گنجور

حاشیه‌ها

کوروش در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۶:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۴ - مثل:

چقد پیچیده شد

کسی میتونه خلاصه این مثنوی رو توضیح بده ؟

مهرپویا صفار در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۶:

درود.

خانم مریم جوزی چند اشتباه فاحش در خواندن این شعر دارند و بسیار متأسف و حتی خشم‌گین هستم که شخصی که بدیهیات شعر و ادب فارسی، از جمله وزن را نمی‌داند، چه طور به خودش جرأت می‌دهد غزل مولانا را بخواند.

لطفاً نه ایشان و نه خوانندگان محترم از در توجیه وارد نشوند و از جایزالخطا بودن و این مسائل سخن بگویند. این جا، جای آزمون و خطا نیست و باید مسلح و مسلط وارد میدان شد.



در مصراع «دلم سحور تو خواهد سحر چه سود کند» سَحور درست است نه سُحور.

 

«نبود» را در مصراع «چو مرغ را نبود سر دو پر چه سود کند» غلط خوانده است، که معنی را هم مختل می‌کند. (نَبُوَد درست است.)

 

در مصراع «چو روح من تو نباشی ز روح ریح چه سود» هر دو «روح» را یک‌سان خوانده است!!! اولی به تلفظ و معنی معروف است، اما دومی، رَوح (rawh) است و به این معانی ضبط‌شده در لغت‌نامه: 1. نسیم ِ باد، باد نرم و خوش‌آیند، نسیم خنک، 2. بوی خوش

جالب آن که «ریح» هم به این هر دو معنی آمده است.

به هر حال تأکید بر روی تلفظ است.

 

اشتباه فاحش دیگر «مُخبَر» است در این مصراع: «چو مخبرش تو نباشی خبر چه سود کند» که آن را «مُخبِر» خوانده است!!!

مُخبَر، یعنی آن چه از خبر می‌دهند، موضوع خبر.

مُخبِر یعنی خبردهنده.

 

و در بیت آخر، مصراع «ز شمس مفخر تبریز آنک نور نیافت» لازم نیست «آنک» را با سکون حرف نون خواند و همان «آن که» درست است، چون در وزن و موسیقی شعر سکته‌ی بدی ایحاد می‌کند. فقط به اجبار وزن باید «آنک» را به سکون حرف نون خواند.

 

کابِر در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۵۴ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰:

آقا رضا....حافظ رو با شما شناختم....شاخ نبات حافظ رو کنار گذاشتم کل مطالب شما رو خوندم...بی حاشیه...بی اضافه..خیلی تمیز و حساب شده شرح میدین

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۲۴ در پاسخ به لیلی دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۵ - این قطعه را در تعزیت پدر بزرگوار خود سروده‌ام:

لیلی ...نمیدانم چه بگویم ...

عزیزم ...

:(((((

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۰۴ در پاسخ به فردین دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶:

پس نخوردی

منم نخوردم :)  ...     

ولی میتونم فکر کنم که چقدر مست کننده باشه ؛کافیه فقط تصور کنی 

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۰۰ در پاسخ به t دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶:

:|

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:

تسلیم ...

درود 

زیبا بود ،و من که از مطالعه این جملات لذت بردم ... .

ملیکا رضایی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳ - دعوت باز بطان را از آب به صحرا:

صفا ...درود به شما عزیز !

واقعا عالی بود ...

آینۀ صفا در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۰۴ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳ - دعوت باز بطان را از آب به صحرا:

جز کسی کاندر قضا اندر گریخت / خون او را هیچ تربیعی نریخت
«تربیع» یک اصطلاح نجومی است برای بیانِ فاصله‌ی ۹۰ درجه بین دو سیاره. چنین شکلِ قرارگیری در ستاره‌شمری (آسترولوژی) نحس و شوم به حساب می‌آمد. این بیت، در ادامه‌ی ابیاتِ قبل که بیان می‌کرد قضا و قدرِ الهی همه چیز را نابود می‌کند میگوید: [همه زیر و زبر میشوند] مگر کسی که در راستای همسو شدن با قضای الهی قدم برمی‌دارد و به این صراطِ مستقیم / قضا و اراده‌ی خدایش پناه می‌برد. هیچ نحسی و شومی‌ای نمی‌تواند خون او را بریزد و به او صدمه‌ای وارد کند. و بیت بعد تکمیل کننده‌ی همین ادعا است.

غیر آن که در گریزی در قضا / هیچ حیله ندهدت از وی رها
جز آنکه به قضا و اراده‌ی خداوند تن بدهی و هر چه را او برایت محقق کرده بپذیری و آن را به عنوان تنها سرپناه و راه نجات‌ و بهترین اتفاق ممکن انتخاب کنی، هیچ حیله و مکر و تدبیر و راه فرارِ دیگری باعثِ تغییر وضعیت‌ات نخواهد شد و از این قضا و قدری که برایت مقدر شده رها‌یت نخواهد کرد.

 

برایم جالب است که مولوی در هر دو بیت از فعل «گریختن» برای «پذیرفتنِ قضای الهی» استفاده کرده است. یعنی اگر (همانطور که در ابیات بالاتر مثال زده) از خورشید آتش ببارد، برای فرار از سوختگی باید به سوی همان گلوله‌های آتش گریخت، اما با این ذهنیت که این سوختن نیست، بلکه آبتنی در کرمِ خدایی است که  هم او بهتر میداند کی باران بباراند و کی آتش.

 

کابِر در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹:

فقط رضا..شرح حافظ با رضا لذت بخشه..‌ساده و روان و کامل

تسلیم در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:

سلام رهجویان معرفت
خیام ابتدا پنج را آورده بعدا چهار و در ادامه شش و بعد هفت
به نظرم منظور از چهار ، مرحله چهارم خلقت که عقل غریضی است ( عقلی که حیوانات دارند ) می باشد انسان نیز بدلیل داشتن بعد حیوانی این بخش از عقل را داراست و درگیر آن است
منظور از پنج ، مرحله پنجم خلقت که فرشتگان می باشند و دارای عقل کاملی هستند به گونه ایکه بر اساس این عقل خطا ناپذیرند و وظیفه را بطور کامل انجام می دهند(شیطان و جبرئیل نیز چون فرشته اند  در این سطح از خلقت قرار می گیرد  که خود بحث مفصلی دارد که خارج از این بحث است)

سطح ششم خلقت که انسان می باشد. این سطح از خلقت عقل و عشق را با هم داراست و عشق مخلوق جدیدی است که مخلوقات مرحله پنجم توانایی درک آنرا ندارند و برای همین خداوند به فرشتگان در مورد خلقت آدم فرمودند که " من چیزی می دانم که شما نمی دانید"
سطح ششم که انسان است بر دو پهلو نتیجه گیری می کند یا بر عقل یا بر عشق. یعنی انسان تصمیمات مختلفی می گیرد که با هم در ظاهر تضاد دارند و بدلیل مبنا قرار دادن عقل یا عشق در آن تصمیم گیری است.
شیطان که مخلوق مرحله پنجم است سعی دارد خود را مخلوق مرحله ششم جا بزند و بگوید که مخلوق ششم ( انسان ) راه به جایی ندارد و در نهایت من جای او را می گیرم ( چرا شیطان اینگونه فکر می کند؟ چون بر پله عقل محضی که دارد رفتار و منش انسان توجیه پذیر نیست و تصورش این است که انسان راه را نخواهد یافت چون رفتارهای غیرعقلی و عاشقانه ( دیوانه ) دارد )
از این رو خود را همه جا شش معرفی می کند مثلا 666 را نماد شیطان می دانند و غیره

مخلوق هفتم : که با هفت از آن یاد شده عالمی است که انسان ( خالق اصغر ) خالق آن است و با آن عالم درگیر است. بله ما بدلیل داشتن بخشی به نام "روح اله" توانایی های خداگونه در خلق کردن داریم که بصورت بالقوه می باشد که خارج از بحث فعلی است ولی عالم هپروت که از قدیم مثال خاص و عام شده اشاره به این سطح هفتم دارد
کسی که به فکر فرو می رود و در تخیلات خود به سر می برد را گویند " فلانی تو عالم هپروته "
چرا ما تخیل می کنیم و این صفت بالقوه از کجا می آید ؟
چون ما می توانیم خالق اصغر باشیم نمی شود که خداوند روح خود را به آدم دمیده باشد ولی انسان همان موجود ضعیف بماند. تخیل می کنیم چون این امکان را داریم که خلق کنیم

انسان با پنج ( فرشتگان و شیطان ) و چهار ( بعد حیوانی و عقل غریضی و غریضه ) و شش (عشق ) و هفت( خالق اصغر )  درگیر است و باید جایگاه خود را بشناسد و جهل یعنی نداستن اینکه تو ای انسان چه گوهر گرانقدری هستی و خودت را نشناخته ای

در پناه خداوند باشید پاره های تن من

کابِر در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۴۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

شرح غزلیات خاقانی به کوشش بزرگر خالقی رو کسی خوانده آیا به روش شاخ نبات حافظ کار کرده.

کابِر در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

بیت ماقبل آخر این این غزل به مذاق خیلی ها خوش نمیاد...استاد زمانی هم در شرح دیوان شمس جلد اول از بازگشایی پیام این بیت گذشتن

مهدی افضلی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در ستایش صفوة الدین بانوی شروان شاه اخستان:

در بیت زیر  :

بینی به آفتاب که برتافت بامداد

برخاک ره ، نسج زراندوده بار کرد

 

مرحوم دهخدا در لغتنامه ذیل نسیج ، مصرع دوم را به این شکل آورده است : 

بر خاک ره ، نسیج زراندوده بار کرد

 

که به‌ این شکل ایراد وزن هم می شود

 

مجید لطفعلیان در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷:

سلام و عرض ادب 

دوزخ جور برافروز که من "تاقوک" ام 

تاقوک درختی مقدس است که نزد هندیان بسیار مورد احترام بوده و از آن در ساخت معابد استفاده میکردند ، و این چوب را نمیسوزاندند " نشنیدم که مرا اخگری (آتش) از جا ببرد "

محمدحسین مسعودی گاوگانی در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۷:

فاجعه ، فاجعه است و دل هر انسان را به درد می آورد. فرقی نمی کند مسلمان یا ارمنی باشد. فاجعه ، فاجعه است. از هر فاجعه ای متاثر می شویم. متاثر شدن انسان ، دلیل بر مذهب و دین او نیست. وقتی از فوت یک ارمنی ، متاثر می شویم و هنری می سازیم ، ارمنی نیستیم بلکه انسانیم.
مرز انسانیت به دین و مذهب و رنگ و زبان و ... نیست. مرز انسانیت تا مرز حیوان شدن و خدا گونه بودن است. انسان نه تنها از مرگ مومن و کافر و بلکه از مرگ هر موجود زنده ناراحت و متاثر می شود. برای همین هم بوده است که پیامبر عزیز اسلام ، مکه را بدون کشتار فتح کرد و به کافران ، اجازه اقامت و زندگی داد.

drgavgani@

فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۳۰:

 

" هفت­ هزار سالِگان "

 

ای دوست  بیا  تا غمِ فردا  نخوریم

وین  یکدَمِ عُمر را غنیمت شُمریم

 

فردا  که از این  دِیرِ فنا  درگذریم

با  هفت­ هزار سالِگان  سربسریم

- یکدَمِ عُمر: زندگیِ بسیار کوتاه

- دیرِ فنا: سرایِ نیستی، دنیا

- درگذریم: عبور کنیم، برویم

- هفت­ هزار سالگان: کسانی که هفت هزار سال پیش مرده اند و هیچ نام و نشانی از آنها نیست، هفت هزار سال اشاره به فاصله زمانی خلقتِ حضرت آدم  تا حضرت محمد دارد.

- سربسریم: برابریم، هیچ تفاوتی بینِ ما وجود نخواهد داشت!

 

برداشت آزاد:

ای دوست، بیا نگرانِ فردا و  فرداها  نباشیم، غم و غصه ها را کنار گذاشته  و با بودن  در زمانِ حال، قدردانِ لحظاتِ زندگی خود باشیم. مطمئن باش زمانی که بمیریم، هیچ تفاوتی  بین ما که الان مرده ایم  و کسانی که سالیان بسیار دور مرده اند و هیچ نام و نشانی از آنها نیست، وجود نخواهد داشت. به گفته­ی علی(ع)، وقتی که مُردیم، انگار که  اصلا  به این دنیا نیامده بودیم!

 

وقت را  غنیمت دان  آن قَدَر  که بتوانی

حاصل از حیات  ای جان  این دَم است  تا دانی

 

کام بخشیِ گردون  عُمر  در عوض دارد

 جَهد کن  که از دولت  دادِ عِیش  بِستانی

 

دیوان حافظ » غزل 473

- حاصل از حیات: میوه ­یِ زندگی

- ای جان: ای دوست، ای عزیزِ دل

- دَم: لحظه

- تا دانی: اگر بفهمی!

- وقت را غنیمت دان  آن قَدَر که بتوانی / حاصل از حیات  ای جان  این دَم است تا دانی:  تا آنجا که در توان داری  برای بهره مندی درست از وقت  و زندگی تلاش کن ، ای دوست، اگر خوب  دقت کنی خواهی دید، که همه یِ میوه یِ زندگانی، همین لحظه  یا دَم است  که  در دسترسِ  تواست  و چیزِ دیگری وجود  ندارد!

 

- کام بخشیِ گردون: برآورده شدنِ آرزوها

- جَهد: تلاش و کوشش

- دولت: دارایی، در اینجا منظور وقت است که  در واقع  باارزشترین داراییِ انسان می باشد

- دادِ عِیش  بِستانی: حقِّ شادمانی را به نحوِ اَحسن اَدا کنی

- کام بخشیِ گردون  عُمر  در عوض دارد /  جَهد کن  که از دولت  دادِ عِیش  بِستانی: خیلی ذوق زده نباش که به کامِ خود رسیده ای! بدان که بهایِ آن را پیشاپیش که همانا عُمرِ تو بوده است را  برایِ آن پرداخت کرده ای!  بنابراین; همیشه  نهایت تلاش خود را بکار ببند تا بهترین استفاده از عُمر و  وقتِ خویش بِبَری  و به گفته یِ عوام  حقِّ عیش و شادمانی را خوبِ خوب  اَدا کنی!

۱
۱۳۸۵
۱۳۸۶
۱۳۸۷
۱۳۸۸
۱۳۸۹
۵۴۵۸