به جانِ خواجه و حقِ قدیم و عهدِ درست
که مونسِ دمِ صبحم، دعایِ دولتِ توست
سِرِشک من که ز طوفان نوح دست بَرَد
ز لوح سینه نیارَست نقشِ مهرِ تو شُست
بکن معاملهای، وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست
زبان مور به آصف دراز گشت و رواست
که خواجه خاتَمِ جم، یاوه کرد و باز نَجُست
دلا طَمَع مَبُر از لطفِ بینهایتِ دوست
چو لافِ عشق زدی، سر بباز، چابک و چُست
به صدق کوش، که خورشید زایَد از نَفَسَت
که از دروغ سیهروی گشت صبحِ نخست
شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز
نمیکنی به ترحم، نِطاق سلسله سست
مرنج حافظ و از دلبران حِفاظ مجوی
گناه باغ چه باشد چو این گیاه نَرُست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در این شعر، شاعر با دلبر خود سخن میگوید و از وفاداری خود به محبوبش گفتهاست و از وفا و عشقی که هیچچیز نمیتواند آنرا از سینه شاعر محو کند. او در ادامه از بیرحمی یار خود گفتهاست که زنجیر محبتی را که بر عاشق بسته، سست نمیکند و در پایان بهخود یادآوری میکند که از دلبر توقع مهربانی نداشتهباش زیرا مهربانی دلبران چیزیاست که هرگز وجود نداشتهاست.
به جان تو و به دوستی دیرینه ما قسم که هر صبحگاه برای نیکبختی تو دعا میکنم.
اشکهای من که از طوفان نوح پیشی گرفت نیز نتوانستهاست که یاد و مهر تو را از سینهام بشوید.
بیا و دل شکسته من را بخر که ارزش آن از صدهزار دل سالم و بیدرد بیشتر است.
مورچهای به آصف طعنه زد و بجاست که اگر یار، انگشتری جم را گم کرد و نیافت. (شاعر در اینجا خود را به موری تشبیهکرده که به سلیمان اعتراض کرد، و گمشدن انگشتر شاهی نیز اشاره بهداستان سلیمان است.)
ای دل غمگین من، از لطف دوست ناامید مشو؛ وقتی که لاف عشق زدی، بهآسانی سر بباز.
صداقت و یکرنگی را پیشهکن که از راستگویی تو، خورشید طلوع خواهد کرد؛ صبح اول از دروغ بود که بیآبرو شد.
از عشق تو، دیوانه شده و سر به بیابان نهادهام اما تو هنوز رحم نمیکنی و زنجیری که بر من نهادهای را رها نمیکنی. (نطاق: یعنی قفلبند، سلسله: یعنی زنجیر و در شعر کنایهاست از زلف بافته معشوق)
ای حافظ از دلبران توقع مهربانی نداشتهباش؛ گناه باغ چیست وقتیکه این گیاه نروید. (یا گیاه مهربانی دلبران از اول وجود نداشتهاست)
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.