برگ بی برگی در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸:
کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش
جوی آب کنایه از جریان آب زندگانی در انسان و پای بید یعنی در زیر سایه گسترده زندگی یا خدا ، و همراه خوش مشرب ، دلبر شیرین ادا و ساقی زیبا رو که دمادم جام معرفتش را لبریز از می خرد و هشیاری کند و در این حال طبع و ذوق شعر نیز خواهی نخواهی فوران میکند . اگر دلبر شیرین ادا و لوند همان همراه خوش مشرب و اهل دل باشد که چه بهتر .
الا ای دولتی طالع که قدر وقت میدانی
گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش
پس ای بخت دمیده ، اگر قدر این اوقات را بدانی که میدانی ، این عشرت حقیقی ست و گوارای وجودت که خوش روزگاری داری .
هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باریست
سپندی گو بر آتش نه که دارد کار و باری خوش
عشق زمینی که بر پایه از خود گذشتن تا به معشوق رسیدن باشد تمرینی برای عشق بزرگتر به خدا یا زندگی ست چنانچه مولانا میفرماید :
غازی به دست پور خود شمشیر چوبین می دهد
تا او در آن استا شود شمشیر گیرد در غزا
عشقی که بر انسان بود شمشیر چوبین آن بود
آن عشق با رحمان شود چون آخر آید ابتلا
پس هر یک از این عشقها که درواقع از یکدیگر جدا نیست بار یافتن به درگاه حضرتش میباشد و جای دود کردن اسفند برروی آتش برای دور ماندن از چشم زخم بد اندیشان را دارد .
عروس طبع را زیور ز فکر بکر میبندم
بود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش
حافظ لطافت طبع خود را به حق مانند عروسی دانسته که آن را به زیباترین ها میآراید ، باشد که پس از گذشت ایام و سالها ، این ابیات زیبا بدست عاشقی با دید خوش زندگی افتاده و از آن بهره ها ببرد . یعنی آن فکرهای بکر را در راه زندگی بکار برد .
شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان
که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش
میفرماید چنین بزمی که در بیت آغازین غزل ذکر شد نتیجه و داد خوشدلی چنین انسانی ست که با دید زندگی به جهان نگریست و مرکز و دل خود را خوش و زیبا گردانید ، پس بدون شک چنین پاداشی را غنیمت خواهد شمرد زیرا که این بازتاب نور خورشید حضرت معشوق میباشد که مهتاب وار دل او را برافروخته است و از همین روی کنار و یا منطبق بر لاله زار خوش زندگی شده ، یعنی با خدا یا زندگی یکی شده است .
میی در کاسه چشم است ساقی را بنامیزد
که مستی میکند با عقل و میبخشد خماری خوش
حافظ تمثیل دیگری آورده ، میفرماید این نگاه از دریچه چشم خدا یا جهان بینی زنده زندگی ست که می و شراب معنوی می خوانندش و جای چنین می در کاسه چشم سالک است و خدا مبارک کند چنین شرابی را ، یعنی برکت محض است چنین شرابی ، زیرا این شراب انسان عاشق را مست میکند در حالی که عقل او را زایل نمی کند و هرچه بیشتر بدهند انسان عاشق با خماری بیشتر طلب میکند .
به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانه
که شنگولان خوش باشت بیاموزند کاری خوش
پس ای انسانی که عمری را به غفلت گذرانده ای و همه عمر از چیزهای این جهانی مستی و سرخوش طلب میکردی ، از خواب برخیز و برای بدست آوردن رموز دستیابی به می و شراب معنوی ذکر شده با بزرگانی چون حافظ به میخانه قدم بگذار تا کار نیکویی که چنین برکاتی برای انسان به همراه دارد را به تو بیاموزند .
شنگولان خوش باش کنایه از انسان هایی ست که با این می معرفت از شادی های گذرای بیرونی دل بریده و به شادی و سرخوشی پایدار درونی رسیده اند .
آپادا معدل در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۱:
سلام. اولا همانطور که عنوان شده لقمان ادب را از بی ادبان یاد گرفته نه از بی ادب که این نشان از جمع بی ادبان است نه یک نفر بی ادب. ثانیا لقمان که مورد اشاره سعدی است باید انسان کامل و بالغی باشد که سعدی از وی در انظار عمومی نام می برد، پس لقمان در طول زمان انسان با ادبی شده است نه فی البداهه که این مطلب نشان از آن دارد که مثلا اگر کودکی خطایی انجام داد چون هنوز به طور کامل فهیم نیست پس بر او حرجی نیست و باید به وی آموزش داد . این نشان می دهد که انسان اگر در جهان تضادها را ببیند و از نکات مثبت آن درس بگیرد به شخصی فهمیده و عاقل تبدیل می شود.
کیمیا در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:
من مطمئنم هم حافظ هم سعدی که تمام معلما می گن در وصف خدا هست شعراشون داشتن برای معشوق زمینیشون می نوشتن این شعرم کاملامشخصه که برای معشوق زمینی نوشته شده
محمود گودرزی در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت میراند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر میکرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بیکدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوماند ملعون نهاند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:
سلام... دوستان عزیز باید توجه داشته باشند که اشعار هجو مولانا بیشتر در دفتر پنجم مثنوی معنوی هست و مطمئنا حضرت مولانا خودشون بیشتر از ما بدشون میومده از این مضامین هجو در شعرش استفاده کنن اما بخاطر اینکه مضامین بالای عرفانی رو به طبقات مختلف اجتماعی انتقال بدن از این مضامین استفاده کردند و جالب اینکه این کار باعث شده بود که در اون زمان جوانان و حتی اراذل و اوباش که هیچ توجهی به عرفان ندارن به عرفان رو آوردند و این از بینش بسیار بالای حضرت مولانا بوده
علی در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۱:
در مصراع دوم بیت اول واژه کرو - به معنی قایق کوچک - صحیح است و نه واژه گرو.
ندا در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷:
آخ قلبم
Polestar در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۴۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۵۱:
در بیت هشتم،
گربه
باید تفکیک بشه: گر به
ناصر در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:
سلام0 خیام کاملا موحد ومسلمان معتقد است0 اشعار اوتعلیم است واویک مرشد کامل که اغتنام فرصت را به مریدان خود گوشزد می کند وتمام رباعی هایی که در بی اعتباری این عالم می گوید صرفا توجه به غنیمت داشتن عمر ورهایی از بیهود سپری کردن آن است0
وسایر رباعی هایی که شائبه بر اعتقادات ما وارد می کند حکایت از این است که او مارا به وادی حیرت می کشاند وکار مرشد ومعلم خوب به حیرت کشاندن مرید ومتعلم خویش است
برگ بی برگی در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶:
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
دوش در فرهنگِ عارفانه یعنی همین دَم یا لحظه و کاردانِ تیز هوش بزرگان و عرفایی همچون حافظ و مولانا و یا پیامبرانی چون ابراهیم هستند که صدها و یا هزاران سال پیش از این با تیز هوشی و در اوانِ جوانی تشخیص دادند که از جنسِ عالمِ ماده نیستند و بلکه ذات و اصلِ انسان به معنیِ عام از عالمِ بینهایت و معناست که در قالبِ محدودِ جسم به این جهان آمده است اما قابلیتِ متعالی شدن و بازگشت به اصلِ خود را در حالیکه در فُرم و بدنِ خود بسر می بَرَد دارا می باشد، پس سالکِ طریقتی همچون حافظ نیز که با جهد و سعیِ بسیار متعالی شده و پساز آنکه با خداوند به وحدت رسید به اسرارِ هستی واقف میگردد می تواند با کاردانیِ بدست آمده راهنما و پیشاهنگِ سالکانِ کوی عشق شده و دیگران را نیز از میِ معرفت الهی بهرمند کند و البته پیرِ مِی فروش یا خداوند این راز را پنهانی بگوشِ حافظ و یا عاشقان می رساند تا نامحرمان و نا آشنایان با عشق در این کارِ بیان و انتقالِ سِرّ اخلال نکنند، گویی حافظ در این غزل قصدِ بیانِ رازی را دارد که از می فروشِ الست یا زندگی شنیده است و شایسته نمی داند آن را از ما پنهان کند اما خود را در نه در جایگاهِ آن کاردانِ تیز هوش، بلکه در مقامِ پذیرنده و دریافت کنندهٔ سِرّ معرفی می کند.
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش
درس امروزِ حافظ از زبان آن پیرِ می فروش یا هستی مطلق بوده و پیغام این است که انسان باید کارها را برخود آسان گیرد، کارها در اینجا تمامی عوامل بیرونی تاثیر گذار بر درون انسان را شامل میگردند، یعنی ضروری ست سالک و پوینده راه عاشقی آسمانِ درون خود را باز و گسترده کند که این فضا گشاییِ درونی میتواند تا بینهایت خداوند ادامه داشته باشد چرا که انسان نیز از جنسِ معنا یا خداوند است پس او نیز بالقوه دارای چنین قابلیتی میباشد و می تواند آنرا به فعل درآورَد، برای مثال کسی با توهین و ناسزا خویشتنِ دروغین انسان را برانگیخته میکند، پس این خود نیز انسان را تحریک به خشم و ایجاد واکنش میکند و آنوقت است که انسان با باز کردنِ درون یا شرحِ صدر میتواند بر خشم خود مستولی شده و خویشتنِ کاذب و تحریک کننده اش را به حاشیه براند، اما اگر انسان قادر به باز کردن فضای درون نگردد و با سخت کوشی بخواهد آن اهانت را جبران نموده و متقابلاََ دست به انتقامجویی بزند هستی یا زندگی نیز بواسطه طبع یا طبیعتش به این سخت کوشیِ انسان پاسخ میدهد و آن سختگیری متقابل بر چنین انسانی خواهد بود، یعنی درونِ او را که بطورِ فطری عاشق است خالی نموده و دردها را جایگزین آن میکند، دردهایی مانندِ حسادت، بُخل، نفرت، کینه، خشم، حس انتقام جویی و .... پس به همین سبب می فروش توصیه اکید به پرهیز از واکنش به انواعِ اتفاقاتِ بیرونی دارد، ورود به مجادلات سیاسی و امثالهم نیز سخت کوشی ست. مولانا نیز در راستای تبیینِ این معنا میفرماید :
سخت گیری و تعصب خامی است / تا جنینی ، کار خون آشامی استیعنی دنیایِ جنین محدودیت است و بیشترِ ما انسانها که محبوس در ذهن هستیم نیز خون می خوریم و درد هایی را متحمل می شویم که نتیجه خامی و سخت گیری های متعصبانه ماست .
وانگَهَم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش
میفرماید پس اگر انسان اینچنین درون خود را وسیع و باز نمود آن هنگام است که جامی از مِیِ عشق و خردِ ایزدی به او خواهند داد که از پرتو یا فروغِ آن شراب زهره که نمادِ شادی و طرب است در فلک یا آسمانِ درونِ انسان به رقص آمده و با نوای شادی بخشِ بربط میگوید این می گوارای وجودت باد، یعنی سالکِ عاشق با فضا گشایی و باز کردن درون است که فروغ و نور جامِ مِی را درک میکند، درواقع می فروش همواره جامی لبالب مهیا در دست داشته و این انسان است که با خشم و کینه توزی یا با حسادت و سایر دردها خود را از آن محروم میکند .
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
وقتی انسان هیچگونه غم و ناراحتی ندارد که طبعاً ظاهری خوب و خوشرو دارد، پس حافظ میفرماید مهم آن است که وقتی انسان در شرایط بسیار دشوار قرار میگیرد نیز خوشرو و شادمان باشد و موجب انتقالِ ناراحتیِ خود به دیگران نگردد. درس معنویِ بیت در مصرع دوم هنگامی به اوج میرسد که حافظ از زبانِ پیرِ مِی فروش عدم شِکوه و شکایتِ انسان را در شرایط و اتفاقاتِ تلخ و ناخوشایند گوشزد میکند و میخواهد تا زخم های روزگار را که بازتابِ عملکردِ ماست بپذیریم و این در حالیست که اغلبِ ما انسانها با کمترین خدشه و زخم به پارک خود ساختهٔ ذهنی مان آنچنان برآشفته و خشمگین شده و یکسره می خروشیم که گویی جهان برای ما به پایان رسیده است، درواقع خویشتن داری در هنگام سختی ها نیز آسان گیری به حساب میآید .
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
میفرماید تا کسی در زمرهی عاشقانِ درگاهش در نیاید و خویشِ عشق نگردد رمزِ این سخنانی را که حافظ در پرده میگوید در نخواهد یافت، درواقع سالک باید با حفظ و بکار گیریِ ابیاتِ ذکر شده شرحِ صدر و آسان گیریِ کارها را تمرین کند تا در عمل ببیند چند مرده حلاج است وگرنه صِرفاََ با گفتار و بیانِ سختیِ این فضا گشایی ها برای انسان ملموس نیست، پس باید آشنا شد و در زمره رهروان کویش بود یا آشنا شد به معنی شناگری و به آب زد، تا در عمل این سخنان راتجربه کرد چرا که گوشهای نامحرمان به هیچ وجه چنین سخنان غیبی را نمی شنوند و درک نمیکنند. یعنی با هر کُنشی خویشتنِ برآمده از ذهنِ آنان واکنشی مشابه و یا حتی شدیدتر نشان خواهد داد .
گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون، در حدیثی گر توانی داشت هوش
می فرماید پند دیگر برای بازکردن درون نخوردن غم دنیاست ای جوان و در حدیثی چگونگیِ بی اعتنایی به دنیا و چیره شدن بر تمایلاتِ نفسانی را بیان کردم و شاید منظور حافظ این است که در حدیث و حکایتِ دیگری پیش از این آنرا بیان کرده است و اگر انسان هوشیار و بیدار باشد لابد آنرا بکار خواهد بست. اگر دُرّ حدیثی بخوانیم هم درست است، حدیث به معنیِ پیغام و سخنانِ نقل شده از حضرت رسول است که همچون دُرّ با ارزش و گرانبها هستند و احتمالن در حدیثی ارزشمند از زبانِ پیامبر به لزومِ بی اعتناییِ انسان به دنیا اشاره شده است.
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
هر چیزی ساحت و حریمی دارد که باید رعایت شود و حریمِ عشق بسی والاتر است که بتوان با گفت و شنیدهای مولودِ ذهن و بر مبنایِ عقل به شرح و بیانِ آن پرداخت چنانچه مولانا در بیتی فرموده است ، "هرچه گویی ای دمِ هستی از آن پرده دیگر بر او بستی بدان "درواقع این بیت نیز به سکوت و خاموش کردن ذهن در حریم عشق تاکید داشته و البته که همه عالم و هستی حریم عشق است که باید در ساحتش سکوت رعایت شود، پس حافظ میفرماید انسان سالک کوی عشق پیوسته باید هشیار و با چشم و گوشی کاملن باز در حریم حضرتش حضور دایم داشته باشد تا زیبایی ها را ببیند و نجوا و پیغامها را بشنود و باز هم مولانا که می فرماید؛ "چون تو گوشی او زبان نی جنسِ تو گوش ها را حق بفرمود انصتوا ". ذهنِ مشوش و هرلحظه در فکری بسر بردن بدونِ تردید هشیاریِ حضور را مخدوش میکند. حافظ در غزلی دیگر میفرماید؛سخنِ عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا مِی ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
و یا این بیت که باز هم در حرمتِ عشق سروده است؛
حریمِ عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
توصیه مهم دیگر به سالک کوی عشق خودداری از بیانِ خویشتن در جمع و بخصوص در بین نکته دانان و صاحبنظران است و حافظ مداخله در مباحث آنان را شرط عقل نمیداند مگر اینکه از او سوالی شود یا نکته و سخنی را با علم کامل بیان کند وگرنه بهتر که خاموشی گزیده و از نکته دانان بیاموزد . مولانا نیز در این رابطه میفرماید لزومی ندارد انسان درجمع خود را مطرح کند :
گر نباشی نامدار اندر بلاد گم نه ای الله اعلم بالعباد . یا :
انصتوا را گوش کن خاموش باش چون زبان حق نگشتی گوش باش
ور بگویی شکل استفسار گو با شهنشاهان تو مسکینوار گو
ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
آصف وزیر دانشمند حضرت سلیمان است که پس از آن ضرب المثل شده و هر وزیر دانشمند و مدبر را آصف میخواندند که احتمالاً این غزل درحضور وزیر یکی از حکام وقت سروده و بیان شده است و حافظ میفرماید به شکرانه اینکه معانی عرفانی غزل را این وزیر نیکبخت که دارای صفات غفار و بخشندگی خدا ست درک و فهم نمود پس ای ساقی، مجلس را از می و شراب روحانی بیشتری برخوردار کن .
امان در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:
All are gorgeous
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:
آقا رضا/رضا ساقی/سیدعلی ساقی
با درود و آفرین فراوان
ممنون که اینقدر موشکافانه, با حوصله و در عین حال در نهایت سادگی غزل ها را یک به یک تشریح کردید.
کاش برای همه آثار ادبی مان چنین اتفاقی می افتاد. مردم عادی و کوچه و بازار نیاز به چنین شرح های کاربردی دارند تا بتوانند رمزگشایی کرده و از آن بهره ببرند, وگرنه در غیر اینصورت این گنجینه ادبی برای ما کوچه بازاری ها همچون کارت بانکی پر پولی است که رمز آن را نداریم!
ممنون که هستی و برای ما نوشتید.
از خدای حافظ برای شما زندگی حافظانه خواستارم.
با سپاس فراوان
عرفان ابراهیم زاده در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:
سلام
بیت ما قبل آخر
با توجه به تصویر مرتبط گنجور و همچنین معنای بیت، « تو که گفته ای تحمل نکنم جمال خوبان …» صحیح است.
احمدآرام نژاد در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۲:
بادرود میشود در یک غزل زیستن بارفتن قافیه شود؟؟؟!!!
امیر در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۱۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۴:
اینکه خیام هیچ اعتقادی به یکتا پرستی نداشته شکی نیست بماند عده ایی طبق امیال و دل خود رباعیات و اشعار خیام بزرگ را انطور که میخواهند تحریف کرده و مانند مولانا به عرفان و سوفیگری ربط میدهند درحالی که ابدا اینطور نیست واقعیت زندگی در سده زندگی خیام این بوده رباعی قبل این رباعی هم به نوعی اشاره به لائیک بودن دارد که به هیچ وجه در ان زمان مانند اکنون نبوده والا به جرم ارتداد اعدام میشد بنده خدا
رضا س در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۰۱:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰:
جناب منوچهر تفسیر شعر باید در چارچوب معنی و مفهوم خود کلمات باشه. تخیلات خودمون رو که نمیتونیم به عنوان معنی بیاریم. اگه شما هم در ویکیپدیا یا هرجای دیگهای تفاسیر دوستمون رو پیدا کردید اطلاع بدید. بارها دیدم که گفتن فلان غزل حافظ عرفانیه و در چارچوب می و عشق زمینی نمیگنجه و در همون چارچوب معنی کردند. وقتی حافظ دمخور و رفیق شاه ابواسحاق بود که به شرابخواری معروفه و همینطور از شاهشجاع به نیکی یاد میگنه که چگونگی پادشاه شدنش به شرابخواری و داستانهایی با پدرش مبارزالدین برمیگرده ما نمیتونیم تاریخ رو عوض کنیم. اگه حافظ فقط دنبال شراب عرفانی بود که اتفاقا باید امیرمبارزالدین رو میپسندید یا وقتی شاه شجاع در اواسط سلطنتش مذهبی شد باید خوشحال میشد درحالیکه برعکس بوده.این غزل و غزل مشابهی با همین مضمون(خرم آن روز کزین منزل ویران بروم) هم طبق گفته اکثر مفسرین در یزد سروده شده و توصیف روزگار تبعید حافظه.
nabavar در ۴ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:
گرامی سعید
چون دلارام میزند شمشیر
دلارام اشاره به یار است که آرامِ دل است
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت
ترک یار عزیز نتوانیم
زیبا روز در ۴ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۷:
با سلام .گر باده همی ما را
تصحیح بفرمایید
گر باده دهی ما را
آرتام در ۴ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:
لطفا اگر می شود تفسیر اشعار را هم بگذارید.
سعید غفاری در ۴ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:
سلام
ممنونم سایت خیلی خوبی است
اساتید محترم
لطفا اگر میدانید بگید دل آرام کی بود
که در اشعار شعرا دیده میشود
" چون دلارام میزند شمشیر "
تشکر
خیام شناس در ۴ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹: