بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیهالسلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت
پس سلیمان دید اندر گوشهای
نوگیاهی رسته همچون خوشهای
دید بس نادر گیاهی سبز و تر
میربود آن سبزیش نور از بصر
پس سلامش کرد در حال آن حشیش
او جوابش گفت و بشکفت از خوشیش
گفت نامت چیست برگو بیدهان
گفت خروب است ای شاه جهان
گفت اندر تو چه خاصیت بوَد؟
گفت من رستم مکان ویران شود
من که خروبم خراب منزلم
هادم بنیاد این آب و گلم
پس سلیمان آن زمان دانست زود
که اجل آمد سفر خواهد نمود
گفت تا من هستم این مسجد یقین
در خلل ناید ز آفات زمین
تا که من باشم وجود من بود
مسجداقصی مخلخل کی شود
پس که هدم مسجد ما بیگمان
نبود الا بعد مرگ ما بدان
مسجدست آن دل که جسمش ساجدست
یار بد خروب هر جا مسجدست
یار بد چون رست در تو مهر او
هین ازو بگریز و کم کن گفت وگو
برکن از بیخش که گر سر بر زند
مر ترا و مسجدت را بر کند
عاشقا خروب تو آمد کژی
همچو طفلان سوی کژ چون میغژی
خویش مجرم دان و مجرم گو مترس
تا ندزدد از تو آن استاد درس
چون بگویی جاهلم تعلیم ده
این چنین انصاف از ناموس به
از پدر آموز ای روشنجبین
ربنا گفت و ظلمنا پیش ازین
نه بهانه کرد و نه تزویر ساخت
نه لوای مکر و حیلت بر فراخت
باز آن ابلیس بحث آغاز کرد
که بدم من سرخ رو کردیم زرد
رنگ رنگ تست صباغم توی
اصل جرم و آفت و داغم توی
هین بخوان رب بما اغویتنی
تا نگردی جبری و کژ کم تنی
بر درخت جبر تا کی بر جهی
اختیار خویش را یکسو نهی
همچو آن ابلیس و ذریات او
با خدا در جنگ و اندر گفت و گو
چون بود اکراه با چندان خوشی
که تو در عصیان همی دامن کشی
آنچنان خوش کس رود در مکرهی
کس چنان رقصان دود در گمرهی
بیست مرده جنگ میکردی در آن
کت همیدادند پند آن دیگران
که صواب اینست و راه اینست و بس
کی زند طعنه مرا جز هیچکس
کی چنین گوید کسی کو مکر هست
چون چنین جنگد کسی کو بیرهست
هر چه نفست خواست داری اختیار
هر چه عقلت خواست آری اضطرار
داند او کو نیکبخت و محرمست
زیرکی ز ابلیس و عشق از آدمست
زیرکی سباحی آمد در بحار
کم رهد غرقست او پایان کار
هل سباحت را رها کن کبر و کین
نیست جیحون نیست جو دریاست این
وانگهان دریای ژرف بیپناه
در رباید هفت دریا را چو کاه
عشق چون کشتی بود بهر خواص
کم بود آفت بود اغلب خلاص
زیرکی بفروش و حیرانی بخر
زیرکی ظنست و حیرانی نظر
عقل قربان کن به پیش مصطفی
حسبی الله گو که اللهام کفی
همچو کنعان سر ز کشتی وا مکش
که غرورش داد نفس زیرکش
که برآیم بر سر کوه مشید
منت نوحم چرا باید کشید
چون رمی از منتش بر جان ما
چونک شکر و منتش گوید خدا
تو چه دانی ای غرارهٔ پر حسد
منت او را خدا هم میکشد
کاشکی او آشنا ناموختی
تا طمع در نوح و کشتی دوختی
کاش چون طفل از حیل جاهل بدی
تا چو طفلان چنگ در مادر زدی
یا به علم نقل کم بودی ملی
علم وحی دل ربودی از ولی
با چنین نوری چو پیش آری کتاب
جان وحی آسای تو آرد عتاب
چون تیمم با وجود آب دان
علم نقلی با دم قطب زمان
خویش ابله کن تبع میرو سپس
رستگی زین ابلهی یابی و بس
اکثر اهل الجنه البله ای پسر
بهر این گفتست سلطان البشر
زیرکی چون کبر و باد انگیز تست
ابلهی شو تا بماند دل درست
ابلهی نه کو به مسخرگی دوتوست
ابلهی کو واله و حیران هوست
ابلهاناند آن زنان دست بر
از کف ابله وز رخ یوسف نذر
عقل را قربان کن اندر عشق دوست
عقلها باری از آن سویست کوست
عقلها آن سو فرستاده عقول
مانده این سو که نه معشوقست گول
زین سر از حیرت گر این عقلت رود
هر سو مویت سر و عقلی شود
نیست آن سو رنج فکرت بر دماغ
که دماغ و عقل روید دشت و باغ
سوی دشت از دشت نکته بشنوی
سوی باغ آیی شود نخلت روی
اندرین ره ترک کن طاق و طرنب
تا قلاوزت نجنبد تو مجنب
هر که او بی سر بجنبد دم بود
جنبشش چون جنبش کزدم بود
کژرو و شب کور و زشت و زهرناک
پیشهٔ او خستن اجسام پاک
سر بکوب آن را که سرش این بود
خلق و خوی مستمرش این بود
خود صلاح اوست آن سر کوفتن
تا رهد جانریزهاش زان شومتن
واستان آن دست دیوانه سلاح
تا ز تو راضی شود عدل و صلاح
چون سلاحش هست و عقلش نه ببند
دست او را ورنه آرد صد گزند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، سلیمان با گیاهی نادر و عجیب به نام خروب مواجه میشود که از آن میخواهد اطلاعاتی درباره خود بدهد. خروب میگوید که خاصیتی دارد که میتواند ویران کند و بنیاد زمین را ترک کند. سلیمان متوجه میشود که اجل او نزدیک است و از این بابت نگران است.
سپس، خروب به سلیمان توصیه میکند که از خود بیخود شود و از عقل و کبر دوری کند. او بیان میکند که عشق و محبت به خدا و دیگران باید در اولویت باشد و عقل و کبر موجب گمراهی میشود.
خروب همچنین به انسانها هشدار میدهد که با کبر و غرور نباید با خداوند به گفتوگو بپردازند و بر انتخابهای خود توجه داشته باشند. در نهایت، متن بر اهمیت ابلهی و دوری از کبر و خودپسندی تأکید میکند و بیان میکند که انسانهای نیکو در آغوش محبت و عشق واقعی، هرگز در زندگیشان با مشکلاتی اجتنابناپذیر مواجه نمیشوند.
هوش مصنوعی: سلیمان در گوشهای دید که گیاهی تازه و سبز به صورت خوشهای روییده است.
هوش مصنوعی: درختی نادر را میبینم که سبزی و تَرَی آن، نظرها را به خود جلب کرده و زیباییاش به چشمها روشنایی میبخشد.
هوش مصنوعی: او به سلامش پاسخ داد و از شادی گل کرد و شکوفا شد.
هوش مصنوعی: از تو میپرسم نامت چیست، بدون اینکه حرف بزنی، بگو که نام تو "خروب" است، ای پادشاه جهانیان.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به ویژگیها و تواناییهای فردی است. شخص پاسخ میدهد که من، مانند رستم، قدرتی دارم که میتوانم مکانهای ویران و خراب را بهبود بخشم و روحیه زندگی را به آنها بازگردانم. به نوعی، قدرت و ویژگیهای خاص خود را بیان میکند.
هادِم: ویرانکننده.
هوش مصنوعی: سلیمان به سرعت متوجه شد که وقت موعد نزدیک است و باید به سفر برود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که من وجود دارم، این مسجد از آسیبهای زمین در امان خواهد بود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که من هستم، وجود من برای مسجد الاقصی کافی است، پس آیا مخلخل (رسوایی) میتواند به وجود بیاید؟
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به ویرانی مسجد ما، پیش از آنکه ما از دنیا برویم، شک کند.
هوش مصنوعی: دل ای که در برابر عشق خاضع و سجدهگذار است، در حقیقت همانند یک مسجد است. هر جا که محبت و عشق حضور داشته باشد، آن مکان به نوعی مقدس و با ارزش میشود.
هوش مصنوعی: اگر دوست بدی پیدا کردی که محبتش در دل تو ریشه کرده است، پس از او فاصله بگیر و صحبت کردن با او را کم کن.
هوش مصنوعی: از ریشهات جدا شو، زیرا اگر از زمین بلند شود، ممکن است تو و مسجدت را از بین ببرد.
هوش مصنوعی: عاشقها، ای عشق، به سمت تو آمدهاند، مانند کودکان که به سمت خطا میروند وقتی شاداب و سرمست هستند.
هوش مصنوعی: خود را به عنوان کسی که خطا کرده بشناس و به دیگران هم بگو که گناهکار هستی، تا آن معلمی که درسهای زندگی را میدهد، نتواند از تو چیزی را برباید.
هوش مصنوعی: وقتی بگویی که چیزی نمیدانی و از دیگران میخواهی که به تو آموزش دهند، این یک نوع بیعدالتی نسبت به اصول و ارزشهاست.
هوش مصنوعی: از پدر یاد بگیر که پیش از این، ما هم گفتیم: "پروردگارا، ما ظلم کردیم."
هوش مصنوعی: او نه بهانهای آورد و نه فریبی به کار برد، نه پرچم نیرنگ و تقلبی را برافراشت.
هوش مصنوعی: ابلیس دوباره به بحث و گفتگو پرداخت و گفت که من، با زرد شدن چهرهام، نشان دادم که به خودم آمدهام.
هوش مصنوعی: من رنگی هستم که به خواست تو به وجود آمدهام و در اصل وجودم، درد و مشکلات نهفته است.
هوش مصنوعی: بیدار باش و دعا کن خدایا، چون مرا به گمراهی کشاندی، تا از روی جبر و نادرستی به راه نروم.
هوش مصنوعی: این جمله به انتقاد از عدم توجه به انتخابها و تصمیمگیریهای شخصی اشاره دارد. فرد به این واقعیت میپردازد که چرا باید در برابر سرنوشت خود تسلیم شود و اختیار خویش را کنار بگذارد. به نوعی، این جمله به ما یادآوری میکند که بر سر دوراهیها و تصمیمات زندگی، باید به انتخابهای خود توجه کنیم و به آنها احترام بگذاریم.
هوش مصنوعی: مانند ابلیس و پیروانش که با خدا در ستیز و گفتگو هستند.
هوش مصنوعی: زمانی که با وجود نارضایتی و اکراه، خوشیای وجود دارد که تو همچنان به لغزش و اشتباه ادامه میدهی.
هوش مصنوعی: کسی که به خوبی و مهارت حرکت میکند، مانند آنکه در میان راهی ناامن و پرخطر به آرامی و زیبایی قدم برمیدارد، از چنان ویژگیای برخوردار است که میتواند در سختیها نیز خود را با grace و زیبایی حفظ کند.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، وقتی بیست نفر در حال جنگ بودند، دیگران به آنها نصیحت میکردند.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که فقط این راه درست و حقیقی است و هیچکس به جز خودش نمیتواند به او انتقاد کند یا طعنه بزند. این نشاندهنده اعتماد به نفس و تسلط او بر مسیر انتخابیاش است.
هوش مصنوعی: کسی که به فریب و نیرنگ متوسل میشود، هرگز نمیتواند به این صورت بجنگد، زیرا کسی که بیراه و دور از نیرنگ است، با صداقت و قدرت واقعی میجنگد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که نفس تو بخواهد، میتوانی بهدست آوری؛ اما هر چیزی که عقل تو بخواهد، باید در شرایط ضروری بهدست بیاوری.
هوش مصنوعی: او به خوبی میداند که چه کسی خوشبخت و داناست. زیرکی از ابلیس ناشی میشود و عشق از آدم گرفته شده است.
هوش مصنوعی: زیرکی و هوش فردی مانند شناگری است که در دریاهای عمیق و خطرناک شنا میکند. اگرچه او با ذکاوت به نظر میرسد، اما در نهایت، اگر غرق شود، به پایان کارش خواهد رسید.
هوش مصنوعی: سباحت را کنار بگذار، چرا که در اینجا خبری از خودخواهی و کینه نیست. اینجا نه جیحون وجود دارد، نه جو، بلکه اینجا دریا است.
هوش مصنوعی: ناگهان، دریاهای عمیق و بیپناه، هفت دریا را همچون کاهی به خود میکشد و نابود میکند.
هوش مصنوعی: عشق مانند یک کشتی است که فقط عدهای خاص توان سوار شدن بر آن را دارند. در بیشتر مواقع، این عشق باعث مشکلاتی میشود که به سختی میتوان از آنها نجات پیدا کرد.
هوش مصنوعی: زیرکی را کنار بگذار و به جای آن حیرانی را بپذیر. زیرکی فقط به ظن و گمان میماند، اما حیرانی میتواند به درک و بینش عمیقتری منجر شود.
هوش مصنوعی: عقل و اندیشهات را فدای محبت و ارادت به پیامبر کن و بگو که خداوند برای من کفایت میکند.
هوش مصنوعی: مانند کنعان، سر را از کشتی بیرون نیاور، زیرا نفس تو را به زیر میکشد و به غرور میاندازد.
هوش مصنوعی: چرا باید رنج و زحمت نابود شدن را تحمل کنم، وقتی میتوانم با قدرت و اراده خود بر قله موفقیت بایستم؟
هوش مصنوعی: وقتی که یاد و لطف او بر جان ما تأثیر میگذارد، مانند این است که شکر و نعمتهایش را خداوند میگوید.
هوش مصنوعی: تو از چه چیزی خبر داری ای کسی که حسد میورزی؟ خداوند خودش او را حمایت میکند و به او کمک میرساند.
هوش مصنوعی: ای کاش او عشق و آشنایی را نمیآموخت، تا از امید نجات و پناهندگی بیجا در غرق شدن و کشتی نوح نمیگفتی.
هوش مصنوعی: ای کاش مانند یک کودک بیخبر از فریبها بودم تا بتوانم مانند کودکان به آغوش مادر پناه ببرم.
هوش مصنوعی: اگر به علم و دانش کمبود داشتی، محبت و علم دل را از ولی خدا دریافت میکردی.
هوش مصنوعی: با چنین نوری، زمانی که کتاب جان را به پیش میآوری، وحی تو با لطافت و دلنشینی، تو را در معرض انتقادات و تذکرات قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اکنون که با وجود آب، تیمم میکنم، باید بدانم که علم نقلی چه اهمیتی دارد و باید به دستورهای زمان حال توجه کنم.
هوش مصنوعی: خود را به نادانی بزن و به راه میرو، سپس از طریق همین نادانی به رهایی و آرامش خواهی رسید و کافی است.
هوش مصنوعی: بیشتر ساکنان بهشت افرادی ساده و بیپرده هستند و این مطلب را از جانب بزرگترین انسانها شنیدهایم.
هوش مصنوعی: زیرکی تو مانند تکبر و طغیان است، اگر احمق باشی، دل پاک و بیغرضت حفظ خواهد شد.
هوش مصنوعی: آدم جاهل و نادانی که فقط به سرزنش و تمسخر میپردازد، در واقع کسی است که در عشق و احساساتش گیج و سرگشته است.
هوش مصنوعی: زنانی که دست از کار نیک و عقل خود برمیدارند، مانند ابلهانی هستند که از زیبایی یوسف چشم میپوشند و از او نذر میکنند.
هوش مصنوعی: عقل را به خاطر عشق به دوست تقدیم کن. عقلها معمولاً چیزهایی از آنطرف دارند که قابل دسترسی نیست.
هوش مصنوعی: عقلها به سوی دیگری رفتهاند، اما عقلهای ما در اینجا ماندهاند و نمیتوانند معشوق را بفهمند یا گول بزنند.
هوش مصنوعی: اگر عقل تو از شگفتی پر پرواز کند و در هر جهتی برود، موهای تو به هم میریزد و روحت بیعقل میشود.
هوش مصنوعی: در آن طرف، اندیشه و نگرانی وجود ندارد که عقل و هوش مانند دشت و باغ سرسبز رشد و شکوفایی پیدا کند.
هوش مصنوعی: اگر به دشت بروی و از آنجا نکتهای را بشنوی و سپس به باغ بیایی، نخل تو به زیباییای شبیه خواهد شد.
هوش مصنوعی: در این مسیر، از حوصله و دقت بگذر و عجله نکن تا آرامشت از بین نرود.
هوش مصنوعی: هر کسی که بدون فکر و تدبر عمل کند، حرکاتش مانند حرکتی است که تحت تأثیر دیگران انجام میدهد.
هوش مصنوعی: کسی که در راه نادرست، تاریکی و زشتی حرکت میکند و کارهایش سمی و زیانآور است، باعث خستگی و آسیب به وجودهای پاک و معصوم میشود.
هوش مصنوعی: با تمام وجود به کسی که ویژگیهایش فقط به همین شکل است، حمله کن و او را تحت فشار قرار بده.
هوش مصنوعی: خود فرد به صلاح اوست که باید به سختی و تلاش بپردازد تا جانش از آن وضعیت سخت نجات یابد.
هوش مصنوعی: دست دیوانه را به سلاح ببخش تا از تو راضی گردد و کارها به انصاف و درستی پیش برود.
هوش مصنوعی: وقتی که او سلاح دارد اما عقل و درک کافی ندارد، باید دست او را ببندی، وگرنه آسیبهای زیادی به بار خواهد آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.