عشقت آتش بدل کس نزند تا دل ماست
کی به مسجد سزد آن شمع که بر خانه رواست
به وفائی که نداری قسم ای ماه جبین
هر جفائی که کنی در دل من عین وفاست
اگر از ریختن خون منت خرسندی است
این نه خونست بیا دست بر آن زن که حناست
سر زلف تو چنین مشک تر آورده به شهر
ای حریفان ز ختن مشک نخواهید خطاست
من گرفتار سیه چردهٔ شوخی شده ام
که بمن دشمن و با مردم بیگانه صفاست
یوسف از مصر سفر کرد و بدینجا آمد
گو به یعقوب که فرزند تو در خانهٔ ماست
روزی آیم به سر کوی تو و جان بدهم
تا بگویند که این کشتهٔ آن ماه لقاست
زود باشد که سراغ من دل گمشده را
از همه شهر بگیرند، صبوحی به کجاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وفاداری صحبت میکند. شاعر از احساسات عمیق و دردناک خود نسبت به معشوق سخن میگوید و میگوید که عشقش به کسی نمیتواند هیچ کس دیگری را آزار دهد. او به وفای معشوق اشاره کرده و از جفایی که از او میبیند، ابراز نارضایتی میکند. همچنین با اشاره به یوسف و یعقوب، به ارتباط عاطفیاش با معشوقش تأکید میکند و ابراز امیدواری میکند که روزی به دیدار او برود. در نهایت، شاعر از دلتنگی و جستوجوی عشق گمشده خود صحبت میکند.
هوش مصنوعی: عشق تو آتشی نیست که به دیگران آسیب برساند، تا وقتی که دل ما درگیر آن است. آیا شایسته است که شمعی که در خانه ما روشن است، در مسجد نیز قرار گیرد؟
هوش مصنوعی: به قسم تو که هیچ وفایی نداری، ای چهره زیبای شب، هر خیانتی که به من کنی در قلب من مانند وفا به حساب میآید.
هوش مصنوعی: اگر از ریختن خون خوشحال میشوی، بدان که این فقط رنگ حناست. بیا دست بر آن زن بگذار و ببین که واقعاً چه چیزی است.
هوش مصنوعی: ای دوستان، سر زلف تو به قدری خوشبو و عطری است که وقتی به شهر آورده میشود، هیچ کس از ختن (سرزمین مشک) هم مشک طلب نخواهد کرد، زیرا عطر زلف تو به تنهایی کافی و بینظیر است.
هوش مصنوعی: من در دام شوخیهای تیره و تار گرفتار شدهام که نه تنها برای من دشمنی میکند، بلکه با دیگران هم بیرحمانه رفتار میکند.
هوش مصنوعی: یوسف از مصر به اینجا آمد و به یعقوب گفت که فرزند تو در خانهٔ ماست.
هوش مصنوعی: روزی به سر کوی تو میرسم و جانم را فدای تو میکنم، تا کسانی بگویند که این شخص، قربانی زیبایی توست.
هوش مصنوعی: به زودی خواهند رفت و از همه جا دنبال کسی میگردند که دل گمشده من را پیدا کند. جایی که آن شخص است، کجاست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد
زود بخروشی و گویی «نه صواب است، خطاست»
بی گمان، گفتن تو باز نماید که تو را
به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
ازهمه ترکان چون ترک من امروز کجاست
مشک با زلف سیاهش نه سیاهست و نه خوش
سرو با قد بلندش نه بلندست و نه راست
همه نازیدن آن ماه بدیدار منست
[...]
بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
نیک بنگر که، که افگند، وز این کار چه خواست
گر به ناکام تو بود این همه تقدیر، چرا
به همه عمر چنین خواب و خورت کام و هواست؟
چون شدی فتنهٔ ناخواستهٔ خویش؟ بگوی،
[...]
رمضان موکب رفتن زره دور آراست
علم عید پدید آمد و غلغل برخاست
مرد میخوار نماینده بدستی مه نو
دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟
مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟)
[...]
گر سخن گوید، باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دلانگیز سخن باید خواست
زان سخنها که بدو طبع ترا میل و هواست
گوش مالش تو به انگشت بدانسان که سزاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.