گنجور

 
سعدی

بخرام بالله تا صبا بیخ صنوبر برکند

برقع برافکن تا بهشت از حور زیور برکند

زان روی و خال دلستان برکش نقاب پرنیان

تا پیش رویت آسمان آن خال اختر برکند

خلقی چو من بر روی تو آشفته همچون موی تو

پای آن نهد در کوی تو کاول دل از سر برکند

زان عارض فرخنده خو نه رنگ دارد گل نه بو

انگشت غیرت را بگو تا چشم عبهر برکند

ما خار غم در پای جان در کویت ای گلرخ روان

وان گه که را پروای آن کز پای نشتر برکند

ماه است رویت یا ملک قند است لعلت یا نمک

بنمای پیکر تا فلک مهر از دوپیکر برکند

باری به ناز و دلبری گر سوی صحرا بگذری

واله شود کبک دری طاووس شهپر برکند

سعدی چو شد هندوی تو هل تا پرستد روی تو

کاو خیمه زد پهلوی تو فردای محشر برکند

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل ۲۳۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۳۸ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
آشفتهٔ شیرازی

با قامت تو باغبان سرو صنوبر برکند

با عارضت حور جنان از خویش زیور برکند

ترک کمان کرده بزه پوشیده از خطت زره

تا جوشن اندر داوری از طوس نوذر برکند

اختر شناس ار اختری با تو نماید هم سری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه