گنجور

حاشیه‌ها

سید محسن در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۰ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸:

موی همرنگ کف دریا شد---بنظر درست باشد

ناصر احمدزاده در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۱ - قصهٔ اعرابی درویش و ماجرای زن با او به سبب قلت و درویشی:

با درود.
استاد کریم زمانی در متن مشروح خود بر مثنوی معنوی، "روز و شب از روزی اندیشی ما" را بر شکل دیگری که در اینجا آمده ، یعنی : "روز شب از روزی اندیشی ما" ترجیح داده است.
به معنای شبانه روز.
ارادتمند: ناصر احمدزاده

علی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۴ - مقالت هشتم در بیان آفرینش:

ابیات دو،سه و چهار اشاره به Big Bang ندارد؟یعنی عرفان و فیزیک در پی یافتن حقیق واحدند...که آن تجلی حق تعالی است

محمد مهدی سقط فروش در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:

بنابر فرموده حضرت استاد حاج آقا ارزیده ، حضرت امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام شمع عاشورا می باشند و شعر زیر را حافظ رحمه الله در ثنای آنحضرت سروده است .

مخلص در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:

رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
معنی:دل را از زنگار کینه و بخل و.. زدوده کن
آن زمان در عالم عشق سیر کن
منظور:یعنی اگه میخوای

رهرو در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:

با درود به روان پاک مولوی و بزرگوارانی که بذل عنایت فرموده و بر این دریای معنی از ژرفای اندیشه ناب خود معنایی افزوده‌اند، گمان این حقیر این است که کلمه *سینه ها* به سادگی به ضمیر پاک عارفان روشن ضمیر اشاره دارد. حضرت مولوی همانگونه که برخی از اساتید در حاشیه های پیشین اشاره فرموده‌اند، همواره اولین و ساده ترین معنی متبادر شده در ذهن را انشا می نمایند.

رضا در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

بیت ای بانگ نای خوش سمر
اشاره به سوت اسرتفیل داره
سمر یعنس افسانه
نای یعنی نی
نی افشانه‌ای که مرگ همه‌ی انسان‌ها رو در بر پاره و‌بیت بعد هم میگه که هر لحظه در شام و سحر ممکنه اتفاق بیوفته و وفا داره .

قاصدک در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:

اولینبار ابن ابیات توسط ملوک خانم ضرابی خوانده شده و بعدها توسط خواننده پاپ ستار بازخوانی شد و بعدها سایر خوانندگان سنتی اجرا کردند

برگ بی برگی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰:

روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر

بنظر می رسد جدا سازیِ عشقِ زمینی از عشقِ به معشوقِ ازلی کاری ناصواب باشد چرا که از نطرِ عرفا عشق هایِ این جهانی یعنی عشق مرد به زن و یا عشقِ زن به مرد نیز تمرینی برایِ عشق به هستیِ مطلق یا خداوند و زندگی می باشد، بویژه اگر مرد و یا زن حقیقت یا اصلِ زندگی را در یکدیگر جستجو کرده، بیابند و بر آن عاشق باشند نه بر زیباییِ صورت، پس باغزلِ عارفانه عاشقانه و زیبا مواجه هستیم، روی نمودنِ معشوق یعنی نقاب از چهره افکندن و رخسار نمایان کردن است که اگرِ عاشقی موفق به اقناعِ معشوق در انجامِ این کار گردد پس کلیه ی مراتبِ و ابعادِ وجودِ خود را از یاد خواهد برد، اتفاقی که در عشقهایِ صورتی و این جهانی مقدور نخواهد بود زیرا اَقلِّ ممکن این است که‌ عاشق با بدست آوردن و وصالِ معشوق به رضایتی درونی خواهد رسید که همین امر نیز مرتبه ای از وجود است، در مصراع دوم پس از فراموشیِ وجود به معنیِ واقعیِ کلمه عاشقِ حقیقی هرچه غیر از معشوق را بنگرد آن را سوخته و خاکسترِ بی ارزش می بیند، پس‌ حافظ از حضرت معشوق میخواهند تا خاکستر این سوختگان را نیز بر باد دهد تا مباد که بار دیگر شهوت و دلبستگی به چیزهایِ آفلِ این جهان از زیرِ این خاکستر زبانه کشد و بارِ دیگر به او وجود بخشد.

ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

طوفانِ بلا رخداد و حوادثی هستند که در زندگیِ هر انسانی بوقوع می‌پیوندد تا توجه و دیدنِ جهان بر حسبِ صورت و اجسامِ او را که برآمده از ذهن است معطوف و مبدل به دیده و چشمِ جان بین کند، برای نمونه انسان بخشی یا همه ثروتِ خود را از دست می دهد و یا همسری که برای وصالش سختی و مرارت ها را متحمل شده است او را ترک می کند و یا شغلِ خود را از دست میدهد، اما انسانِ عاشق در می یابد همه این طوفان ها بمنظورِ بیداریِ انسان است که‌ از سویِ زندگی رقم می خورَد، حافظ میفرماید حال که او (یا هر عاشقی ) دل  به طوفان بلا داده است یعنی با تمامِ وجود و رضایت این طوفان‌ها را می‌پذیرد و از همه آن داشته هایِ دنیویِ خود دل بریده است، پس ای سیل غم بیا و خانه ذهن را که منشاء همه این تعلقات است از بنیاد بر کن و با خود ببر. سیل غم کنایه از غم فراق از حضرت معشوق است که سالکِ عاشق با این غم، دیگر غمِ کم و زیاد شدن دلبستگی های جهان را نخواهد داشت زیرا همه این دلبستگی ها و احساس نیاز برای افزودن بر چیزهای آفل این جهان ریشه در ذهنیتِ غلطِ انسان دارد که با افزایشِ آنها او به خوشبختی و آرامش خواهد رسید و حافظ میخواهد که خانه ذهنش از اساس بر باد رود.
زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات ؟
ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر
زلف عنبر خام کنایه از ذات حق تعالی میباشد و حافظ میفرماید هیچکس را به آن ذاتِ اعلی راه نیست و حتی عارفان و برگزیدگان نیز باید از این طمع خام چشم پوشی کنند اما تا میتوانند برای هرچه نزدیک تر شدن به آن ذات بکوشند .
در غزلی دیگر در همین رابطه میفرماید :
با هیچکس ندیدم زان دلستان نشانی
یا من خبر ندارم ، یا او نشان ندارد
سینه گو شعله آتشکده فارس بکش
دیده گو آب رخ دجله بغداد ببر
پس برای هدف یکی شدن تا حد امکان عارف با حضرت معشوق  سینه او باید سراسر آتش باشد تا حدی که شعله های آتشکده فارس احساس حقارت کرده و فرو نشیند و آنقدر تضرع و ابراز نیاز به درگاه حضرتش آورد به حدی که آبروی رود بزرگ دجله نیز برود . یعنی که تنها با عشقی آتشین و نیاز پیوسته به حضرت دوست میتوان به امر زنده شدن و تا حدی یکی شدن با او دست یافت اما حافظ  می فرماید با اینهمه فکر و اندیشه راهیابی به ذات و حقیقتِ وجودِ مطلق را از یاد ببر و از دلِ خود که به طمعِ خامِ قرار دادنِ چیزهایِ بیرونی در خود خو کرده است بیرون کن.
دولت پیر مغان باد که باقی سهل است
دیگری گو برو و نام من از یاد ببر
دولت یا نیکبختیِ پیر مغان که رمز خدا و یا انسان کامل است پاینده و باقی یا ماندگار است و این امری سهل و بدیهی میباشد و برای نیل به امر زنده شدن به حضرت حق باید به دیگری یا رقیب که نماینده چیزهای این جهان و تعلقات دنیوی از هر جنس و گونه میباشد لا گفت و به آنها گفت که بروند و به کلی او را فراموش کنند ، یعنی که دست از سر انسان بردارند .
سعی نابرده در این راه به جایی نرسی
مزد اگر می‌طلبی طاعت استاد ببر
اما حافظ میفرماید علاوه بر آن دوشرط دیگر نیز برای یکی شدن با حضرت معشوق وجود دارند که اول سعی و تلاش در این راه است زیرا که با ادعا و احساس نیاز و خواستن صرف انسان به جایی نخواهد رسید و دوم اینکه مرشد و راهنمایی آگاه و خردمند مانند حافظ و مولانا و عطار و سایر بزرگان برای این امر مهم لازم و ضروری میباشد . بدون این دو شرط علیرغم میل انسان به اصل خدایی خود برای زنده شدن به او بی حاصل و نتیجه خواهد بود .
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
حافظ میفرماید حتی با ابراز نیاز به معشوق و کار بر روی خود و بهره بردن از استاد واقعی و انسان کامل شرط دیگری هم وجود دارد و آن لطف حضرت حق است که تا شامل چنین انسان سالکی نگردد ، این امر مهم محقق نخواهد شد و انسان موفق بحضور و دیدار با چشم باطن نخواهد شد و تنها پس از لطف و رحمانیت حضرتش فارغ و آزاد میتواند از جهان جسمانی و فرم به دیار باقی برود .
دوش می‌گفت به مژگان درازت بکُشم
یا رب از خاطرش اندیشه بیداد ببر

دوش در فرهنگ عارفانه به معنی دَم یا همین لحظه آمده است، و خداوند هرلحظه بوسیله تیرِ بلندِ مژگانش قصدِ جانِ خویشتنِ توهمیِ انسان را دارد تا انسان چیزهایِ آفل و گذرایِ این جهانی را در دلِ خام طمعِ خود قرار ندهد، حافظ در مصراع دوم واژه رب را بکار می بَرَد که بنا بر عهدِ الست نشان از هم جنس بودنِ انسان با خداوند دارد، پس از رَبّ یا درواقع از خویش و حقیقتِ درونیِ خویش می خواهد تا هر لحظه این اندیشه ای را که در ظاهر بیداد و ستم می نماید اما درواقع لطف و رحمتِ اوست را از خاطرش ببرد، از خاطر بردن در اینجا یعنی از خاطرش گذر دادن و یادآوری کردنِ مطلبِ ذکر شده است، اینچنین سخنِ دوپهلو گفتن از رندیِ حافظ است تا خاطرِ مخاطب را به اندیشه وا دارد.
حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار
برو از درگهش این ناله و فریاد ببر
در انتها حافظ می فرماید از قهر و عِتابِ حضرتش بترس و ذهن خود را خاموش و از شکایت و ناله و فریاد حذر کن زیرا که یار نازک خیال و  زود رنج بوده و شاید از درگاهش رانده شوی، یعنی که همه چیز را به قضا و کن فکان واگذار کن زیرا هرچه او بخواهد همان شود .

شهریار علی اف در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

با سلام
بنده ایرانی نیستم ولی شعر های حافظ را خیلی دوست دارم
حواشی عزیزان نیز برای من قابل استفاده بود. متشکرم

nabavar در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵:

گرامی شهرام
اگر اینطور بخوانی
ما همه زان جرعه یِ دوست به دست آمدیم
هم وزن درست است و هم معنا

ایمان در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۶ - غوکنامه:

جناب شفیعی کدکنی هم قصیده ای به همین نام«غوک نامه» دارند که استقبالی ست از همین قصیده.

شهرام زندی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵:

خاک بد آدم که دوست جرعه بدان خاک ریخت
ما همه زان جرعهٔ دوست به دست آمدیم
مصرع دوم وزن صحیحی ندارد به احتمال قوی مصرع دوم به این شکل بوده است

ما همه زان جرعه دوست، خاک بدست آمدیم که البته معنی مصرع نیز بسیار گسترده تر میگردد

فرح در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶:

تا بو نکند به زنخدان
نخدان بیمعنی است و زنخدان است که به معنی چانه می باشد. بهِ زنخدان، اضافۀ تشبیهی است، زنخدان به میوۀ به تشبیه شده که میوه‌ای خوشبوست. و مقصود مصراع کام‌ گرفتن معشوق می‌باشد. بیمار عشق تنها با کام گرفتن از معشوق خوب و سلامت میشود. به در مصراع اول به معنی خوب و سالم است.

nabavar در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

گرامی گویان
شاید آیه ی گرد پیاله همان باشد که خیام گفته:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با لاله رخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش

سینا در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۳:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

چرا در تمامی تصاویر موجود از این شعر نوشته شده است « فی قربها عذابا من بعدها سلامة»؟

گویان در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

خب ظاهرا کسی منظور خیام از آیه مقیم در
گرد پیاله را نمیداند
من هم نمیدانم
خیام هم نمیداند
برای او هم سوال است که بر گرد پیاله
مگر چه آیتی است که از مهین کلامتان
بیشتر درخواست میکنند

رهگذر در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۴:

لطفا تصحیح کنید
(یوسفی نیست در این شهر که زندانی نیست)
(سر زلف تو نباشد، سر زلف دگر)

پوریا بهارلو در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳:

بیت آخر : ((که چرخ این سکه ی دولت به نام شهریاران زد ))

پژو رمضانی در ‫۴ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:

بیار ساغریاقوت فام و در خوشاب
درست است و خیلی هم زیباتر

۱
۱۷۳۱
۱۷۳۲
۱۷۳۳
۱۷۳۴
۱۷۳۵
۵۴۱۲