گنجور

حاشیه‌ها

محمد شریفی در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۴۴ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:

درود یک متن از نسخه حافظ دارم توی سایت وقتی شعر رو میرنی میگه این مراغه ایست و کلا از نظر کلامی شعر و کتاب حافظ بنده فرق دارد بنظرم باید درباره نسخه اصلی حافظ که موزه حیدر اباد هند است تحقیق بیشتری کرد و کتاب رو از هندوستان خریده ام

مهدی در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۵۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۴۶ - جان و تن:

سلام و سپاس - شعر که حرف ندارد .خدا رحمت کند خانم پروین اعتصامی را . وشما هم چه عالی ارائه نموده اید .

میرزا در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱:

خیلی عجیبه که مولوی دوستان و صاحبنظرانی که همه جا از نظراتشون بهره مند هستیم ، بر اشعار عربی این جناب حاشیه ننوشته اند . خدا قوت

جمشید شیرانی در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۴:۱۵ دربارهٔ حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۸۳:

در مصراع آخر این دوبیتی به نظر می رسد گوی صحیح تر از کوی باشد چرا که زنخدان (چانه) به کرات به گوی تشبیه شده و دست در گوی زدن معنی دارد ولی دست در کوی زدن نامفهوم است

دولت علیه ایران در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۳۷ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » جمهوری نامه:

منظور شاعر از
علمدارش بود شیطان رشتی چیه؟
خطاب ب کی گفته؟

s.Ali در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:

به نظر میاد تی یکی از ابیات کلمه الله اضافه شده. یا بهتر بگیم تحریف شده. چون وزن بیت بهم خورده و مشخصه اصل بیت مذکور چیز دیگه ای بوده

برگ بی برگی در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰:

بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصه زهد دراز من
 بالا بلند در اینجا فلک یا روزگار است که عشوه گر و فریبکار است، نقش باز یعنی کسی که هر بار نقشی برای انسان رقم می زند و خود نیز نقشی بازی می کند و بازی های او قابلِ پیش بینی نیست و برازنده ترین صفت است برای فلکِ بالا بلند که دستِ کسی به او نمی رسد تا برای اینهمه بی وفایی ها از خجالتش بیرون آمده، درسی به او بدهد، در مصراعِ دوم قصهٔ زهد و پرهیزگاریِ حافظ سرِ درازی دارد و هم فلکِ نقش باز بود که اینچنین نقشی را برای او رقم زده بود، اما بنظر می رسد اکنون تصمیم گرفته قصهٔ این نقش را کوتاه کرده و نقشِ دیگری را برای حافظ درنظر بگیرد و آن هم نقشِ عاشقی ست.
دیدی دلا که آخرِ پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیدهٔ معشوقه باز من
پیری می تواند پیر و راهنمایِ دینی باشد و قصهٔ زُهدِ حافظ نیز احتمالن چیزی شبیهِ قصهٔ مولانا بوده است، یعنی پس‌از عُمری زهد و علمِ دینی، و طُلابی که او را پیر و راهنمایِ خود قرار داده اند دستِ روزگار اتفاقاتی را رقم زده که دیدهٔ معشوقه بازِ حافظ باز شده و معشوقِ حقیقیِ خود را نه در زهد و علم و مرتبهٔ استادی، بلکه در جایی مانندِ محرابِ ابروی حضرت دوست دیده است.
می‌ترسم از خرابیِ ایمان که می‌برد
محرابِ ابرویِ تو حضور نماز من
 خرابیِ ایمان کنایه از ضعفِ ایمان یا در اینجا عشقِ ناتمام است، پس‌حال که دیدهٔ معشوقه بین یا چشمِ نظرِ حافظ باز شده است نمازِ او نیز از جنسِ نمازِ عاشقان شده و منحصر به پنج وقت در شبانه روز نمی شود، بلکه بفرمودهٔ مولانا " مؤمنان را پنج وقت آمد نماز و رهنمون / عاشقان را فی صلاةِِ دائمون "، ابرویِ حضرت  دوست کُلِ جهان و کائنات را شامل می شود و هر مکانی محراب و عاشق هر لحظه در حضور  و نمازی با حضور است، و حافظ مشوش است که مبادا عشقی ناتمام داشته باشد بگونه ای که جذابیت هایِ ابروی دوست نماز و حضورِ دائمیِ او را تحت تأثیر قرار دهد.

گفتم به دلقِ زرق بپوشم نشان عشق
غماز بود اشک و عیان کرد رازِ من
پس‌ حافظ با خود می اندیشد بهتر است نشانِ عاشقیِ خود را پنهان کند و تشخیص می دهد به این منظور دلقِ زرق بپوشد، یعنی ریا کند و با سرودنِ اشعاری گمراه کننده بگونه ای که هر شنونده ای تردید نکند که حافظ اهلِ شراب و فسق و فجور است ذهنها را از عاشقیِ حافظ منحرف کند، اما این ترفندِ حافظ کارگر واقع نشد و اشکِ غماز پرده از رازِ عاشقیِ حافظ افکند و آن را عیان کرد. 
مست است یار و یادِ حریفان نمی‌کند
ذکرش به خیر ساقیِ مسکین نواز من
یار در اینجا همان یارِ الست یا پروردگار است که در ازل هم پیالهٔ انسان بود، حریف یا هم پیاله در اینجا یعنی تایید و اقرارِ انسان به هم جنس بودنِ او با خداوند است بگونه ای که از یک پیمانه نوشیده اند و محتوایِ پیمانه چیزی جز شرابِ جوهر نیست. پس حافظ ذکرِ خیری می کند از آن ساقیِ الست که بنده نوازی کرد و فقط انسان را شایستهٔ هم پیالگی و حریفِ خود قرار داد، اما در این جهانِ فرم و اوقاتِ هجران او که همواره مست است یادی از هم پیالهٔ خود نمی کند، یعنی مگر آن حریفِ الست حضورِ نمازِ انسان را از شرِ خرابیِ ایمان حفظ کند.
یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیمِ آن
گردد شمامهٔ کرمش کارساز من
رَبّ را عاشقان و عارفان اغلب در هنگامِ یادآوریِ عهدِ الست بکار می برند چنانچه در آیاتِ قرآن نیز به همین مناسبت آمده است، پس‌ ترس و تشویشِ حافظ محلی از اِعراب ندارد چرا که پروردگار در الست و هنگامِ عهد و پیمان با انسان متعهد شد که بوسیلهٔ بادِ صبا و پیغامهایِ زندگی بخش توسطِ بزرگان و رهنمایانِ معنوی انسان را تنها نمی گذارد و اکنون حافظ آن نسیمِ روحبخشِ صبا را طلب می کند که سخت به شمامه و عطرِ کَرَمش نیازمند است، عطری که کارساز است و ترسِ او را از خرابیِ ایمانش برطرف می کند. 
نقشی بر آب می‌زنم از گریه حالیا
تا کی شود قرینِ حقیقت مجازِ من
 نقش بر آب زدن کارِ بیهوده را گویند، پس‌حافظ ادامه می دهد ‌حالیا و اکنون تا بخواهد پیغامی از جانبِ حضرت دوست و از طریقِ بادِ صبا به حافظ برسد چاره ای جز گریه نیست که آن هم بنظر‌می رسد نقش است بر رویِ آب و کاری بیهوده، تا ببینیم کِی و چه وقت سخنانی را که حافظ مَجازاََ در ابیاتِ پیشین بر زبان آورد به حقیقت می پیوندد. مِی و مست و معشوق و ساقی از جمله الفاظِ مجازی هستند که عارفان بمنظورِ القایِ مفاهیمِ عالمِ غیب بر زبان جاری می کنند و حافظ امیدوار است سرانجام یک یکِ آنها به حقیقت پیوندد، با توجه به‌ معنایِ کلی بنظر می رسد با جابجاییِ بیتِ هشتم با بیتِ نهم به معنایِ دقیق تری دست یابیم علاوه بر اینکه مخاطبِ این دو بیت زاهدِ سنگدل است.

زاهد چو از نمازِ تو کاری نمی رود

هم مستیِ شبانه و راز  و نیازِ من

درواقع این بیت شرطی ست برای بیتِ بعد و مخاطب زاهد است، و کار در اینجا کارِ عاشقی ست پس‌حافظ می‌فرماید ای زاهد از نمازِ بدونِ حضورِ تو کارِ عاشقی پیش نمی رود، همچنان‌ که از مستیِ شبانه و راز و نیازِ حافظ، مستیِ شبانه یعنی یعنی کارِ معنوی که سالک در شبِ ذهن انجام می دهد و همراه با حضور نیست، پس‌ حال که اوضاع به این منوال است و کارِ عاشقی خوب پیش نمی رود؛
بر خود چو شمع خنده زنان گریه می‌کنم
تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من 
بر‌خود یعنی به حالِ خود، شمعِ وجودِ حافظ در عینِ اینکه خنده می زند و با غزلهایِ خود به جهانیان شادی می بخشد اما در سوز و گداز است و گریه می کند، حال بایست دید آیا این ابیاتِ معنوی که برآمده از سوزِ درونیِ حافظ است با سنگ دلی چون زاهد چه می کند؟ و آیا سوزِ این ابیات و غزل‌ها بر دلِ سنگِ زاهد تاثیری می گذارد تا قصهٔ درازِ زُهدِ او را نیز کوتاه کند یا خیر؟

حافظ ز گریه سوخت، بگو حالش ای صبا
با شاهِ دوست پرورِ دشمن گداز من
راز و نیازِ شبانه ای که در شبِ ذهن انجام پذیرد تاثیری در کارِ عاشقی ندارد اما گریهٔ عاشقی چون حافظ که از غمِ هجران در سوز و گداز است و او را چون شمع می سوزاند را صبا حتماََ به شاه یا معشوقِ ازلی خواهد گفت، و شاهی که دوست پرور است بدون تردید دوستی چون حافظ را می پروراند و به بالندگی و تعالی می رساند، همان شاه و خداوندی که دشمنان را می گدازد تا دلِ سنگِ آنان نیز نرم شود و پیغامهای او را دریافت کنند.

فززاد رضایی در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۵۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:

مصرع آخرکلمه ((تیغ))درست نیست چون در همان مصرع اشاره به ابر باران آور کرده بنابرین کلمه ((میغ))به معنای ابر درست است

اسیر نفس امّاره در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بآتش:

با سلام. پیش از هر چیز بر خود لازم می‌دانم از جناب آقای فرهاد بابت زحمتی که در شرح این بخش و سایر بخش‌ها کشیده‌اند صمیمانه تشکر کنم. اما بعد، ابیات فوق حقیر را به یاد این بیت از غزلیات انداخت:
«در آتش رو، در آتش رو، در آتشدان ما خوش رو
که آتش با خلیل ما، کند رسم گلستانی»

سپیده عاشوری در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲:

در دیوان وحشی بافقی با مقدمه‌ی استاد سعید نفیسی و حواشی م. درویش
، سازمان انتشارات جاویدان ، چاپ پنجم، 1371، صفحه ص 108 ( غزل 281)
در بیت
ما درخت‌افکن نه‌ایم آنها گروه دیگرند
با وجود صد تبر یک شاخ بی‌بر نشکنیم
آمده است.

سعید اسکندری در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:

در بیت سوم کلمه‌ی اول مصراع اول زدیم اشتباه تایپ شده است.

زهرا در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۴۱ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲ - دل گمشده:

این تصنیف (من گرفتار سیه چرده ی شوخی شده ام) توسط قمرالملوک وزیری به زیبایی اجرا شده است گرچه به علت قدمت ، کیفیت صدا پایین است. اما همچنان زیبایی ترانه گوش نواز است .

پیمان در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۳۶ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۷:

جامع و کامل و کوتاه. حکم جبر مطلق در این رباعی زیبا مشهوده

رضا غوریانی در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۶ - در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان:

دو بیت دیگر با همین مضمون در نوشته های مختلف به مولانا نسبت می دهند که در این‌شعر نیست و من در جای دیگر نیز نیافتم نظر دوستان در این باره چیست؟
هیچ نامی بی حقیقت دیده ای؟
یا ز گاف و لامِ گل، گل چیده‌ای
نام فروردین نیارد گل به باغ
شب نگردد روشن از اسم چراغ
تا قیامت گر کسی مِی‌مِی‌ کند
تا ننوشد باده مستی کِی کند

بابک چندم در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیومرث » بخش ۱ - پادشاهی کیومرث سی سال بود:

8 جان،
خود آورده:
"پژوهندهٔ نامهٔ باستان
که از پهلوانان زند داستان"
و پیرامون اشکانیان گوید:
"کزیشان جز از نام نشنیده‌ام
نه در نامهٔ خسروان دیده‌ام"
نه تنها از اشکانیان ( نزدیک به پنج قرن پادشاهی) و نه از ساتراپهای ( یونانی برگرفته از خشاتراپاوان هخامنشی به معنای پاسدار، نگهبان، پاسبانِ قلمرو) مطیع آنان در نقاط مختلف مانند هندوستان...
که از هخامنشیان هم خبری نیست الی یکی دو دارا، که آخرین پسر اولین است! نه از کورش یا کمبوجیه پدر و کورش پدربزرگش و نه از پسرانش کمبوجیه و بردیا، و نه از خشایارشا و کورش جوان و طغیانش بر علیه برادر و و و....
از پادشاهان پارس پیش از بابک نیز خبری نیست که نیست، ( معروف به فراتراکا و نزد غربیان Persis، از حدود 270 ق.م تا پاپک و پسرش شاپور 226 میلادی) مانند وادفراداد، بغکرت، بغ داد، مینوچهر و و و...از پادشاهان خوزستان و ایلام همدوره اینان معروف به ایلیامایتیس که احتمالاً بازماندگان یونایان بودند ( حدود دو سه قرن در زمان سلوکیان حکمرانی کردند) نیز خبری نیست مانند کمنا اسکایریس یک و دو و و و...
از سلوکیان چه از سلوکوس نیکاتور ( پیروز) ژنرال و جانشین اسکندر و حاکم بر بزرگترین بخش از قلمرو هخامنشیان،و چه از جانشینانش آنتوخیوسهای گوناگون،و پایتختی که او بر دجله بنیاد نهاد یعنی سلوکیه بر دجله نیز گزارشی نیست...
از پادشتاهان کوشان در افغانستان کنونی و "کوشان و اشکانی" پس از آنها نیز خبری نیست...
اردشیر بابکان نیز در تیسفون (پایتخت اشکانیان) تاجگذاری کرد، نه در بغداد که پس از اعراب به دستور منصور خلیفه عباسی ساخته شد...
با این اوصاف آیا شاهنامه منبع تاریخی است؟
از اردشیر بابکان به بعد آری -> تاریخ در جامه حماسی.
پیش از او فقط تاریخی افسانه/اسطوره ای از متون زرتشتی و نامربوط به سرزمین کنونی ایران.
ادامه دارد...

میثم رییسیان در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۲ - تتمهٔ حسد آن حشم بر آن غلام خاص:

سلام. استاد عبدالکریم سروش در شرح و تفسیر در کانال تلگرامی" مدرسه مولانا " ،هنگام خواندن این بیت، کلمه مورد نظر را "کتاب " خواندند. به دوستان پیشنهاد عضویت در این کانال تلگرامی را دارم.

بابک پرتو در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:

این پیوند "دایه بودن خدا"، چنان اهمیت داشته است که در سایر ادیان نوری هم کوشیده شده است، برای پیامبران خود، زنخدایان دایه یا تصاویر مشابه آن را، بشیوه‌ای وارد کنند. زرتشتیان، هنگام زاده شدن زرتشت، سه زنخدای 1- آرمئتی 2- سیمرغ ارتافرورد) و 3- آناهیتا را حاضرمی‌سازند (گزیده‌های زاد اسپرم، بخش دهم، پاره 1). این سه دایه خدایان، سپس نرینه ساخته می‌شوند، و بسراغ ابراهیم و زنش می‌روند، و آذرفروز، فرزندی نوین می‌گردند، که یهوه، میثاقش را با ابراهیم بتواند پایدار سازد، سپس بنام سه مُغ (= مجوس) بسراغ عیسی در گهواره می‌روند، تا نوید پیدایش تازه خدا را بدهند. و سپس در کودکی ، امعاء و احشاء محمد را ، پاک میسازند ، و محمد این تجربه را هیچگاه فراموش نمی‌کند، و آن تجربه را، گواه بر رسالت خود می‌داند (تاریخ طبری ) .

محسن در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

بعضی‌ جماعت متعصب مذهبی برای اینکه حافظ را صددرصد شیعه بدانند چه تفسیرهای الکی و پیچیده‌ای می‌کنند! چار تکبیر زدن بدون شک اشاره به نماز میت است و این موضوع در همه جا آمده؛ احکام فقه هم قاعده ثابتی ندارد و اغلب از سر لج‌بازی فرقه‌ها با هم متفاوت شده؛ به قول خود حافظ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند! حافظ هم عارف الهی نیست؛ هم شکاک است، هم رند است و هم تفکر دنیایی دارد.

بابک پرتو در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم:

اهوره مزدا، دایه زرتشت نیست . الله ، در اسلام ، دایهِ محمد و انسان‌ها نیست . یهوه و پدر آسمانی، دایه موسی و عیسی و مردمان نیستند. همین تصویر خدای دایه، که بسیارمعنای ژرف در سراسر پیوندهای انسان با انسان‌های دیگر و در پیوندهای انسان با گیتی و زمان داشته است، و به این پیوندها و بستگیها ، پیکر میداده است ، تشبیهی و تمثیلی و کنایه ای و استعاره ای درک نمی‌شده است . این تصویر خدا در فرهنگ ایران، همیشه برغم الاهان تازه وارد ( مانند اهوره مزدا) آرزوی قلبی ملت باقی می‌ماند. چنآن‌چه مولوی میگوید .
ما چو طفلانیم و ما را دایه تو بر سر ما گستران آن سایه تو

بابک پرتو در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰۲:

این خود خدا و هما ، و یا حقیقت و یا بن هستی است، که در یک بانگ نایش، در یک بانگ پرش، حواس ما را میبوسد، و جهانی را در ما بپای میخزاند .

۱
۲۰۶۶
۲۰۶۷
۲۰۶۸
۲۰۶۹
۲۰۷۰
۵۴۸۹