شنیدم که یک هفته ابنالسبیل
نیامد به مهمانسرای خلیل
ز فرخنده خویی نخوردی بگاه
مگر بینوایی در آید ز راه
برون رفت و هر جانبی بنگرید
بر اطراف وادی نگه کرد و دید
به تنها یکی در بیابان چو بید
سر و مویش از گرد پیری سپید
به دلداریش مرحبایی بگفت
به رسم کریمان صلایی بگفت
که ای چشمهای مرا مردمک
یکی مردمی کن به نان و نمک
نعم گفت و برجست و برداشت گام
که دانست خلقش، علیهالسلام
رقیبان مهمانسرای خلیل
به عزت نشاندند پیر ذلیل
بفرمود و ترتیب کردند خوان
نشستند بر هر طرف همگنان
چو بسم الله آغاز کردند جمع
نیامد ز پیرش حدیثی به سمع
چنین گفتش: ای پیر دیرینه روز
چو پیران نمیبینمت صدق و سوز
نه شرط است وقتی که روزی خوری
که نام خداوند روزی بری؟
بگفتا نگیرم طریقی به دست
که نشنیدم از پیر آذرپرست
بدانست پیغمبر نیک فال
که گبر است پیر تبه بوده حال
به خواری براندش چو بیگانه دید
که منکر بود پیش پاکان پلید
سروش آمد از کردگار جلیل
به هیبت ملامت کنان کای خلیل
منش داده صد سال روزی و جان
تو را نفرت آمد از او یک زمان
گر او میبرد پیش آتش سجود
تو وا پس چرا میبری دست جود؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، راوی روایت میکند که ابنالسّبیل (مسافر) به مهمانسرای خلیل نیامده است. شخصی با دیدن حال بیپولی و فقر در بیابان، به مهمانسرای خلیل میآید و از خلیل درخواست نان و نمک میکند. وعدهای از مهمانها در آنجا گرد هم آمدهاند و به خلیل مینشینند. در این میان، پیرمردی ذلیل و بیحیثیت مشاهده میشود که خلیل او را از خود دور میکند، زیرا این پیرمرد به خدایان دروغین اعتقاد دارد. در نهایت، خدای بزرگ به خلیل پیام میدهد که او هرگز نباید از کسی که به دروغ عبادت میکند نفرت داشته باشد، حتی اگر آن شخص در آن زمان به سجود در برابر آتش مشغول باشد. پیام این بخش از داستان این است که انسان باید از روی صدق و نیکی برخورد کند و از پیشداوری بپرهیزد.
هوش مصنوعی: شنیدم که ابنالسبیل یک هفته به مهمانسرای خلیل نیامد.
هوش مصنوعی: اگر در زندگیات خوشاخلاقی و نیکی نداشته باشی، هرگز به خوشبختی نخواهی رسید، مگر اینکه ناگهان مشکلات و سختیها به سراغت بیاید.
هوش مصنوعی: او از جایی خارج شد و به هر سو نگاهی انداخت، در اطراف دره را مشاهده کرد و مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: در بیابان، یک نفر مانند درخت بیدی است که سر و مویش به خاطر گذر زمان و سالخوردگی، سفید شده است.
هوش مصنوعی: او با لحنی محبتآمیز به او سلامی کرد و به شیوه بزرگمنشان کلامی دلگرمکننده بیان نمود.
هوش مصنوعی: ای چشمهایم، مرا به جمع مردم بیاور و مثل آنها در کنار نان و نمک زندگی کن.
هوش مصنوعی: او گفت "آری" و پا به جلو برداشت، چون دانست مردم او را میشناسند و به او درود میفرستند.
هوش مصنوعی: رقیبان در زادگاه خلیل، با احترام و عزت، پیرمرد ضعیف و بیپناهی را در مهمانخانهای قرار دادند.
هوش مصنوعی: او فرمان داد و ترتیب سفرهای دادند. بر هر سمت، همگان نشسته بودند.
هوش مصنوعی: وقتی که به نام خدا شروع کردند، هیچ یک از حاضرین از بزرگان دربارهاش سخنی نشنیدند.
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای انسان با تجربه و قدیمی، روزهایی مانند روزهای گذشته را نمیبینم که صداقت و احساس داشته باشند.
هوش مصنوعی: اگر روزی میخوری، نیازی به شرط و قید نیست، چون نام خداوند است که روزی را میدهد.
هوش مصنوعی: او گفت: من راهی را نمیگیرم که از کسی که تجربهاش را دارم نشنیدهام.
هوش مصنوعی: پیامبر با بینش خود فهمید که آن مؤمن سالخورده، سرانجامی ناخوش دارد و از اصل خود، یعنی زرتشتی بودن، دور مانده است.
هوش مصنوعی: وقتی بیگانهای او را مشاهده کرد، به او توهین کرد و او را به ذلت انداخت، چون میدانست که او در حضور پاکان، رفتار ناپسندی دارد.
هوش مصنوعی: فرشتهای از سوی خداوند بزرگ آمد و با حالتی انتقادی و چهرهای جدی گفت: ای ابراهیم!
هوش مصنوعی: در طول صد سال، روزها و تجارب زیادی به من رسیده، اما حتی یک لحظه هم نفرت تو از این همه روزی که گذراندهام، مرا رنجیده و آزار داده است.
هوش مصنوعی: اگر او (خدا) به سجدهات در برابر آتش میپردازد، پس چرا تو دست بخششت را پس میکشی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.