغلوب کند. پس با زنی تبهکار تبانی کرد تا وی در حضور قوم از موسی تظلم کند و او را به زنا متهم سازد. چون صبح فرارسید، قارون در مجمع بنیاسرائیل رو به موسی کرد و گفت: آیا در تورات وارد نشده که زانی را باید سنگسار کرد؟ موسی گفت: آری. قارون گفت: پس تو به حکم تورات و فتوای خودت باید سنگسار شوی، زیرا با فلان زن زنا کردهای. موسی زن را احضار کرد و او را قسم داد تا حقیقت امر را در حضور قوم بیان کند. زن گفت: آنچه قارون میگوید تهمت و افتراست، و من گواهی میدهم که قارون دروغگوست. آنگاه موسی دربارۀ او نفرین کرد و خدا زلزلهای سخت پدید آورد و زمین «قارون، خانه و گنجش» را به کام خود کشید. دربارۀ تشخیص هویت قارون با رجال تاریخی میان محققان اختلاف است.[1]
داستان قارون در قرآن در سوره قَصص، آیههای 76 تا 82 آمده است.
مصیب مهرآشیان مسکنی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
جناب آقای دکتر ترابی بیت سوم بیقرار میشه کرد ولی بیت چهارم راداگر بقل شما سوگوار کنیم یک مضحکه میشود چون باد صبا زلف را بیقرار میکند نه سوگوار و ِدا حضرت حافظ در بیت سوم هم استعاره زیبایی اورده که میاق وسط زلف را دوتا و بر چپ و راست رشته گیسورا بر روی دوش از سیاهی به سوگوار استعاره گرفته است
سایه بان در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۱ - در بیان آنک لطف حق را همه کس داند و قهر حق را همه کس داند و همه از قهر حق گریزانند و به لطف حق در آویزان اما حق تعالی قهرها را در لطف پنهان کرد و لطفها را در قهر پنهان کرد نعل بازگونه و تلبیس و مکر الله بود تا اهل تمیز و ینظر به نور الله از حالیبینان و ظاهربینان جدا شوند کی لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً:
با تشکر از گنجور . بسیار زیبا و روان و دلپسند شاعر زاویه دید خود را نسبت به جهان بینی درویش بیان میکند گویی هزاران سال فلسفه را در قالب شهری زیبا گنجانده و به مخاطب هدیه میدهد . لذت فراوان بردم
سیدحسن _ معلم جغرافیا در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:
توی حاشیه هایی که نوشته شده کسی به ایهام بیت8 مصرع دوم ( مقبول طبع (((مردم)))(((صاحب نظر))) شود)
مردم ایهام داره ؛هم جمع انسان ها _ هم مردمک چشم
با تشکر از دوستان گرامی بابت حاشیه های خوبشون که به ما توی درک مفاهیم و نکات کمک میکننن
بهرام باعزت در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۵ - نالیدن ستون حنانه چون برای پیغامبر صلی الله علیه و سلم منبر ساختند کی جماعت انبوه شد گفتند «ما روی مبارک ترا به هنگام وعظ نمیبینیم» و شنیدن رسول و صحابه آن ناله را و سؤال و جواب مصطفی صلی الله علیه و سلم با ستون صریح:
تخمِ صَرع تخمی است که اگر با گندم آسیاب شود و با آردی که از این عمل حاصل می شود نان پخته گردد طعم آن بسیار تلخ و ناگوار و خوردنش موجب سرگیجه می شود.
تنها خراسانی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۰۲ دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:
فریب جهان قصه روشن است
یعنی
دل براین پیر زن عشوه گر دهر مبند
کاین عروسی است که در عهد بسی داماد است
...
خیمه انس مزن بردر این کهنه رباط
که اساسش همه بی موقع و بی بنیاد است
حاصلی نیست به جزغم ز جهان خواجو را
شادی جان کسی که او ز جهان آزاد است
خواجو کرمانی
مجید مریخی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۳۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۳:
این حکایت روزگار من است
روزی و روزگاری مناعت طبع داشتم آنچنان که اگر به لطف کسی دستی به نوازش بر سرم میکشید هم ، پس میزدم و امروز منت ها بر دوش دارم از ناکسان حتی
امیر طالب زاده در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۴:
با سلام.مصرع سوم رو ایشون یا اشتباه برداشت کردن یا بنا به اقتضا تعمدا تغییر دادن.نحوه خوندن ایشون جوریه که این معنا رو به ذهن متبادر می کنه: به دلیل این که حاکم/پادشاه سراسر دروغگو است.
در حالی که معنای صحیح اینه: ( فرد مورد نظر) مانند فرشته( منظور ابلیس که از ملائک بود) پر از دروغ و نیرنگ است.
اشکال کار در نحوه تلفظ "چو" و " ملک" است.
مجتبی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۸۴:
این نگرش سعدی به دلیل اشعریت و جبری مسلکی بودن اوست وگرنه بنا بر قاعده است که علم و دانش رهاننده و یاری رساننده است و استثنائات آن صاحبان فنون که رفتند وبه جایی نرسیدند ملاک قضاوت نیست.
مجتبی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۹:
درنورداند فعل متعدی از درنوردیدن به معنای زیر و رو کردن است.
مجتبی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۵۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳۶:
پاس نگه داشتن در اصل به معنی احترام گذاشتن ولی اینکه پادشاه به مردم کشورش احترام (ظاهری) بگذارد معنی دور از ذهنی است و پاس رعیت نگاه می دارد بیشتر یاین معنا را به ذهن متبادر می کند که پادشاهی که حقوق مردم را رعایت می کند.
راعی با توجه به بیت اول یعنی رعایت کننده هرچند معنی چوپان را نیز دارد. یعنی اگر پادشاه رعایت حقوق مردم را نکند مالیاتی که می گیرد حرامش باد چون مانند این است که از مسلمانان جزیت می گیرد.
جزیت عربی شده وازه ی گزیت نوعی مالیات بود که قبل از اسلام در ایران حکومت از مردم می گرفت. بعد از اسلام از غیر مسلمانانی که در مرزهای تحت حاکمیت مسلمین زندگی می کردند گرفته می شد و در عوض تحت حمایت حکومت قرار می گرفتند. مبلغ گزیت کمتر از خمس و زکاتی بود که مسلمانان پرداخت می کردند ولی معمولا این مبلغ به صورت توافقی بین اقلیت ها و حاکم تعیین می شد. در مقابل اگر جنگی می شد از این اقلیت ها سربازی برای دفاع از مرزها یا حمله به مناطق دیگر گرفته نمی شد.
سفیر در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
سلام دوستان
کلمه شماه و شما که دوستان پیشنهاد به تغییر آن داده اند این حقیر باید به عرض برسانم منظور حالت و زمانیست که به امر و لطف حضرت حق آدمی در حضور خویش از خویشتن جدا گشته و در حالیکه خود را در پائین پای خود مشاهده مینماید به بزم الهی با نوشیدن جامی از شهد و شهود الهی صاف و پاکیزه و سپس به بزم هور و ملک به لقاء الهی وارد میگردد..(و چه جامیست و چه می نابی )
کامیاب در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:
" نرگس ِ مستِ نوازش کنِ مردم دارش"
مردم : بجز مردم داری به مردمک چشم نیز اشاره دارد
مسعود در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶:
دوستان عر ادب براین جماعت ادیب دارم در خصوص خورشید می که تا آنجایی خواندم نتوانستم بپذیرم آنچه را دوستان میفرمودند ولی اگر انسان را موجودی خلاصه شده از دنیا تلقی کنیم خودش در نظر حافظ مانند ظلمتکده این دنیاست.
دنیا چنان است که خورشیدی دارد و تاریکی اش با طلوع این خورشید زایل شود حافظ اشارتی دارد به می که کاری در دنیای کوچک آدمی میکند که خورشید دردنیای بزرگ ادمی یا همین جهان هستی میکند.
بعبارتی آن دگرگونی حاصل از خورشیددر جهان هستی با این کارعجیب که می باکالبد آدمی کند با نوشیدن می یک طلوع است که در جان آدمی رخ میدهدبگذریم از اینکه این می میرسعادت است یا آن می که شقاوت آرد
امیرحسین ربیعی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷۵:
باعرض سلام
مرحوم آیت الله الهی قمشه ای شعری هم قافیه این شعر گفته اند:
ای شاهد جان بازآ در غیب جهان کم زن
نقش رخ زیبا را بر پرده عالم زن
اوضاع جهان بنگر در هم شده چون زلفت
در نظم جهان دستی بر طره پرخم زن
چون دلبر آفاقی مشکن صف دل ها را
چون کعبه عشاقی حرفی ز صفا هم زن
مانند خلیل ایجان آتشکده گلشن کن
بازار صنم بشکن راه بت اعظم زن
هم آتش موسی را در وادی طور افروز
هم سر مسیحا را بر سینه مریم زن
لاهوت مسیحا را محو رخ زیبا کن
ناقوس کلیسا را زین زمزمه بر هم زن
ناز تو شوق ما بگذشت ز حد جانا
زان عشوه پنهانی راه دل ما کم زن
زخمی که الهی راست بر سینه به هجرانت
تا چند نمک پاشی رحمی کن و مرهم زن
تنها خراسانی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:
و بیت دوم هرگز نگفته دنیا بوده است!!! جهان به این عظمت آنهم بیهوده!
بلکه "بستگی داره بتو...."
نجم الدین علامه حسن زاده آملی :
«الهی به حق خودت حضورم ده.و از جمال افتاب افرینت نورم ده»
خودت را باش و دنیا را نکوهش مکن.آگاه باش تا خود را تباه نکنی.حیف است که به کاهلی بنشینی.
تنها خراسانی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:
مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق
گرت مدام میسر شود زهی توفیق
بیت اول حاصل نشود مگر به:
صمت و جوع و سهر و خلوت و ذکر به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
صمت خاموشی است،جوع گرسنگی،سهر بیداری،خلوت گوشه گیری و ذکر به دوام،همیشه به یاد حق بودن.
تنها خراسانی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۵:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱:
پنج مقام عبارتند از طلب،جمع و تفرقه،توکل،تسلیم خلت.
انقطاع حضرت ابراهیم از همه علایق باعث اتصال او به پروردگارگردید واز آنجا بود که خلیل نام گرفت.
«یعنی اگر تسلیم درست نبودی دوستی ما را نشایستی.» (مسـتملی بخـاری)
ا آیه 125 سوره نساء است که خداوند میفرماید: «و دین چه کسـی بهتـر اسـت از
آن کس که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است ...
تنها خراسانی در ۵ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۵:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱:
به تیغم گر کشد دستش نگیرم
وگر تیرم زند منت پذیرم
تسلیم استقبال قضاست که بالاتر از مقام توکل و رضاست!
مولانا نیز در مثنوی شریف اشاره ای دارد از زبان انبیا که ما در درگاه الهی هیچ ملول و دلتنگ نباشیم، از سختی و دوری نامید نیستیم وقتی معشوق با ماست!
دلیل بر شکر گزاری و سپاس ما از معشوق "نثار جان "باشد.
دانش در ۵ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۲۹ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴: